اسیری که یک ساعت قبل از آزادی شهید شد

مسعود نورمحمدی گفت: کینه آقای «پیراهنده» در دل نیروی عراقی ماند و دقیقاً روزی که قرار بود آزاد شویم آن عراقی به سمت «پیراهنده» شلیک کرد و ایشان را همانجا به شهادت رساند.
کد خبر: ۳۵۸۶۷۴
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۳۵ - 20August 2019

شهادت یک ساعت قبل از آزادی

مسعود نورمحمدی از آزادگان دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در خرم آباد اظهار داشت: در دوران دفاع مقدس از طریق بسیج دانش آموزی به جبهه  اعزام شدم و در عملیات «والفجر مقدماتی» به اسارات نیروهای عراقی درآمدم.

وی با بیان اینکه در دوران اسارت با توجه به مناسبت‌ها، در اردوگاه‌های دشمن سعی می‌کردیم با همان حداقل امکاناتی که در اختیار داریم برنامه اجرا کنیم، افزود: در روزهای 22 بهمن هر سال در آنجا تئاتر بازی می‌کردیم و گروه سرود تشکیل می‌دادیم و سرود می‌خواندیم.

نورمحمدی  گفت: در یکی از سال‌ها برای اجرای برنامه شاد در روز 22 بهمن بچه‌ها ماسکی به شکل سر یک الاغ تهیه کرده بودند و یکی از بچه ها آن را روی سرش گذاشت که  یک نگهبان عراقی آمد  پشت پنجره و فکر کرد که الاغ واقعی تو اتاق بچه هاست و رفت به فرمانده گزارش داد که اسرا یک الاغ آوردند و نمی‌دانیم چگونه این الاغ را وارد اتاقشان کردند.

وی ادامه داد: فرمانده آمد و شروع کردند به داد و بیداد که این الاغ را از کجا آوردید؟ چگونه وارد اتاق کردید و کجا قایمش می‌کنید؟ ما کلی به آنها خندیدیم و رفتیم ماسک الاغ را آوردیم خود فرمانده کلی خندید و گفت: شما ایرانی‌ها واقعا در همه زمینه‌ها هنرمند هستید.

این رزمنده آزاده با بیان اینکه لحظه لحظه روزهای اسارت برای ما سرشار از خاطرات تلخ و شیرین بود، افزود: یکی از تلخ ترین خاطرات من از آن ایام مربوط به شهید «پیراهنده» است، عراقی ها داشتند بچه‌های کم سن و سال را کتک می‌زدند آقای «پیراهنده» خیلی ناراحت شده بود و رفت با عراقی‌ها درگیر شد.

نور محمدی گفت: عراقی‌ها شروع کردند به کتک زدن «پیراهنده» و به او می‌گفتند که به امام فحش بده و هر کاری کردند ایشان به امام فحش نداد. وی را گرفتند و بردند به یک زندان تاریکی که داخل اردوگاه بود و ما به آنجا می‌گفتیم زندان اندر زندان که عراقی ها خودشان به آن می‌گفتند مشاکل یعنی کسی که مشکلی ایجاد می‌کرد به آنجا منتقل می‌شد و شکنجه اش می‌دادند.

وی ادامه داد: آقای پیراینده وقتی  آزاد شد، نیروهای عراقی از روی لج می‌خواستند کتکش بزنند ایشان مقاومت کرد و فک یکی از عراقی‌ها را شکست و دوباره به زندان بردند و شکنجه اش دادند.

این  آزاده دوران دفاع مقدس افزود:  کینه این آقای پیراهنده در دل این نیروی عراقی ماند و دقیقاً روزی که قرار بود آزاد شویم، آن عراقی یک تفنگی از جیبش بیرون آورد و شلیک کرد به سمت اقای پیراهنده که یک ساعت بعد قرار بود آزاد شود که ایشان را همانجا به شهادت رساندند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها