دشمنان از شنیدن نام حاج رضوان هراس داشتند

کد خبر: ۲۰۵۳۴۰
تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۸:۲۱ - 16May 2013

شهادت حاج رضوان، این فرمانده فرزانه و شجاع را به سید حسن نصراللّه دبیرکل حزب الله و همه مجاهدان راستین و رزمندگان مقاومت اسلامی و خانواده محترم شهید و همه مردم باایمان تسلیت می گویم. به روح پاک فرمانده مجاهدان راه اسلام حاج عماد مغنیه و به روح پاک سیدالشهدای مقاومت اسلامی سیدعباس موسوی و همسر و فرزند شهید او، و به روح پاک پدرم شیخ الشهدای مقاومت اسلامی، شیخ راغب حرب و همه شهیدان راه آزادی و عدالت درود می گویم.

مسلمانان لبنان هر چند سال یک بار، در ماه فوریه شهید بزرگی را تقدیم حق تعالی و راه اسلام و آزادی می کنند. دشمن صهیونیستی گمان کرده است با ترور رهبران و فرماندهان مقاومت می تواند نهضت خروشان مردم آزادی خواه لبنان را خاموش کند. پس از گذشت 25 سال از شهادت شیخ راغب حرب و پس از گذشت 20 سال از شهادت سیدعباس موسوی، این بار دست جنایتکاران تروریست به سوی یکی از فرماندهان سلحشور مقاومت دراز شد، و حاج رضوان را به قله عظمت و حیات جاودانگی رساند. دشمن نمی داند که با خون پاک این شهیدان بزرگ بادهای عزت و سربلندی و بوی بهشتیان بر سرزمین جبل عامل وزیدن گرفته است. دشمن نمی داند که با صلابت و عزم آهنین رزمندگان مقاومت اسلامی، اسطوره ی شکست ناپذیری ارتش صهیونیستی به افسانه تبدیل شده است...
امام و سرور شهیدان ما حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) به ما آموخته است که با شهادت و پایمردی و با اراده خلل ناپذیر می توانیم عزت و کرامت انسانی خویش را بازیابیم. با شعار هیهات مناالذله و توکل بر حق تعالی می توانیم به ساحل رهایی و نجات برسیم. در شرایطی که عربده های ارتش رژیم صهیونیستی لرزه بر اندام رژیم ها و ارتش های دولت های عربی می انداخت، و در دل آن ها رعب و وحشت ایجاد می کرد، شما مردان غیور و شجاع مقاومت اسلامی روی پای خود ایستادید، و با اطمینان به وعده های غیبی الهی، به مردم نوید پیروزی دادید. شما جز در پیشگاه خدای بزرگ در برابر هیچ بنده ای کمر خم نکردید. با نثار خون تان صحنه های حماسی و درخشان برای مردم جنوب لبنان آفریدید. با مقاومت بی نظیر و شکوهمندتان، پیروزی های درخشان به ارمغان آوردید. با مقاومت و ایستادگی در برابر ماشین مدرن جنگی صهیونیست های غاصب، برای ملت های آزادی خواه جهان الگو و نمونه شده اید. روزی که معرفت و شناخت خدا در ذهن و قلب تان تجلی یافت، پرده های یأس و نومیدی را دریدید، و فاصله های رسیدن به معبود را کوتاه کردید.

و تو ای حاج رضوان! به مستکبران و همه طاغوتیان فهماندی که هر اندازه به مردم ظلم و ستم روا بدارند، و مانند فرعونیان با مردم رفتار کنند، روزی دژهای آنان فرو می ریزد و به خاک ذلت می نشینند. بلایی بر سر دژخیمان و مستکبران فرود آوردی که از شنیدن نام تو هراس داشتند. پس از شهادت نیز نام و یاد تو در دل شان رعب و وحشت می آفریند. همه این دستاوردها در نتیجه پیوند مستحکم تو با خدای بزرگ بوده است. ترس، هراس، بیم و نگرانی هرگز با فرهنگ تو سازگار نبوده است. عزت و سربلندی را از پیشگاه خدای بزرگ تقاضا کردی و نه از درگاه پادشاهان زبون و خار صفت! در طول تاریخ دیده شده کسانی که به درگاه طاغوتیان و مستکبران ناتوان پناه بردند خار و ذلیل شدند، مانند این است که به خانه عنکبوت پناه برده اند.
ای عماد... ای شهید بزرگ... هر اندازه دشواری ها، سختی ها و درد و رنج ها فزونی یابند، هر اندازه دشمنان در مسیرمان کمین کنند و مانع حرکت مان شوند، از راه تو منحرف نخواهیم شد. امانتی را که بر دوش مان نهاده ای بر زمین نخواهیم گذاشت.

به آقای دبیرکل حزب اللّه که همواره به وعده های پیروزی الهی اطمینان دارد می گویم که ما همواره پشت سر تو ایستاده ایم. در سایه پرچم تو به حرکت مان ادامه می دهیم. سختی و مشکلات این راه پر فراز و نشیب ما را به زانو درنخواهد آورد. همچون قله های استوار در برابر کولاک و توفان مقاومت می کنیم.
*******

حاج رضوان «جادوگر مقاومت شهید شد...

سوگنامه ابراهیم الامین سردبیر روزنامه الاخبار

مرگ را در چشمان شان می دیدم... شکست در چشمان شان به روشنی نمایان بود... هنگامی که نخستین دسته موشک ها به سوی شهر حیفا شلیک شدند، به دوستانی که کنارم ایستاده بودند گفتم اسرائیل بازنده این جنگ است...

این بخشی از خاطرات عماد مغنیه از رویداد جنگ 33 روزه ژوئیه سال 2006 بود. او چند هفته پس از توقف جنگ که از فرط خستگی و ناراحتی جسمی رنج می برد، در یک آپارتمان ساده در یکی از محله های فقیرنشین بیروت زندگی می کرد. این مرد نیرومند حزب اللّه در آن آپارتمان ساده آرام نبود و نقشه آمادگی برای رویارویی با حمله احتمالی مجدد دشمن صهیونیستی را ترسیم می کرد. زیرا مطمئن بود که دشمن به منظور جبران این شکست تصمیم گرفته از مقاومت اسلامی انتقام بگیرد.
عماد طبق معمول کمتر سخن می گفت و همواره اوضاع کشور جنگ زده و مناطق ویران شده لبنان را جویا می شد. از رشادت و شجاعت و پایداری خستگی ناپذیر مردم سؤال می کرد. از طرفی هم دلایل موضع گیری های زشت و ننگ آور برخی جریانات لبنانی را جویا می شد. عماد برنامه های خود را با دقت ارزیابی می کرد. هیچ کس نمی توانست تشخیص دهد در مغز و ذهن او چه می گذرد.

بسیاری از افراد و محافل امنیتی، عماد مغنیه را شبح، حاج رضوان، روباه و معما توصیف کردند. این ابرمرد امکان نداشت در صحنه ظاهر شود مگر با پیکر به خون آغشته و شهید شده.. هیچ کس جرأت نگاه کردن به سایه او را نداشت مگر در یک محفل بسیار تنگ و محدود. بنابراین دشمن با دستیابی به حاج رضوان به کار بسیار وحشتناک و خطرناکی دست زده است.. در عین حال با ترور او ضربه دردناک، کمرشکن و ناجوانمردانه به مقاومت وارد آورده که در تاریخ حرب اللّه بی سابقه است...

از سوی دیگر اقدام تروریستی اسرائیل یک کار حرفه ای بود. اگر عماد زنده می ماند، بی تردید نسبت به این اقدام خشمگین می شد، اما هرگز انفعالی برخورد نمی کرد. مردی که بهترین شیوه های نابودی اسرائیل را جستجو می کرد، دیگران او را آرمان خواه توصیف می کردند و می گفتند که او رؤیاهای بلندپروازانه در سر می پروراند. اصولا واژه نابودی اسرائیل در ذهن او حک شده بود. کسانی را که ایده های او را ساده اندیشی و کودکانه عنوان می کردند به باد تمسخر می گرفت.

عماد با این ایده فقط در حد شعار معتقد نبود، بلکه همه تلاش های خود را روی تحقق این شعار متمرکز کرد. اسرائیل بر این اساس او را دشمن شماره یک معرفی کرد. اسرائیلی ها او را مردی می دانستند که به طرز خستگی ناپذیر برای نابودی رژیم پوسیده شان گام برمی دارد، و توان فرسایش این رژیم را دارد. اسرائیلی ها سایه او را نه فقط در لبنان، که در قدس و کرانه باختری رود اردن و در نوار غزه و در قلب فلسطین به روشنی حس می کردند. به دنبال سایه او راه می رفتند. در خارج از سرزمین های اشغالی چهار چشمی و در حالتی نگران کننده مراقب او بودند. او نیز سایه به سایه اسرائیلی های اشغالگر در حال حرکت بود.

عماد مغنیه می دانست که آمریکایی ها او را تحت تعقیب قرار داده اند. او می گفت: «آمریکایی ها داستان هایی درباره ام می بافند. در بسیاری از عملیات مسلحانه که در گوشه و کنار جهان بر ضد آنان روی می دهد، مرا مسئول آن ها معرفی می کنند. اوضاع را طوری جلوه می دهند، مثل این که من کلیدار هستی هستم. نمی خواهند باور کنند که من بخشی از نهادی هستم که برای تحقق اهداف و آرمان خود بی سر و صدا برنامه ریزی می کند و به آرامی گام برمی دارد. حرکت مقاومت اسلامی، هرگز انفعالی و انتقامجویانه نیست. دشمن خوب می داند که در دستور کارم فقط یک بند وجود دارد، آنهم رهایی از اشغالگری و پشتیبانی از مقاومت فلسطین است. زیرا تلاش برای آزادی سرزمین فلسطین مسئولیت همه ملت های اسلامی است، هر چند که میان فلسطینی ها افرادی برخلاف این ایده حرکت نمایند».

آنگونه که برخی افراد ساده لوح وانمود کرده اند، حاج رضوان سایه سیدحسن نصراللّه دبیرکل حزب اللّه، و مرد شماره2 حزب اللّه و تنها فرمانده و الهام بخش روحی و معنوی مقاومت نبوده است. چه او مرد توانمند و مبتکری بوده که مراحل فرماندهی را در نهاد مقاومت به خوبی طی کرده و دستاوردهای بزرگ و ارزشمندی از خود برجای گذاشته است.
عماد هرگاه شرایط اقتضا می کرد، در صحنه حضور می یافت، و برای جنگ با دشمن صهیونیستی می اندیشید و برنامه ریزی می کرد. همه گونه امکانات و تجهیزات رزمندگان را تأمین می کرد. برای سازماندهی نبردی بی امان با اشغالگران همواره در جبهه های جنگ جنوب حضور می یافت. دشمن را با مهارت تمام فریب می داد. علاقمند بوده تا جایی که دشمن را از نظر روانی سردرگم کند از خود اثر انگشت و یا نشانه ای بر جای می گذاشت. در برخورد با دشمن بی رحم بسیار سرسخت و انعطاف ناپذیر بود. برای اسرائیل امکان نداشت او را در میدان جنگ و یا در اطاق عملیات شناسایی و به شهادت برساند. بی تردید اسرائیلی ها از شناسایی و یافتن عماد در میدان رزم ناتوان بودند. به رغم همه اقدامات تحریک آمیزی که در درون محافل اطلاعاتی و امنیتی و سرویس های جاسوسی دنیا براه انداختند، برای دستیابی به ابرمردی که همه جنایت کاران و مستکبران را غافلگیر کرده و به وحشت انداخته کافی نبوده است.

از عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان در سال 2000 چند روزی نگذشته بود که حاج رضوان کار ترسیم خط آتش جدیدی را آغاز کرد. از آن تاریخ مرز لبنان با فلسطین اشغالی را محل سکونت جدید خود قرار داد، تا شبانه روز هوای فلسطین را استنشاق کند. تاکتیک ها و تجربیات ارتش اسرائیل او را شگفت زده کرده بود. از این تجربه ها درس های بسیار عبرت آموزی آموخت. نارسایی های تاکتیکی اسرائیلی ها را بررسی می کرد و به منظور بهره برداری از آن طرح و برنامه ارائه می داد. با فرماندهان مقاومت شوخی می کرد و به آنان می گفت چنانچه نارسایی های دشمن را تشخیص دهند به آنان جایزه بزرگی تقدیم می کند. این جایزه وعده پیروزی یا شهادت بود.

برای فرماندهانی که با گروه حاج رضوان کار می کردند، شنیدن خبر شهادت دهها رزمنده مقاومت اسلامی بسیار دشوار و سنگین بود. از نظر دشمن نیز تشخیص انگیزه جوانان مقاومت برای حق دفاع سرسختانه از میهن شان دشوار بود. در عین حال درک نشانه های سکوت و آرامش عماد مغنیه برای هم پیمانان او در سایر جنبش های مقاومت در کشورهای عربی دشوار بود. چرا که او همواره آنان را به بردباری و ادامه تلاش در راه فراهم نمودن امکانات لازم به منظور تداوم مبارزه با اشغالگران فرا می خواند. برای مبارزه با دشمن به جدول زمانبندی شده توجه نداشت و سقف خاصی نیز تعیین نمی کرد. هرگاه تصمیمات سرنوشت ساز اتخاذ می شد. خود را به اجرای دقیق آن ملزم می دانست. برای اجرای دقیق طرح ها و تصمیم گیری های سرنوشت ساز ماه ها منتظر می ماند. اما اجازه نمی داد طرح ها لو رود و ناچار شود طرح جدیدی را تدارک ببیند. از تجربیات همه کسانی که پیش از او این راه را ادامه دادند بهره می گرفت. چه بسا شجاعت و مهارت و شایستگی رزمندگان غیور به شگفت زدگی او می افزود. از میان ما چه کسی باورش می شد که رزمندگان لبنان از این همه توانمندی بی نظیر برخوردار هستند؟ در برابر همه گونه ابزارهای جنگی مقاومت کردند. ارتش اسرائیل از هر نوع سلاحی که در اختیار داشت بر ضد آنان بکار گرفت. اما رزمندگان مقاومت از پایگاه های خود فرار نکردند و سلاح شان را بر زمین نگذاشتند.

عماد مغنیه در آن روزهای سخت و سرنوشت ساز بیش از همه نسبت به آینده و برای دستیابی به پیروزی قطعی خوشبین بود. او پس از توقف جنگ 33 روزه گفت: «اگر اسرائیلی ها دوباره بخواهند شانس شان را با ما بیازمایند به آنان درس فراموش ناشدنی می دهیم. پاسخ دندان شکنی به آنان می دهیم که هرگز تصور آن را نخواهند کرد. او یکی از دستیاران اصلی و وفادار سیدحسن نصراللّه بود. سید به عماد و مغز پویا و متفکر او عشق می ورزید. آن دو مرد روزهای طولانی را در سنگرهای جنوب گذراندند. عماد در این باره می گوید: «سید هیچ چیزی را به اندازه حضور در جبهه در کنار مجاهدان دوست ندارد. از مقررات متنفر است. به دلیل برخورداری من از آزادی عمل در رفت و آمد میان پایگاه های جبهه و دفاتر حزب اللّه بدون محافظ و بدور از مقررات دست و پا گیر به من حسادت می کند. در ایستگاه های بازرسی خطوط جبهه هنگامی که مجاهدان ما را متوقف می کردند تا از مسئولان خود مجوز گذرمان را دریافت کنند، سید می خندید.

دوستم که با یکی از فرماندهان مقاومت روابط دوستانه و خاص دارد، در یکی از روزهای ماه ژوئن سال 2006 از او تقاضای مجوز بازدید از خطوط مقدم جبهه می کند. با وجودی که میان دوستم و فرمانده مزبور روابط خویشاوندی وجود دارد، اما هر کدام از آنان شغل یکدیگر را نمی شناختند. تاریخ بازدید مشخص شد و فرمانده مزبور از دوستم خواست با خودروی خویش به جنوب برود. در مسیر راه یک رزمنده نوجوان آنان را متوقف کرد و از دوستم خواست از خودرو پیاده شود، تا بقیه مسیر را او رانندگی کند. راننده پس از گذشت چند دقیقه در نزدیکی یک مغازه میوه فروشی توقف کرد، و یک مرد میان سال معمولی سوار خودرو شد. مرد هیچ شباهتی به انقلابیون بزرگ نداشت، و شاید چهره او در ذهن هیچ کسی نمی گنجید. پس از گذشت حدود نیم ساعت، هر سه سرنشین به خودروی دیگری جابجا شدند تا آنان را به یکی از پایگاه های رزمندگان مقاومت راهنمایی کنند. مردی که میان راه به آن دو نفر پیوسته بود ناگهان ناپدید و پس از گذشت چند دقیقه دوباره با یونیفورم نظامی مخصوص فرماندهان ستاد مقاومت ظاهر شد. به همسفران خود دست داد و خود را به نام حاج رضوان! معرفی کرد.. آنگاه عماد مغنیه (حاج رضوان) جادوگر مقاومت به مسیر خود در جبهه های رزم که از دوران کودکی با آن آشنا بود ادامه داد... اما این بار میراث سنگینی را برای همراه و همرزم صدیق خود سیدحسن نصراللّه از خود برجای گذاشت


ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار