مصداق بارز جهاد فی سبیل الله

کد خبر: ۲۰۵۳۳۵
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۶ - 15May 2013

در آمد

بررسی پرونده سیاه اسرائیل وآمریکا در لبنان وسیعتر از آن است که بتوان آن را در یک گفت و گوی مطبوعاتی با یک شخصیت آگاه به رویدادهای گذشته لبنان خلاصه کرد. روز 13 فوریه سال2007 هنگامی حاج عماد مغنیه بدست اهریمنان در دمشق ترور شد سخنگوی دولت آمریکا، اعلام کرد که جهان بدون مغنیه موفقیت بهتری خواهد داشت. در پی این اقدام جنایتکارانه موج شادی اسرائیل را فرا گرفت. شاید وظیفه هر رسانه اطلاع رسانی باشد که افکار عمومی را نسبت به جنایات آمریکا و اسرائیل در لبنان آگاه کند. منابع رسمی دولت لبنان در آن مرحله اعلام کردند که در جریان حمله اسرئیل به لبنان در سال 1982 که با حمایت آمریکا صورت گرفت حدود (30000) لبنانی و فلسطینی کشته شدند و سه برابر این رقم زخمی بر جای ماند. به استثنای کشتار اردوگاه های صبرا و شتیلا، عوامل موساد و سیا با همکاری سرویس های جاسوسی انگلیس و عربستان و مزدورهای محلی شان بمبی را در مقابل مسجد امام رضا(ع) در محله بئرالعبد در بخش جنوبی بیروت هنگام برگزاری نماز جمعه علامه سید محمدحسین فضل اللّه منفجر کردند که در نتیجه آن حدود 80 نماز گزار شهید و 125 نفر زخمی شدند. دکتر حسین دهقان در این گفت و گو برخی اهداف حمله رژیم صهیونیستی به لبنان و نقش حاج عماد مغنیه در مبارزه با بیگانگان متجاوز را بررسی کرده است:

در پی حمله اسرائیل به لبنان در سال 1982 حضرتعالی همراه نیروهای سپاه عازم سوریه و لبنان شدید، تا از مردم آن منطقه در برابر این تجاوز پشتیبانی کنید. بفرمایید که اسرائیل از حمله و اشغال لبنان چه اهدافی را دنبال می کرده است؟


بسم اللّه الر حمن الرحیم.
همزمانی حمله اسرائیل به لبنان با عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر، و به عبارتی رفع اشغال از سرزمین کشورمان توسط رژیم بعثی صدام، شاید مهمترین پاسخی به پرسشتان باشد. از این زاویه می توانیم حمله اسرائیل به لبنان را ارزیابی کنیم که این حمله واکنشی به آزاد سازی بخش وسیعی از خوزستان بود. در یک کلمه می توان گفت که اقدامات و سیاست های اسرائیل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران براساس مخالفت و دشمنی با انقلاب اسلامی و شعارها و دستاوردهای انقلاب بوده است.
شاید بتوان این بحث را با استناد به فرمایشات حضرت امام (ره) که بعد از اعزام نیروهای سپاه و ارتش به سوریه و لبنان برای مقابله با حضور اسرائیل در لبنان بیان کردند. حضرت امام این هشدار را دادند که راه قدس از کربلا می گذرد. این هشدار را به این نقطه مورد توجه قرار دادند که حرکت اسرائیلی ها در لبنان تلاشی برای انحراف افکار عمومی از جبهه های جنگ تحمیلی به لبنان باشد. اگر از یک طرف همزمانی پیروزی رزمندگان ایران در جبهه های جنگ تحمیلی با حمله اسرائیل به جنوب لبنان، و از طرف دیگر فرمایشات حضرت امام را کنار هم بگذاریم شاید به این نتیجه برسیم که یکی از اهداف اسرائیلی ها از حمله به جنوب لبنان به نوعی دورکردن تهدیدها از سرزمین های اشغالی فلسطین بود. بی تردید اسرائیل با اشغال لبنان قصد داشت از شکل گیری یک جریان لبنانی و شیعی معارض اسرائیل در مرز لبنان و فلسطین اشغالی جلوگیری کند که این خود یک تهدید جدی برای اسرائیل به شمار می رفت.

اهداف کلان اسرائیلی ها این بود که فضایی را فراهم کند تا از شکل گیری جبهه ای به موازات انقلاب اسلامی در منطقه جلوگیری کنند. ولی هدف اولیه حرکت اسرائیل و اشغال لبنان به نوعی پاکسازی این کشور از وجود نیروهای مقاومت فلسطینی بخصوص جنبش فتح بود.

من بر این باورم که فلسطینی های مستقر در جنوب لبنان، در آن مرحله، آمادگی ادامه مبارزه مسلحانه را نداشتند. اساساً در آن مرحله اراده تداوم حرکت مسلحانه در ذهن مسئولان رسمی فلسطین جایگاه مهمی نداشت. اما حمله اسرائیل بهانه ای بود برای این که واقعیت تاریخی در تاریخ مبارزات ملت فلسطین به جنبش فتح و ساف را از بین ببرند. لذا می توان گفت اسرائیل با این سه فرضیه: پیش گیری از تداوم کسب موفقیت و پیروزی برای انقلاب اسلامی و از بین بردن بقایای جنبش فتح و پیش گیری از شکل گیری یک جریان مقاومت و مخالفت اهداف پلید رژیم صهیونیستی با ماهیت شیعی در لبنان، به این کشور حمله کرد.

اشاره کردید که اسرائیل پیش بینی می کرد یکسری جریاناتی در لبنان در حال شکل گیری بود. زمانی که در لبنان مستقر شدید تا چه اندازه زمینه شکل گیری نیروهای مقاوم آشکار بود؟

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی (ره)، پیام جدیدی را به دنیای اسلام و جهان تشیع ارائه کرد. و یا به عبارتی دیگر حیات سیاسی مجدد با تفکر اصیل اسلامی به مردم جهان معرفی کرد. طبیعی است که رهبری این جریان به عهده یک مرجع شیعی است و جهان تشیع از جمله شیعیان لبنان خیلی سریع آن را پذیرفتند. چنانچه به جهان اسلام نگاه کنیم، ملاحظه خواهیم کرد شیعیان لبنان از نظر معنوی و روانی و اعتقادی در مقایسه با سایر شیعیان جهان به ندای امام خمینی و پیام انقلاب اسلامی سریع لبیک گفتند. امروزه هم به ندای پیام مقام رهبری پاسخ می دهند. به طور طبیعی این تأثیرپذیری، با الهام گیری از طرف آن ها به شکل جدی قابل توجه محافلی قرار گرفت که دغدغه انقلاب اسلامی را در ذهن داشتند، و نمی خواستند دامنه نفوذ این انقلاب به مناطق دیگری گسترش یابد. به ویژه به مناطقی که طرفداران و مدافعان انقلاب اسلامی زیاد هستند. در این محافل منطقه ای مخالف انقلاب اسلامی در منطقه به شدت به گسترش تمایلات و اندیشه های انقلاب اسلامی عکس العمل منفی نشان دادند. لبنان به طور طبیعی، جایی است که شیعیان بیشترین تأثیر را از انقلاب اسلامی و رهبری امام پذیرفتند، و در جهت پیاده کردن و تحقق اهداف انقلاب گام برداشتند.

پذیرش انقلاب اسلامی از سوی شیعیان لبنان همگانی بود یا نسبی، در دیدارهایی که با برخی شخصیت های سیاسی لبنان داشته ایم، آنان گفته اند که برخی شیعیان جنوب لبنان از حمله اسرائیل به لبنان استقبال کردند. نظرتان چیست؟

شما هیچ جامعه ای و هیچ ملتی را نمی توانید پیدا کنید که دو عنصر اساسی در حیات آن ملت وجود نداشته باشد. این دو عنصر اساسی امنیت و رفاه هستند. جوامع در سایه امنیت و رفاه شکل می گیرند. یکی از محورهای اصلی فعالیت دولت ها تأمین امنیت و رفاه برای جامعه شان است. تا این جامعه را از تعرض دیگران مصون بدارند. از آن طرف بستر رفاه ملت را فراهم کنند تا این جامعه به خواسته های مادی خود برسد.

در لبنان، بعد از استقلال، هیچ گاه حکومت مرکزی مقتدری که بتواند خواسته های طوایف مختلف را تأمین کند وجود نداشت. مضافاً بر اینکه قانون اساسی و پذیرش سیستم چند طایفه ای و نسبت دادن امتیازات حکومتی به طوایف مختلف بر مبنای یک نگاه استعماری بوده است. این عوامل همواره در ماهیت و درون قانون اساسی و نظام سیاسی یک نوع حق کشی و بی عدالتی را نسبت به سایر طوایف به همراه داشته است. در این گفت و گو کاری به جزئیات و اهداف قانون اساسی لبنان ندارم، ولی واقعیت این است که اغلب بندهای این قانون اساسی توسط فرانسوی ها نوشته شده، با این نیت نوشته نشده که جامعه مستقل این کشور یک دولت مقتدر داشته باشد، تا لبنان یکپارچه ای را اداره کند، و برای مردم فضای امنیت را فراهم کند. قانون اساسی به گونه ای نوشته شده که زمینه بروز تنش و تحریک برخی طوایف و از بین بردن امنیت و انسجام جامعه در آن وجود دارد. قانون اساسی اینطور نوشته شده تا لبنان جای پایی باشد برای دیگران تا در این کشور حضور یابند و فعالیت هایی را در راستای اهدافشان انجام دهند.

طبیعتاً جنوب لبنان، منطقه ای است که کمتر مورد توجه دولت مرکزی قرار داشته است. مردم آنجا هم به نوعی زندگی بدون حضور دولت را تجربه کرده بودند. فلسطینی ها هم جایی برای رفتن نداشتند و نزدیک ترین نقاطی که به فلسطین اشغالی قرار داشت جنوب لبنان بوده است. در مناطق مختلف لبنان هم حضور داشتند ولی تمرکز فلسطینی ها در جنوب لبنان و اگر هم اقدامی بر علیه اسرائیلی ها انجام می دادند، و یا اسرائیل بهانه ای برای تجاوز به جنوب لبنان مطرح می کرده، این بهانه حضور فلسطینی ها در جنوب لبنان بوده است. تاریخ این طور گفته که فلسطینی ها به عنوان مجموعه افراد مهاجر و پناهنده در جنوب لبنان ساکن نبوده اند، کسانی بودند که احساس می کردند می توانند از جنوب لبنان اقداماتی را جهت منافع خودشان انجام دهند. لذا درست، این حرف که شیعیان جنوب از کردار برخی گروه های فلسطینی ناراضی بودند. چون جنوب لبنان دنبال امنیت بود، و آن عناصر را مخالف امنیت خود می دانست و وجود آن ها بهانه ای برای تجاوز اسرائیل بود و از اینکه دارند این ها را اخراج می کنند، ناراحت نباشند. اما اینکه آیا این ناراحتی شان با پذیرش اشغال سرزمین مساوی باشد، و به ظلم و تعدی به مسلمانان فلسطینی راضی باشند، این طور نبوده است. بلکه عامل تهدید کننده امنیت آن ها اسرائیلی ها بوده اند.

بفرمایید این روند تا چه مدتی ادامه یافت تا مقاومت ضد صهیونیستی مردم جنوب لبنان شکل گرفت؟

مدت زیادی ادامه پیدا نکرد. اسرائیلی هاپس از اشغال جنوب لبنان، تشکیلاتی نظامی محلی به رهبری سرگرد سعد حداد بوجود آوردند و سعی کردند جوانان شیعه، سنی و مسیحی را در این تشکیلات استخدام کنند. تا به عبارتی یک نیروی محلی لبنانی امنیت اسرائیل را تأمین کند. این تشکیلات وظیفه داشت از شکل گیری هرگونه مقاومت ضد صهیونیست در جنوب لبنان جلوگیری کند. اسرائیلی ها دوست داشتند به طور مستقیم در جنوب لبنان حضور نداشته باشند، علاقمند بودند نیروهایی با هویت لبنانی مسئولیت حفظ امنیت در مرز فلسطین اشغالی را بر عهده داشته باشند. به ویژه پس از اینکه فلسطینی ها از آن جا اخراج شدند. ولی چه قدر زمان طول کشید؟ به هر حال نمی شد از توده مردم انتظار داشت که همه مسائل را آن گونه که هست متوجه شوند، مردم مسائل زودگذر و آنی را به راحتی لمس می کنند، ولی مسائل کلان و بلندمدت را زود درک نمی کنند، و از آن ها انتظار نمی رود زود هنگام مسائل کلان را درک کنند. بر این اساس بود که نخبگان و پیشتازان مقاومت به مسئولیت خود عمل نموده و مردم را آگاه کردند، و به آن ها گفتند که حضور اسرائیل برای آن ها سودمند نخواهد بود.
به اعتقاد من لبنان اساساً یک جامعه سیاسی است، و شاید بتوان گفت که مردم از ابتدای سن بلوغ مسائل سیاسی را درک می کنند، و همواره سعی می کنند در صحنه های سیاسی حضور داشته باشند، بطور طبیعی آمادگی شنیدن و قبول سخن منطق، و چالش اطلاع یافتن را دارند، تا در میدان نقش آفرینی حضور داشته باشند. به همین دلیل خیلی سریع امواج فکری که بیانگر نیات شوم و ضد منافع ملت لبنان و حرکت های رژیم صهیونیستی بود در جامعه لبنان توسط نخبگان منتشر شد، و مردم به طور طبیعی این پیام را دریافت کردند و به شدت با جریان مقاومت همراه و همگام شدند. به همین دلیل در جنوب در دوران اشغال بیشترین همراهی را مردم با جریان مقاومت داشتند.

زمانی که نیروهای سپاه در بقاع مستقر شدند، آیا با مشکلات و موانعی جدی هم مواجه بودید، این مشکلات چگونه بود، و آیا حضور سپاه با استقبال مردم لبنان مواجه شد؟

سپاهیان ایرانی که به لبنان رفتند، نیروهای اشغالگر نبودند، بلکه میهمانانی بودند که به کمک مردم لبنان شتافته بودند. خود مردم لبنان برای رویارویی با اشغالگران به حضور و کمک سپاه نیاز داشتند. سپاه برای استقرار در لبنان و آغاز حرکت، از طرف مردم با هیچ مشکلی مواجه نبود. هیچ وقت ندیدیم که مردم لبنان نسبت به حضور سپاه و نیروهای ایرانی عکس العمل منفی داشته باشند. بلکه به شدت از آن استقبال کردند، و سپاهیان را به عنوان فرزندان خودشان پذیرفتند.
در آن شرایط، تحولات سیاسی و امنیتی لبنان، بسیار گسترده و تأثیرگذار و عمیق بود، و پیامدهای بلندمدت در پی داشت. علاوه بر اشغالگران اسرائیلی، نیروهای آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایی هم در لبنان حضور داشتند، نیروهای حزب کتائب (فالانژ) هم فعال بودند. سوریه در ارتباط با اسرائیل و در ارتباط با حضور فلسطینی ها نقش تعیین کننده در لبنان داشت. همه این تحولات، لبنان را به منطقه ای پرآشوب، پرتنش و از زاویه دیگر به صورت فعال درآورده بود.
سپاه با این هدف در لبنان حضور پیدا کرده بود که بتواند به مردم لبنان و شیعیان برای دفاع از هویت و موجودیت خودشان کمک کند. بنابراین حضور سپاه طبیعی جلوه می کرد.

واقعیت دارد که حضور سپاه در لبنان به دعوت رهبران جامعه شیعیان بوده است؟

در حقیقت بر اساس توافقی ک بین مقام های جمهوری اسلامی ایران و سوریه انجام شد، نیروهای سپاه و ارتش به آنجا اعزام و استقرار یافتند. در آن مرحله امام موسی صدر ناپدید شده بود و جنبش امل نیز حضور فعال نداشت تا به طور مثال فضای مناسب را بوجود بیاورد و سپاه توسط یک مقام رسمی لبنان دعوت بشود. دولت لبنان هم با این موضوع تفاهم کامل نداشت. بقیه جریان های سیاسی لبنانی هم به نوعی اختیار مسئولیت دعوت از سپاه را نداشتند. بنابراین عزیمت به لبنان یک بحث بود و استقرار در آن کشور بحث دیگری بود. استقرار بصورت طبیعی انجام شد، یعنی با استقبال و همراهی مردم لبنان همراه بود.
نوع تعاملی هم که نیروهای اعزامی سپاه با مردم برقرار کردند، این اطمینان را به آن ها داد که برعکس بقیه نیروهای بین المللی که به سود منافع مردم به لبنان نیامده بودند و هدفشان تأمین منافع اسرائیل بود. با استقرار نیروهای سپاه و همکاری با مردم شکل گرفت. یعنی جدایی میان نیروهای سپاه و مردم هرگز احساس نمی شد. یک نوع پیوستگی و یکپارچگی و هماهنگی به آسانی آنجا برقرار شد. سپاه و نیروهای مردمی لبنان هیچ هزینه ای برای این همکاری پرداخت نکردند. این نشأت گرفته از خواست اصیل و عمیق و منطقی مردم لبنان بود که این حضور را طبیعی جلوه داد. بد نیست به این نکته اشاره کنم که پس از ناپدید شدن امام موسی صدر، جنبش امل دچار چند دستگی شد و انسجام خود را از دست داد. به این معنی که از هویت تعریف شده برخوردار نبود که بگوئیم نماینده واقعی جامعه شیعیان است.

در آن شرایط گروهی از کادر رهبری جنبش امل جدا شدند و حرکت امل اسلامی را شکل دادند. بقیه علما و روحانیون لبنانی هم با جنبش امل ارتباط نداشتند، شاید بتوان گفت بصورن انفرادی و گروهی در صحنه سیاسی حضور داشتند، ولی این حضور پشتوانه عمیق مردمی و یا به عبارتی با پشتوانه سیاسی و اجتماعی تعیین کننده برخوردار نبودند. چون چارچوب مرزهای فکری در آن مرحله به جامعه معرفی نشده بود. لذا این طور نبود که بتوان گفت جنبش امل رهبری جامعه شیعیان را بر عهده دارد ولی مجموع همه این ها این ویژگی را داشت.

برخی افراد و رسانه ها وانمود کرده اند که سپاه پس از حضور در لبنان فقط به شیعیان کمک کرده است. آیا رسالت سپاه در چارچوب کمک انقلاب اسلامی به همه مستضعفان جهان، واقعاً به شیعیان کمک می کرده یا با طوایف و جریانات اهل تسنن و مسیحی هم ارتباط برقرار کردید؟

سپاه به لبنان اعزام نشد که صرفاً از طایفه دفاع کند. سپاه برای دفاع از حق مسلم و انکارناپذیر یک ملتی که مورد تجاوز قرار گرفته، به منطقه اعزام شد. سرزمین این ملت مورد اشغال متجاوزان قرار گرفته بود. هدفمان کمک به همه ملت لبنان بود. طبیعی است که طایفه شیعه سریع تر از دیگران به مجموعه سپاه پیوست و از آن استقبال کرد. ولی اینطور نبود که سپاه، همه تلاش خود را روی کمک به شیعیان متمرکز کند. سپاه با مرحوم شیخ سعید شعبان رهبر جنبش توحید اسلامی در طرابلس در شمال لبنان ارتباط خوبی داشت و با یکدیگر همکاری می کردند. با تجمع علمای مسلمین لبنان که از روحانیون شیعه و سنی لبنان تشکیل شده همکاری وجود داشت. تقریباً بیشتر پیروان اهل تسنن لبنان با سپاه همکاری و همراهی داشتند. طبیعی است که برخی از آن ها هم این طور نبودند. ولی طیف وسیعی از پیروان جامعه اهل تسنن لبنان از سپاه حمایت کرده و با آن همراه شدند. به این معنی که هرگز مخالفتی نمی دیدیم. برخی فرماندهان سپاه با بسیاری از علما و روحانیون اهل تسنن در بیروت و سایر مناطق لبنان همکاری و همراهی داشتند، و از سوی آن ها حمایت می شدند. بخش مهمی از برادران اهل تسنن در جنوب لبنان هم همین طور با ما همکاری می کردند، و آموزش می دیدند. در آن مرحله تنها با مسیحیان مارونی ارتباط وجود نداشت. زیرا آن ها علاقه ای به چنین رابطه ای نداشتند. به طور کل همه طوایف بخصوص شیعه و سنی در یک حرکت کاملاً هماهنگ و با هدف دفع تجاوز و اشغالگری و دفاع از تمامیت و استقلال لبنان با سپاه همکاری داشتند، و این همکاری همچنان ادامه دارد.

پس از گذشت یکسال از استقرار سپاه در لبنان و خروج جنبش مقاومت فلسطین از این کشور، دولت لبنان به رهبری امین جمیل رئیس جمهوری وقت با اسرائیل موافقتنامه سازش امضا کرد. امضای این قرارداد چه تأثیری بر حضور سپاه در لبنان داشت؟

این نوع حرکت های سیاسی، مبتنی بر خواسته توده مردم لبنان نبوده است. مسئولان آن وقت لبنان، نمایندگی جریان های برون مرزی را بر عهده داشتند، و اهداف جریانات بین المللی را در لبنان پیاده می کردند. این افراد هیچ ارتباطی با خواسته های بر حق مردم نداشتند. مردم هم از آن ها نه حمایت می کردند و نه خواهان سازش با رژیم صهیونیستی بودند. مهمترین دلیل این سخن، این است که این توافق پایدار نماند، و دیری نپایید که با قیام مردمی لغو گردید. تا زمانی که اسرائیل خاک لبنان را در سال 2000 تخلیه کرد، ملت لبنان تا آن لحظه احساس نمی کرد که دولتی وجود دارد، و به نفع خواسته های مردم گام برمی دارد. چون دولتی به این صورت در کار نبود، مقاومت و مردم با ابزارها و امکاناتی که در اختیار داشتند، خواسته های خود را مستقیماً دنبال می کردند. لذا پس از امضای قرارداد سازش، مردم هیچ واکنش مثبتی نشان ندادند. بلکه با اصرار زیاد خواسته خودشان را برای اخراج اشغالگران دنبال کردند و در مقاطع زمانی مختلف که طعم شیرین دستاوردهای پیروزی مقاومت را به کام خودشان چشیده بودند، به طور طبیعی علاقمند بودند که مقاومت روز به روز قوی تر گردد، و گسترش یابد و سرزمین های اشغالی را آزاد نماید.

هنگام فعالیت تان در لبنان چگونه با حاج عماد مغنیه آشنا شدید و ایشان را چگونه انسانی یافتید؟

سپاه از بدو ورود به لبنان، کار آموزش و سازماندهی و تدارک جوانان مبارز لبنانی را دنبال می کرد. سپاه علاقمند بود جریان مقاومت با هویت لبنانی شکل بگیرد، و بطور طبیعی و نهایتاً خواسته ها و منافع ملت لبنان را دنبال کند. در آن شرایط این بحث وجود داشت که مقاومت لبنان چگونه می خواهد در چارچوب یک حرکت سیاسی منظم و تشکیلاتی عمل کند و پویایی خود را حفظ نماید. آیا مقاومت می خواهد صرفاً یک جنبش مقاومت و عملیاتی و سازمان یافته و بسیج کننده نیروهای مقاوم باشد؟ یا می خواهد جنبه سیاسی هم داشته باشد؟ اگر می خواهد وارد فاز سیاسی شود، راهکار مقاومت باید چگونه باشد؟ لذا سپاه با همه جریانات سیاسی و تشکل های شیعی و روحانیون و شخصیت های علمی و سیاسی آن مرحله که در عرصه مقاومت و برنامه های سیاسی فعالیت می کردند تماس گرفت، و با آنان ارتباط برقرار کرد. در نتیجه این تماس ها حرکت بسیار گسترده و منظم و منسجم به منظور یکپارچه نمودن همه این جریانات و هویت بخشیدن به آنان در قالب یک حرکت فراگیر و همگانی آغاز گردید، تا همه این جریانات مقاومت را رهبری کنند. در آن فضا هر کسی که در لبنان افراد و گروهی را در اختیار داشت، و فعالانه مبارزه می کرد و یا انگیزه برای فعال شدن داشت، و برای حضور در عرصه های سیاسی تمیل نشان می داد، با آن ها تماس گرفته شد، و سپاه با آن ها ارتباط برقرار کرد و تشویق نمود در قالب یک تشکیلات منظم و زیر یک چتر فعالیت کنند.

ایده شکل گیری حزب اللّه با همین نگاه انجام شد. قرار شد که ما یک تشکل سیاسی فراگیر ایجاد کنیم که در برگیرنده همه جریانات و جناح های فعال سیاسی و مقاومتی شیعی لبنان باشد. باضافه این که این هویت یکپارچه و منسجم قادر باشد که یک فضای همکاری را با همه جریانات موجود و فعال در صحنه لبنان را فراهم کند و به گونه ای سامان دهد که این همکاری و تعامل منجر به پشتیبانی از مقاومت بشود.

بدین ترتیب دایره حضور مقاومت را فراهم کردیم، و تلاش به عمل آوردیم که همه جریانات شیعی و غیرشیعی از مقاومت ذهنیت مشترک داشته باشند. به هر حال حزب اللّه شکل گرفت و بجز جنبش امل همه گروه های شیعی به حزب اللّه پیوستند. جنبش امل که از نظر سنتی خود را متولی امور شیعیان لبنان می دانست می خواست رهبری جامعه شیعه را ادامه دهد، ولی برادران سیاسی جنبش امل قادر نبودند خواست شیعیان را که بیشترشان میل به انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) داشتند، برآورده سازند. بطور طبیعی میان حزب اللّه و جنبش امل یک نوع تضاد و تعارض بوجود آمد. تنش هایی هم در برخی مراحل بروز کرد و در برخی مقاطع به درگیری خونین منجر گردید.


ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار