چگونگی شناسایی چهره و ترور حاج عماد مغنیه

کد خبر: ۲۰۵۳۴۴
تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۸:۳۶ - 16May 2013

برای آغاز بحث و آگاهی خوانندگان از چگونگی شکل گیری مقاومت اسلامی، ابتدا بفرمایید انگیزه اسرائیل برای حمله نظامی به لبنان در سال 1982 چه بوده است؟


بسم اللّه الرحمن الرحیم.
در ارتباط با اهداف حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، تصور می کنم که این رژیم سه هدف را دنبال می کرد. دو هدف را از قبل پیگیری می کرده، و هدف سوم آنی و فوری بود که بعد از پیروزی های نیروهای سپاه و بسیج و ارتش در جبهه های نبرد حق و باطل بخصوص بعد از فتح خرمشهر بوجود آمد:
هدف اول: بعد ازجنگ های سپتامبر سیاه که در سال 1970 در اردن صورت گرفت و رژیم ملک حسین به نمایندگی از اسرائیل توانست فلسطینی ها را قلع و قمع کند، و کشتار عظیمی را بوجود بیاورد، و نیروهای مقاومت فلسطین را از اردن اخراج کند. در نتیجه این کشتار مرزهای اردن و اسرائیل در برابر عملیات مقاومت فلسطین بسته شد، و این مرزها برای اسرائیل کاملاً امن گردید. زیرا نیروهای ملک حسین نقش ژاندارم اسرائیل را ایفا می کردند.
در پی رویدادهای خونین سپتامبر سیاه، نیروهای مقاومت فلسطین حرکت شان را به جنوب منتقل کرده و این منطقه عملاً به صورت پایگاه اصلی حرکت مقاومت فلسطین بر ضد اسرائیل درآمد. در آن مرحله بیشترین عملیات مسلحانه که بر ضد اسرائیل در داخل سرزمین های اشغالی فلسطین یا در مناطق گوناگون جهان تحقق می یافت، در جنوب لبنان برنامه ریزی می شد. از سوی دیگر نیروهای انقلابی سراسر دنیا که از مقاومت فلسطین حمایت می کردند، یا می خواستند به حرکت های انقلابی و رهایی بخش در دنیا دست بزنند، به جنوب لبنان می آمدند، و برنامه ریزی شان را آنجا انجام می دادند. فلسطینی ها هم به آنها کمک می کردند و آموزش نظامی می دادند.
این تحرکات، اسرائیلی ها را به شدت نگران کرده بود، و آرزو داشتند همان گونه که دولت اردن، فلسطینی ها را قلع و قمع کرد، دولت لبنان هم آنان را قلع و قمع کند. ولی دولت لبنان از قدرت متمرکز و ارتش قوی برخوردار نبود تا مقاومت فلسطین را سرکوب کند. از سوی دیگر احزاب و سازمان های لبنانی، شاخه های مسلح نظامی در اختیار داشتند که توان آنها با قدرت ارتش لبنان برابری داشت، و از طرف دیگر با مقاومت فلسطین روابط دوستانه داشتند. ولی اسرائیل مأموریت سرکوب فلسطینی ها را به حزب مارونی کتائب (فالانژ) و جریان های همسوی خودش واگذار کرد. لذا از سال 1975 نیروهای فالانژ با فلسطینی ها در بیروت درگیر شدند و فلسطینی ها به ناچار به دفاع از خود برخاستند. با آغاز جنگ های داخلی در لبنان، کشتارهای عظیمی بر ضد فلسطینی ها صورت گرفت، ولی حوادثی که در چارچوب جنگ های داخلی اتفاق افتاد، فالانژها نتوانستند فلسطینی ها را قلع و قمع کنند. چون قدرت مقاومت فلسطین بیش از قدرت فالانژها بود. بر این اساس اسرائیل تصمیم گرفت بطور مستقیم وارد عمل شود، و کار فلسطینی ها را یکسره کند.

هدف دوم: تلاش برای به سازش کشاندن اعراب. امضای معاهده صلح کمب دیوید میان قاهره و تل آویو، مصر را به عنوان بزرگترین دولت عربی از میدان رویارویی اعراب و اسرائیل خارج کرد، و این رویکرد اسرائیلی ها را به شدت خرسند ساخت. زیرا مناخیم بگین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی علاقمند بود بجای اینکه با همه اعراب یکجا طرف شود، تصمیم گرفت دولت های عربی را در زاویه تنگ قرار دهد، تا آنها را مجبور کند به صورت انفرادی با اسرائیل سازش کنند، و به او امتیاز دهند، و این رژیم را مشروع بدانند.
لذا مانع اصلی امضای قراردادهای صلح یک جانبه میان رژیم صهیونیستی و اعراب بعد از داستان کمب دیوید، فلسطینی ها بودند که در جنوب لبنان و بیروت و سایر اردوگاه های لبنان حضور چشمگیر داشتند. البته هیچ دولت عربی با داشتن انبوه مخالفان سازش با رژیم صهیونیستی نمی تواند در مذاکرات سازش شرکت کند. باید در درجه اول این موانع را بردارد، تا بتواند اهدافش را تحقق بخشد. بنابراین اسرائیل برای متقاعد نمودن دولت لبنان به منظور امضای قرارداد صلح همچون قرارداد کمپ دیوید، تصمیم گرفت مقاومت فلسطین مستقر در لبنان را قلع و قمع کند تا جاده سازش در برابر همه دولت های عربی صاف شود.

هدف سوم: بعد از پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های دفاع مقدس در برابر رژیم بعثی عراق، به خصوص زمانی که خرمشهر روز سوم خرداد سال 1361 آزاد گردید. این آزادی بسیار چشمگیر بود. آزادی خرمشهر مانند آزادی شهرهای بزرگی که در جریان جنگ های اول و دوم جهانی اتفاق افتاد تعبیر شد. دشمنان مطمئن شده بودند که جمهوری اسلامی ایران هرگز نمی تواند خرمشهر را باز پس بگیرد. زیرا عراقیها این شهر را آنقدر مستحکم کرده بودند که به نظر آنان آزادی آن امکان پذیر نبود. خب نیروهای ایران با شجاعت و رشادت توانستند خرمشهر را آزاد کنند، و بلافاصله اسرائیلی ها احساس کردند اگر سرزمین های ایران آزاد شود، با توجه به ایده ای که در آن روز مطرح بود «امروز ایران- فردا فلسطین» راه برای آزادی فلسطین در برابر پیشروی نیروهای ایرانی هموار می شود. البته نباید فراموش کرد که روایاتی در اسلام و نیز در یهودیت وجود دارد، و حاکی از آن است که قوم یهود بار دیگر قبل از ظهور امام زمان(عج) توسط سپاهیان ایرانی که پرچم های سیاه در دست دارند شکست می خورند، و فلسطین و مسجد الاقصی آزاد می شود. این روایات تاریخی اسرائیلی ها را کاملاً به وحشت انداخته بود، که امکان دارد سپاهیان ایرانی پس از آزاد سازی عراق خود را به مرزهای فلسطین برسانند، و این سرزمین و قدس شریف را آزاد نمایند. همه مسلمانان دنیا آگاهند که آزادی قدس شریف یکی از ایده های اولیه امام خمینی(ره) بوده و این ایده تاکنون اسرئیلی ها را به شدت به وحشت انداخته است. روی این حساب اسرائیلی ها برای اینکه خاکریزهای خود را از مرز فلسطین به عمق سرزمین های لبنان و سوریه منتقل کنند، با اقدام سریع بخشی از لبنان را به اشغال خود درآوردند. البته اسرائیل امکان داشت اهداف گذشته اش مانند از بین بردن مقاومت فلسطین در لبنان و تلاش برای برقراری صلح با دولت لبنان را در دراز مدت انجام دهد. ولی آزادی خرمشهر باعث شد که اسرائیل در اجرای اهداف درازمدت خود سرعت عمل نشان دهد و برای نجات خود، لبنان را اشغال کند و ریشه های مقاومت را در لبنان بسوزاند. به هر حال اسرائیل در سال 1982 این کار را در لبنان انجام داد ولی تلفات سنگینی در نیروی انسانی متحمل شد. از سوی دیگر اسرائیل خوب می دانست که انگیزه های دینی و معنوی قوی میان گروه های فلسطینی و احزاب سکولار لبنانی وجود ندارد. این احزاب بیشتر به دنبال اهداف کوتاه مدت سیاسی شان هستند. حتی مقاومت فلسطین هم به دنبال اهداف و انگیزه های سیاسی گرایش پیدا کرده بود. امکان دارد انگیزه سیاسی تا حدودی کاربرد داشته باشد، اما از نظر آنان تا مرز شهادت کاربرد ندارد. روی این حساب اسرائیلی ها وآمریکایی با مطالعاتی که انجام داده بودند، به این نتیجه رسیده بودند که اسرائیل با کمترین هزینه می تواند طرف مقابل را به زانو دربیاورد. علاوه بر اینکه درگیری های جنگ داخلی لبنان موجب تضعیف و فروپاشی جبهه داخلی لبنان شده بود. موضوع دیگری که اسرائیل را برای این حمله گستاخ کرده بود، مردم جنوب لبنان از عملکرد فلسطینی ها خشمگین شده بودند. بخصوص که شیعیان جنوب عملکرد فلسطینی ها را قبول نداشتند. کارهای زشت و غیراخلاقی که فلسطینی ها مرتکب می شدند موجب رنجش خاطر شیعیان شده بود. اسرائیلی ها می دانستند که مردم جنوب لبنان در مقابل آنان مقاومت نخواهند کرد. با این ایده وارد سرزمین لبنان شده، و با پنج لشکر ظرف یک هفته خود را به بیروت رساندند. از آن طرف هم در بقاع غربی تا مرز سوریه پیشروی کرد، و نیروهای سوری را از شهر زحله راندند و تمام پایگاه های موشکی سوریه را در همان وهله اول در مناطق بقاع و بقاع غربی و مرزهای سوریه از کار انداختند. کار بجایی رسیده بود که هلی کوپتر های اسرائیل به راحتی تانک های سوریه را شکار می کردند، لذا اسرائیل سریع توانست مقاومت را در لبنان سرکوب کند.

در برابر پیشروی نظامیان اسرائیل مقاومتی صورت گرفت؟


خیر... مقاومتی وجود نداشت... همه تسلیم وضع موجود شده بودند.

در آن مرحله ائتلافی از دولت های سوریه، عراق، الجزائر، لیبی و یمن جنوبی بنام جبهه پایداری وجود داشت که اصولاً این جبهه برای رویارویی با اسرائیل بوجود آمده بودند. این جبهه چرا در مقابل یورش اسرائیل به لبنان بی تفاوت نشست، و سهل انگاری کرد؟


از ابتدای تشکیل این جبهه، عراق با عضویت در آن مخالفت کرد. بعثی های عراق هیچ گاه زیر بار مقاومت و مقابله با اسرائیل نرفته بودند. در جنگ های گذشته هم نیرو به سوریه اعزام می کردند، ولی این نیروها جنبه نمادین و نمایشی داشتند. زمانی که در سوریه سفیر بودم، سوری ها نقل کرده اند زمانی که جنگ های سالهای 1967 و 1973 اتفاق افتاد، به فرماندهان نیروهای عراقی که در سوریه متمرکز بودند گفتیم چرا در جنگ شرکت نمی کنید؟ چرا به ما کمک نمی کنید؟ عراقی ها می گفتند «ماکو اوامر» یعنی از بغداد دستور شرکت در جنگ به ما داده نشده است. تا آخر هم از بغداد به آنها دستور نرسید که از سوریه در برابر اسرائیل دفاع کنند. بر این اساس عراقی ها شعار تند سر می دادند ولی در مرحله عمل جا می زدند و کارشان ضربه زدن از پشت بود. از پشت به جبهه پایداری خنجر می زدند. الجزائر و لیبی هم که عضو این جبهه بودند، فاصله جغرافیایی زیادی با لبنان و فلسطین داشتند. امکان نداشت در یک چنین جنگ شتاب زده ای عملاً نیرو اعزام کنند و کمک نمایند.

بی تفاوتی آن دولتها را سهل انگاری و ناتوانی میدانید یا مانند برخورد برخی دولت های عربی در جنگ سال 2006 بین حزب اللّه و رژیم صهیونیستی و جنگ 22 روزه غزه با اسرائیل همدست شده بودند و خیانت کردند؟


نمی توانم بگویم که برخی از این دولت ها همدست اسرائیل بودند ولی روحیه ای که جمهوری اسلامی داشت، و بی درنگ به سوریه و لبنان نیرو اعزام کرد، هیچ کدام از دولت های عربی و اسلامی، نه یمن جنوبی و نه لیبی و نه الجزایر شجاعت و روحیه شورانگیز ایرانی ها را برای کمک به مسلمانان لبنان و سوریه نداشتند. در ارتباط با همدستی برخی دولت های میانه رو عربی با اسرائیل در جنگ 33 روزه اسرائیل با حزب اللّه و جنگ 22 روزه غزه، باید گفت دولت های مصر و اردن و دیگران از قبل با اسرائیل رابطه مستقیم و غیرمستقیم و یا بصورت دو فاکتور رابطه داشتند. ولی آن دولتهای سازشکار عرب در جریان حمله سال 1982 اسرائیل به لبنان کمک کردند، و اجازه دادند که اسرائیل تا عمق سرزمین لبنان و تا نزدیک مرز سوریه پیشروی کند. ولی نمی توان گفت که جبهه پایداری همکاری کرد، ممکن است سهل انگاری کرده باشند. بهانه شان هم این است که یمن جنوبی امکانات کافی در اختیار نداشت و لیبی و الجزایر هم فاصله جغرافیایی شان زیاد بوده است.

سوریه که عضو اصلی جبهه پایداری بود چه موضعی داشت؟


سوریه و فلسطینی ها به این دلیل در این بحران تنها بودند که امکانات و تجهیزات نظامی و نیروهای انسانی شان کافی نبود. ولی چیزی که مهمتر از تجهیزات نظامی می باشد، انگیزه های معنوی و عقیدتی و اراده نیروهای جنگجو است که مهم تر از تجهیزات نظامی می باشد. مگر رزمندگان حزب اللّه و مقاومت اسلامی لبنان چه امکاناتی و چه سلاحی در اختیار داشتند که توانستند اسرائیل را به عقب نشینی از لبنان وادار کنند؟ نه نیروی هوایی و نه نیروی دریایی و نه تجهیزات و امکانات پیشرفته و سنگین نظامی داشتند. ولی از روحیه فداکاری و انگیزه های معنوی قوی برخوردار بودند که از هرگونه سلاح پیشرفته کارآمدتر است. ارتش سوریه و نیروهای مقاومت فلسطینی از انگیزه های معنوی و روحیه ایثارگری در آن زمان برخوردار نبودند.
در سال 1982 ارتش اسرائیل به مدت یک هفته سرتاسر جنوب لبنان و پایتخت این کشور را اشغال کرد. در آن زمان قلعه (تاریخی) الشقیف را مستحکم ترین دژهای مقاومت فلسطین در جنوب لبنان یاد می کردند که اگر اسرائیلی ها بخواهند آن را تسخیر کنند، ماه ها باید پشت این قلعه بجنگند تا آن را از چنگ فلسطینی ها بیرون آورند. نیروهای مستقر در این قلعه هنگام حمله اسرائیل حتی یک شب هم مقاومت نکردند. بلافاصله آن را تخلیه کردند. اسرائیلی ها در پیشروی یک هفته ای خود در خاک لبنان همه امکانات و سلاح های فلسطینی ها را از انبار تخلیه و به فلسطین اشغالی منتقل می کردند. این وضعیتی بود که در آن زمان وجود داشت. ولی الان ملاحظه کنید که نیروهای مقاومت حماس و جهاد اسلامی در فلسطین در مقابل ماشین جنگی اسرائیل ایستادگی می کنند. اسرائیل به مدت 22 روز نتوانست وارد غزه شود.

در آن شرایط که قدرت اعراب فروپاشیده بود و همه سازمان ها و احزاب ناسیونالیست و سوسیالیست عرب سرگردان شده بودند، روحانیون و جوانان شیعه لبنانی با چه انگیزه و با کدام امیدی مقاومت را پایه گذاری کردند؟


آنچه که امروزه در لبنان تحت عنوان مقاومت اسلامی با حزب اللّه، یا مقاومت مؤمنه وجود دارد، آن ها را محصول تفکر و اندیشه بلند حضرت امام (ره) می دانم. در حقیقت ما نرفته بودیم لبنان تا مقاومتی را ایجاد کنیم. ما رفته بودیم خودمان مقاومت کنیم. جمهوری اسلامی ایران نیرو به سوریه و لبنان اعزام کرد تا عملاً با اسرائیل بجنگند، و از سرزمین لبنان و مرزهای سوریه دفاع کنند و اشغالگران را به عقب برانند. وقتی کفار به یک سرزمین اسلامی حمله می کنند، همه مسلمانان وظیفه دارند از مسلمانان آن سرزمین دفاع کنند. این وظیفه اولیه نیروهای اعزامی جمهوری اسلامی ایران به منطقه بود. اصولاً به فکر کسانی که تصمیم گرفتند نیروی ایرانی به مرزهای سوریه و لبنان اعزام کنند نیامده بود که روزی مقاومت اسلامی در لبنان شکل بگیرد. صرفاً این حرکت به عنوان یک امداد فوری بود. ولی وقتی حدود سه تیپ در قالب دو هزار رزمنده وارد سوریه شدند، امام پس از آگاهی از تصمیم، با اعزام این همه نیرو به شدت مخالفت کردند و دستور دادند اعزام نیرو متوقف شود. ابتدا قرار بود هر شب یک فروند هواپیما نیرو و تجهیزات نظامی به سوریه منتقل شود تا تعداد نیروها به یازده لشکر برسد و در مرزهای سوریه و فلسطین مستقر شوند. اما نیروهایی که وارد منطقه شده بودند، آنجا ماندند و به دستور حضرت امام کار آموزش جوانان لبنانی را آغاز کردند که به تدریج مقاومت شکل گرفت.

تصمیم گیری برای اعزام نیرو به سوریه و لبنان توسط شورای عالی دفاع گرفته شد و حضرت امام خمینی(ره) پس از آگاهی با این تصمیم مخالفت کردند. بفرمایید که ماندن نیروهای سپاه در لبنان تحت مسئولیت شرعی ولایت امام به عنوان ولی فقیه قرار گرفت؟


اصولا امام (ره) ایده های خودشان را در چارچوب نظام سیاسی اجرا می کردند. وقتی امام با این تصمیم سیاسی نظامی مخالفت کردند، استقلال خودشان را بیان کردند، و از آن به بعد کلیه تصمیم گیری ها در وزارت امور خارجه و سپاه و ارتش و شورای عالی دفاع در چارچوب اندیشه امام شکل گرفت. تصمیماتی که گرفته می شد در پرتو نظریات امام بود. امام از آن لحظه دستور دادند در لبنان مقاومت تشکیل شود و نظام سیاسی جمهوری اسلامی از نظر مادی و معنوی حمایت کند تا مقاومت روی پای خود بایستد و نیروهای بیگانه را از لبنان اخراج کند.
در آن شرایط که شخصیت های لبنانی با حضرتعالی به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در دمشق و نماینده حضرت امام در سوریه و لبنان تماس می گرفتند و با سپاه ارتباط برقرار می کردند، حاج عماد مغنیه هم حضور داشت؟ ایشان در آن مرحله چه جایگاهی داشت؟ آیا با نیروهای اعزامی هم ارتباط برقرار کرده بود؟
اصولاً مقاومت که با پیشنهاد امام(ره) شکل گرفت و حزب اللّه پایه گذاری شد، دو وظیفه داشت. نوع کار مقاومت دو جهت داشت. یکی جهت گیری نظامی، و دیگری جهت گیری امنیتی یا عملیات ویژه بود. البته این دو وظیفه که مقاومت اسلامی داشت به دو طیف و دو دسته از نیروهای لبنانی تفویض شده بود. وظیفه نظامی به یک جریان نظامی واگذار شده بود که در رأس آن سید حسن نصراللّه قرار داشت و مرکزیت آن در شهر بیروت بود. یکسری از فرماندهان نظامی مقاومت هم در جنوب مستقر بودند، و به دستورات شورای رهبری مقاومت عمل می کردند. فرماندهی شاخه نظامی در منطقه بقاع هم بر عهده شخصیت دیگری واگذار شده بود.
عملیات ویژه امنیتی که از اهمیت فوق العاده برخوردار بود مسئولیت آن را حاج عماد مغنیه بر عهده داشت. به این دلیل که حاج عماد مغنیه با توجه به پیشینه حضور او در سیستم نظامی جنبش فتح، و عملیات ویژه ای که در چارچوب این جنبش بر ضد اسرائیلی ها در جنوب لبنان انجام می داد، بر اوضاع جنوب لبنان اشراف کامل داشت، و مناطق مختلف استراتژیک را می شناخت، یعنی یک راه طولانی را طی کرده و از تجربیات زیادی برخوردار بوده است. مانند یک کارشناس نظامی ارشد که سال های طولانی عمر خود را در مسائل نظامی سپری کرده باشد. گمان نمی کنم در آن سال بیش از 21 سال سن داشت. اما از دوران نوجوانی در صفوف مقاومت فلسطین و جنبش فتح حضور داشت. و چون یک آدم نابغه ای بود، از هوش و استعداد بسیار بالایی برخوردار بود. بسیاری از مسائل را خیلی سریع آموخته و در یک رشته عملیات نظامی هم شرکت کرده بود.

آیا در دوره های آموزش نظامی که حزب اللّه در بقاع تشکیل داد شرکت کرد؟


خیر... ایشان نیازی به شرکت در دوره های آموزش نظامی که حزب اللّه در پایگاه جنتا در شرق بقاع دایر کرده بود نداشت. افرادی که در این دوره های ابتدایی شرکت می کردند، از قبل آموزش نظامی ندیده بودند. برای عملیات ویژه امنیتی دوره های تخصصی دایر شده بود که افراد با استعداد پس از گذراندن مراحلی به پایگاه های مخصوص در لبنان و خارج لبنان اعزام می شدند. اصولاً حاج عماد جوانان لبنانی و غیر لبنانی را آموزش می داد. عملیات ویژه مافوق عملیات نظامی می باشد. عملیات استشهادی که بر ضد اشغالگران اسرائیلی در جنوب لبنان انجام شد، بخشی از سلسله وظایف عملیات ویژه بود که شهید عماد مغنیه مسئولیت آن را بر عهده داشت. عماد مغنیه در آن مرحله حدود 21 سال سن داشت و از تخصص بالایی برخوردار بود. سن بیشتر نیروهای حزب اللّه در آن مرحله هم میانگین 16 تا 25 سال بود. حزب اللّه سنین بالای 25 سال را نمی پذیرفت.

نیروهایی که به حزب اللّه می پیوستند وابستگی گروهی قبلی هم داشتند؟


خیر... حزب اللّه هیچ نیروی وابسته را نمی پذیرفت. بر اساس طرحی که برای حزب اللّه تهیه کرده بودم، گروه های نظامی وابسته به احزاب لبنانی به هیچ وجه اجازه نداشتند وارد حزب اللّه شوند، زیرا حضور هواداران و اعضای احزاب اسلامی در حزب اللّه را مقدمه فروپاشی حزب اللّه می دانستم. به حزب اللّه یادآوری کرده بودم که قصد نداریم شرکت سهامی دایر کنیم.

سرنوشت احزاب و گروه هایی که حزب اللّه را تشکیل دادند چه شد؟


هرگز اجازه نمی دادیم وابستگان گروهی به حزب اللّه بپیوندند. شرط پیوستن به حزب اللّه این است که فرد هیچ وابستگی گروهی قبلی نداشته باشد، و اگر هم در حزبی و گروهی عضویت دارد، باید حتماً استعفا دهد و یا حزب خود را منحل کند. به طور مثال رهبران حزب الدعوه شاخه لبنان حزب خود را منحل اعلام کرده و آنگاه به حزب اللّه پیوستند. شیخ علی کورانی یکی از بنیانگذاران حزب الدعوه (شاخه لبنان) به بیروت آمد و در پی بحث و همفکری سایر همکارانش حزب الدعوه را منحل کرد، و از آن به بعد در لبنان حزب الدعوه وجود نداشت.

برخی آگاهان و صاحبنظران معتقدند که حاج عماد مغنیه قبل از پیوستن به حزب اللّه برای خودش یک سازمان انقلابی مستقل به نام سازمان جهاد اسلامی ایجاد کرده بود و عملیات شهادت طلبانه که در آن مرحله اتفاق می افتاد سازمان جهاد اسلامی مسئولیت آن را به عهده می گرفت. آیا واقعاً همین طور بوده است؟


عملیاتی که در آن زمان صورت می گرفت توسط یک سری سازمان ها و گروه هایی بود که هیچ ارتباطی به حزب اللّه نداشتند. شاید حزب اللّه هم خبر نداشت که چنین عملیاتی در حال برنامه ریزی یا در حال اجراست. فرض کنید جبهه مستضعفین، یا سازمان جهانی جهاد اسلامی و غیره... این عملیات ویژه ای که حاج رضوان انجام می داد براساس سوابق گذشته اش بود که با جنبش فتح داشت. یعنی آن تیمی که در جنبش فتح بود، همان حرکت ها را با نگرش جدید اسلامی ادامه داد، و این حرکات خیلی مؤثر بود و در زمینه ضربه زدن به اسرائیل از کارایی بالایی برخوردار بود.

چه خاطراتی از شهید حاج عماد مغنیه دارید؟


گمان کنم در زمستان 1982 اولین بار حاج عماد مغنیه را دیدم. در آن زمان اسرائیلی ها از بیروت تا منطقه خلده عقب نشینی کرده بودند. من از طریق جاده کوهستانی لبنان به بیروت رفتم، و جلسات متعددی با شخصیت های نظامی حزب اللّه داشتم. قرار شد با تیم عملیات ویژه هم ملاقاتی داشته باشم که طبیعتاً انجام عملیات مسلحانه در درون پایگاه های اسرائیلی ها در جنوب لبنان در مسئولیت این تیم قرار داشت. اولین بار در آن جلسه با چهره حاج عماد مغنیه آشنا شدم. ایشان را یک جوان سر حال و رشید که حدود 20 سال سن داشت یافتم. آثار بلوغ و شجاعت و اراده و تصمیم در چهره او کاملاً نمایان بود. جلسه حدود 2 تا3 ساعت طول کشید، و حاج عماد گزارشی از فعالیت ها و برنامه های تیم خودش ارائه داد.
دومین ملاقات با حاج عماد، گمان کنم در سال 1983 بود که ایشان همراه چند نفر از برادران مقاوم برای ارائه گزارشی به سوریه آمد و مسائلی را مطرح کرد. یکی از مهمترین زمینه های موفقیت آقای مغنیه این است که قبل از شکل گیری مقاومت با آقای سیدحسن نصراللّه روابط بسیار صمیمانه داشت. آن دو نسبت به مسائل آن مرحله دیدگاه مشترک داشتند. هم سن و سال و دوران جوانی شان را در کنار یکدیگر سپری کرده اند. با وجودی که آقای سیدحسن نصراللّه دوره های آموزش نظامی را در برخی پایگاه های فلسطینی دیده بود، ولی در زمان امام موسی صدر عضو برجسته و شاخص جنبش امل بود. آقای عماد مغنیه هم که در جنبش فتح فعالیت می کرد باعث شده بود آن دو با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ داشته باشند. این دوستی را تا نهایت همچنان حفظ کردند.
به طور معمول میان یک تشکیلات امنیتی و یک تشکیلات سیاسی همواره رقابت وجود دارد. این تشکیلات در اغلب کشورها یکدیگر را خنثی می کنند و همیشه در حال رقابت هستند. تشکیلات امنیتی می گوید من موفقتر هستم، و تشکیلات سیاسی می گوید من موفقتر هستم. تشکیلات اول می خواهد امکانات بیشتری در اختیار داشته باشد، و تشکیلات دوم می خواهد اختیارات بیشتری به دست بگیرد. اما اهمیت جریان مقاومت اسلامی لبنان در این است که تشکیلات نظامی و تشکیلات امنیتی با یکدیگر همکاری می کردند و مکمل یکدیگر بودند، و هیچ گونه رقابت و خنثی سازی یکدیگر میان شان وجود نداشت. لذا قدرت نظامی مقاومت اسلامی در پرتو این همکاری حرف اول را در لبنان می زد، عملیات ویژه امنیتی که شهید حاج رضوان در رأس آن قرار داشت، حرف اول را در لبنان میزد، و هیچ قدرتی در لبنان وجود نداشت تا بتواند همطراز مقاومت اسلامی و نیروهای نظامی حزب اللّه باشد.

حضرتعالی در مراسم تشییع حاج رضوان در بیروت حضور داشتید و با سیدحسن نصراللّه دبیرکل حزب اللّه ملاقات کردید. کلاً روحیه ایشان را پس از شهادت حاج رضوان چگونه یافتید؟


روز 14 محرم الحرام دو سال پیش (دو هفته قبل از شهادت حاج عماد مغنیه) در اجلاس قدس که در سوریه از سوی جنبش حماس برگزار شد شرکت کردم. پس از اجلاس تصمیم گرفتم به بیروت بروم و با آقای نصراللّه دیدار کنم. به بیروت خبر دادم که من قصد آمدن دارم. ولی به من گفتند از آمدن به بیروت خودداری کنید. من خیلی تعجب کردم که چرا به من گفته اند به بیروت نروم. چرا که همیشه استقبال می کردند. یک روز بعد از سفارت کشورمان در دمشق خبر دادند که برای من ساعت 14 بعد از ظهر ملاقاتی ترتیب داده اند. پرسیدم ملاقات با کیست؟ مسئولان سفارت گفتند در موعد مقرر آگاه می شوید. چند دقیقه قبل از موعد ملاقات مرا سوار ماشین کردند و به مکان مخصوصی بردند که دیدم آقای نصراللّه حضور دارد. پس از گذشت چند لحظه حاج عماد مغنیه هم به ما پیوست. در آن جلسه تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم حضور داشتند. در این جلسه حدود دو ساعت درباره موضوع فلسطین بحث کردیم و یکسری اشکالات و پیشنهاداتی مطرح گردید. آقای نصراللّه پیشنهاد کرد برای اینکه استفاده بیشتری از این جلسه بشود، جلسه مخصوصی هم با حاج رضوان گذاشته شود. شب بعد جلسه دیگری در حضور حاج رضوان و تعدادی از برادران تشکیل شد، و به طور مفصل درباره مسائل لبنان و فلسطین بحث و تبادل نظر به عمل آمد.
غرض از این مقدمه می خواهم به این نکته اشاره کنم هنگامی که به محل جلسه رفتم، منطقه ای است که حاج رضوان در آن اقامت داشت، از نظر من به طرز وحشتناکی مسئله دار بود. با توجه به اهمیت آقای سیدحسن نصراللّه و آقای حاج عماد مغنیه، این منطقه برای اقامت آنها و ملاقات هایی که در آن صورت می گیرد، به هیچ وجه مناسب نیست. و به راحتی مورد شناسایی قرار می گیرد.

همان منطقه کفر سوسه که حاج عماد در آن ترور شد؟


آری... نه کنترلی و نه نگهبانی وجود داشت. هر کسی خیلی راحت می توانست در خیابان های این منطقه رفت و آمد کند. این نارسایی را برای برخی دوستان هم مطرح کردم که اینجا خطرناک است. خب این مسئله را آنجا مطرح کردم و مراتب نگرانی خود را برای دوستان بیان کردم، شاید هم برای برخی افراد نامه نوشتم که این کار بسیار خطرناک است. برخی از دوستان گفتند که سیستم حفاظتی حاج عماد مغنیه تغییر کرده است. سیستم حفاظتی حاج عماد در سالهای گذشته کاملاً امنیتی و بسته بوده و به هیچ وجه در انظار ظاهر نمی شده است. رفت و آمدهای ایشان بکلی سری بوده است. اما الآن حاج عماد شخصاً سیستم حفاظتی خود را تغییر داده و گاهی شخصاً و بدون محافظ رانندگی می کرد و معتقد بود این روش برای تسریع کارها بهتر جواب می دهد. البته من شنیده بودم که ایشان حدود پنج یا شش ماه قبل از شهادت یک سفر رسمی به عربستان صعودی داشته است.

این دیگه خیلی خطرناک بود!!


شنیده بودم حاج عماد به دعوت یکی از خاندان آل سعود به عمره رفته بوده است. نمی دانم به دعوت ملک عبداللّه بوده یا به دعوت شخص دیگری! به هر حال به دعوت دولت عربستان سعودی بوده است. در عربستان هم ایشان را حفاظت شده با ماشین ضد گلوله جابجا می کردند. بعد از مراسم عمره هم او را به مدینه منوره بردند. می خواهم به این نکته مهم اشاره کنم که از سال 1982 که اسرائیل وارد لبنان شد تا حدود شش ماه پیش از شهادت، هیچ تصویری در دنیا از حاج رضوان وجود نداشت. در هیچ جا و با هیچ کس ظاهر نشده بود. در ملاقات هایی که شرکت می کرد به هیچ کس اجازه عکس برداری نمی دادند. آمریکایی ها و اسرائیلی ها برای تعقیب و بازداشت حاج عماد مغنیه فقط از عکس دوران جوانی که در پرونده او در جنبش فتح وجود داشته استفاده می کردند. زمانی هم که آمریکا برای بازداشت و یا شهادت ایشان جایزه 25 میلیون دلاری تعیین کرد، همین عکس در اختیار سرویس های اطلاعاتی وجود داشت.
طبیعتاً در این سفر عمره سعودی ها عکس جدید و به روز از حاج رضوان گرفته اند، و بی تردید عکس جدید حاج عماد مغنیه در اختیار سرویس های آمریکایی قرار گرفته است. چون آمریکایی ها در فرودگاه و سایر اماکن عربستان حضور فعال دارند.

یعنی امکان دارد مقام های عربستان عکس او را در اختیار آمریکایی ها قرار داده باشند؟


قطعاً اینطور است. گذرنامه او گذرنامه به روز بوده است، طبیعتاً سرویس های امنیتی و اطلاعاتی عربستان سعودی با توجه به هماهنگی که با سرویس های آمریکایی در عربستان دارند راحت تر می توانند از او عکس برداری کنند. بر این اساس قیافه و چهره جدید حاج رضوان با عکس حدود 30 سال پیش کاملاً متفاوت بوده است. قبل از سفر به عربستان هرگز چهره حاج رضوان قابل شناسایی نبوده است. به نظر من علت اینکه او را شناسایی کردند، او خیلی راحت و آزاد بلند شده رفته عمره، با سیستم حفاظتی که از شش ماه قبل تغییر داده است. در همان شبی که به شهادت رسید، به تنهایی و آزادانه به زیارت مرقد حضرت رقیه(س) در دمشق رفته بوده است. حاج عماد قبل از سفر عمره به عربستان، مخفیانه و با نام مستعار به همه کشورها سفر می کرد. به آمریکا و اروپا و سوریه و برخی کشورهای عربی می رفت. به ایران می آمد. هرجا که می رفت کسی او را نمی شناخت. ولی سفر عربستان سرگذشت او را به پایان رساند.


ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار