... اگر زنان در حرکت اجتماعى یک ملتى حضور نداشته باشند، آن حرکت به جایی نخواهد رسید، موفق نخواهد شد. اگر زنان در یک حرکت حضور پیدا بکنند، یک حضور جدى و آگاهانه و از روى بصیرت، آن حرکت بهطور مضاعف پیشرفت خواهد کرد. در این حرکت عظیمِ بیدارى اسلامى، نقش زنان، یک نقش بى بدیل است و باید ادامه پیدا کند. زنان هستند که همسران خود را و فرزندان خود را براى حضور در خطرناکترین میدانها و جبههها آماده میکنند و تشجیع میکنند. ما در دوران مبارزه با طاغوت در ایران و همچنین بعد از پیروزى انقلاب تا امروز، برجستگى نقش زنان را به طور واضح و ملموس مشاهده کردیم و دیدیم. اگر در جنگى که هشت سال بر ما تحمیل شد، زنان ما، بانوان کشور ما در میدان جنگ، در عرصهى عظیم ملى حضور نمیداشتند، ما در این آزمایش دشوار و پر محنت پیروز نمیشدیم. زنها، ما را پیروز کردند، مادران شهدا، همسران شهدا، همسران جانبازان، همسران اسرا و آزادگان ما؛ مادران اینها با صبر خود یک فضایى را در یک منطقهى محدودى به وجود آوردند، که آن فضا جوانها را، مردان را، به حضور مصممانه تشویق میکرد؛ و این در سراسر کشور گسترده شد و گسترده بود. نتیجه این شد که فضاى کشور ما یکسره فضاى مجاهدت شد، فضاى فداکارى و گذشت شد؛ گذشت از جان. و پیروز شدیم. امروز در دنیاى اسلام هم همین است؛ در تونس، در مصر، در لیبى، در بحرین، در یمن، در هر نقطهى دیگر. اگر زنها در صفوف مقدم حضور خودشان را تقویت کنند و ادامه بدهند، پیروزىها یکى پس از دیگرى نصیب آنها خواهد شد. در این هیچ تردیدى نیست.
۱۳۹۱/۰۴/۲۱بیانات در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس جهانی «زنان و بیدارى اسلامى»
برای حیوانات دل میسوزانند، برای مسلمانان نه!
در یک کشورى در شرق آسیا - در میانمار - هزاران انسان مسلمان دارند کشته میشوند، دارند فدا میشوند، بر اثر تعصب، بر اثر جهالت - اگر نگوییم دستهاى سیاسى در خود همین مسئله وجود دارد؛ فرض کنیم همانطور که ادعا میشود، بر اثر تعصبهاى دینى و مذهبى است - مدعیان دروغین حقوق بشر لب تر نمیکنند. همانهایی که براى حیوانات دل میسوزانند، همانهایی که اگر در جوامعى که مستقل از آنها هستند، وابستهى به آنها نیستند، کوچکترین بهانهاى پیدا کنند، صد برابر آن را بزرگ میکنند، اینجا در مقابل کشتار یک عده انسان بىگناه، بىدفاع، زن، مرد، کودک، سکوت میکنند؛ توجیه هم میکنند! این، حقوق بشر اینهاست؛ حقوق بشرِ منقطع از اخلاق، منقطع از معنویت، منقطع از خدا. میگویند اینها میانمارى نیستند؛ خب، گیرم نباشند - البته دروغ میگویند، سیصد چهارصد سال است که اینها در آنجا زندگى میکنند؛ آنطور که به ما گزارش میشود - باید کشته شوند؟! همین حالت در طول سالهاى متمادى در همان کشور و در کشورهاى مجاور، از سوى غربىها، بخصوص از سوى انگلیس، نسبت به همان مردم وجود داشته. پدر این مردم را درآوردند؛ هرجا پا گذاشتند، جز فساد و نابودى حرث و نسل - همان طور که خداى متعال در قرآن میفرماید - کارى نکردند. بله، براى اینکه بازار محصولات پیدا کنند، بازارهایی را آراسته کردند؛ مردم را با محصولات جدید آشنا کردند، براى اینکه تجارت خودشان را رونق بدهند. این تمدن، منقطع از معنویت و قرآن است.
تمدن متکی به وحی، شاخص ماست
داعیهى ما ایجاد تمدنى است متکى به معنویت، متکى به خدا، متکى به وحى الهى، متکى به تعلیم الهى، متکى به هدایت الهى. امروز اگر یک چنین تمدنى را ملتهاى اسلامى - که بحمدالله بسیارى از ملتهاى اسلامى بیدار شدهاند و به پا خاستهاند - بتوانند پایهگذارى کنند، بشر سعادتمند خواهد شد. داعیهى جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى این است؛ ما دنبال یک چنین تمدنى هستیم. این را شما جوانهاى عزیز به خاطر بسپارید، این را شاخص و معیار قرار بدهید.
عمل خودمان را باید قرآنى کنیم، الهى کنیم. به گفتن نیست، به زبان نیست، به ادعا کردن نیست؛ باید در عمل، در این راه حرکت کنیم و قدم برداریم. با قرآن که انس میگیرید، قرآن را که تلاوت میکنید، هر جایی دستورى است، هدایتى است، نصیحتى است، در درجهى اول سعى کنید آن را در وجود خودتان، در باطن خودتان، در دل خودتان پایدار کنید و آن را به عمل خودتان نزدیک کنید. هر کدام از ما اگر در عمل این را متعهد شدیم، جامعه پیش خواهد رفت، جامعه قرآنى خواهد شد.
۱۳۹۱/۰۴/۳۱ بیانات در محفل انس با قرآن، اول رمضان المبارک ۱۴۳۳
معنای یوم الحسره
مرحوم آقاى میرزا جواد آقاى ملکى (رضوان اللّه علیه) در کتاب شریف «مراقبات»شان یک جملهاى به مناسبت ساعت لیلتالقدر دارند، که من یادداشت کردم. البته این مربوط به همیشه است، اما ایشان به این مناسبت فرمودهاند. «فاعلم یقینا انّک ان غفلت عن مثل هذه الکرامة و ضیعتها باهمالک»،؛ اگر غفلت کنیم، این فرصتها را تضییع کنیم، از دست بدهیم، بعد: «و رأیت یوم القیامة ما نال منها المجتهدون». وقتى روز قیامت میشود و اعمال انسانها را حاضر میکنند و صورت ملکوتى اعمال ما در آنجا حضور مىیابد، شما نگاه میکنید، مىبینید همین عملى که میتوانستید انجام بدهید و ندادید، این کلمهى حرفى که میشد بزنید که در آن خیر مردمى بود و نزدید، این قدمى که میشد بردارید که کسان مستحقى از آن منتفع میشدند و برنداشتید، این کار کوچک، به وسیلهى کسانى انجام شده است؛ عدهاى تلاش کردند، جد و جهد کردند و چه ثواب عظیمى خداى متعال آن روز به آنها میدهد. ما در آن روز از آن ثواب محرومیم. وقتى انسان مشاهده میکند دیگرى که این عمل را انجام داد، این کار خیر را انجام داد، این قدم را برداشت، این عمل عبادى را انجام داد، به چه دستاورد عظیمى در آن روزى که همه محتاجند، دست پیدا کرده است، ایشان میفرمایند: «ابتلیت بحسرة یوم الحسرة»؛ اینجاست که انسان دچار حسرت میشود؛ چه حسرتى! که اى کاش این کار را من انجام داده بودم، این قدم را برمیداشتم، این حرف را زده بودم، این کار را یا این حرف را ترک میکردم. بعد ایشان میفرمایند که حسرتِ «یوم الحسرة» مثل حسرتهاى معمولى نیست. انسان در دنیا هم گاهى اگر یک کارى را بکند، دستاوردى خواهد داشت؛ نمیکند، بعد دچار حسرت و ندامت میشود. اما این کجا و آن کجا؟ ایشان میفرمایند: «الّتى تصغر عندها نار الجحیم و العذاب الألیم»؛ این حسرت آنقدر سخت است، آنقدر دردآور است که در مقابل آن، آتش جهنم کوچک است. به تعبیرى، حسرت مثل سرب گداخته در درون انسان سرازیر میشود. «فتنادى فى ذلک الیوم مع الخاسرین النّادمین یا حسرتى على ما فرّطت فى جنب اللّه»، بعد «و لا ینفعک النّدم»؛ آن روز دیگر پشیمانى هم فایدهاى ندارد.
پیش به سوی ایران دویستمیلیونی
... جمعیت جوان و بانشاط و تحصیلکرده و باسواد کشور، امروز یکى از عاملهاى مهم پیشرفت کشور است. در همین آمارهایی که داده میشود، نقش جوانهاى تحصیلکرده و آگاه و پرنشاط و پرنیرو را مىبینید. ما باید در سیاست تحدید نسل تجدیدنظر کنیم. سیاست تحدید نسل در یک برههاى از زمان درست بود؛ یک اهدافى هم برایش معین کردند. آنطورى که افراد متخصص و عالم و کارشناسان علمىِ این قسمت تحقیق و بررسى کردند و گزارش دادند، ما در سال ۷۱ به همان مقاصدى که از تحدید نسل وجود داشت، رسیدیم. از سال ۷۱ به این طرف، باید سیاست را تغییر میدادیم؛ خطا کردیم، تغییر ندادیم. امروز باید این خطا را جبران کنیم. کشور باید نگذارد که غلبهى نسل جوان و نماى زیباى جوانى در کشور از بین برود؛ و از بین خواهد رفت اگر به همین ترتیب پیش برویم؛ آنطورى که کارشناسها بررسى علمى و دقیق کردند. اینها خطابیات نیست؛ اینها کارهاى علمى و دقیقِ کارشناسىشده است. اگر چنانچه با همین وضع پیش برویم، تا چند سال دیگر نسل جوان ما کم خواهد شد - که امروز قاعدهى جمعیتى ما جوان است - و بتدریج دچار پیرى خواهیم شد؛ بعد از گذشت چند سال، جمعیت کشور هم کاهش پیدا خواهد کرد؛ چون پیرى جمعیت با کاهش زاد و ولد همراه است. یک زمانى را مشخص کردند و به من نشان دادند، که در آن زمان، ما از جمعیت فعلىمان کمتر جمعیت خواهیم داشت. اینها چیزهاى خطرناکى است؛ اینها را بایستى مسئولین کشور بجد نگاه کنند و دنبال کنند. در این سیاست تحدید نسل حتماً بایستى تجدیدنظر شود و کار درستى باید انجام بگیرد. این مسئلهى افزایش نسل و اینها جزو مباحث مهمى است که واقعاً همهى مسئولین کشور - نه فقط مسئولین ادارى - روحانیون، کسانى که منبرهاى تبلیغى دارند، باید در جامعه دربارهى آن فرهنگسازى کنند؛ از این حالتى که امروز وجود دارد - یک بچه، دو بچه - باید کشور را خارج کنند. رقم صد و پنجاه میلیون و دویست میلیون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما باید به آن رقمها برسیم.
مدیریت مصرف، یک حرکت جهادی
... مسئلهى مدیریت مصرف، یکى از ارکان اقتصاد مقاومتى است؛ یعنى مصرف متعادل و پرهیز از اسراف و تبذیر. هم دستگاههاى دولتى، هم دستگاههاى غیر دولتى، هم آحاد مردم و خانوادهها باید به این مسئله توجه کنند؛ که این واقعاً جهاد است. امروز پرهیز از اسراف و ملاحظهى تعادل در مصرف، بلاشک در مقابل دشمن یک حرکت جهادى است؛ انسان میتواند ادعا کند که این اجر جهاد فىسبیلاللّه را دارد.
یک بُعد دیگرِ این مسئلهى تعادل در مصرف و مدیریت مصرف این است که ما از تولید داخلى استفاده کنیم؛ این را همهى دستگاههاى دولتى توجه داشته باشند - دستگاههاى حاکمیتى، مربوط به قواى سهگانه - سعى کنند هیچ تولید غیر ایرانى را مصرف نکنند؛ همت را بر این بگمارند. آحاد مردم هم مصرف تولید داخلى را بر مصرف کالاهایی با مارکهاى معروف خارجى - که بعضى فقط براى نام و نشان، براى پز دادن، براى خودنمایی کردن، در زمینههاى مختلف دنبال مارکهاى خارجى میروند - ترجیح بدهند. خود مردم راه مصرف کالاهاى خارجى را ببندند.
۱۳۹۱/۰۵/۰۳ بیانات در دیدار کارگزاران نظام، چهارم رمضان المبارک ۱۴۳۳
نفتفروشی، یکی از ضعفها و مشکلات ماست
تحصیل ثروت از راه فروش منابع تمامشدنى مثل نفت و امثال نفت، رونق نیست، پیشرفت نیست؛ این خودگولزدن است. ما در این دام افتادیم. باید اقرار کنیم، قبول کنیم که این یک تله است، یک دام است براى ملت ما. ما دچار خامفروشى شدیم. یک واقعیتى براى ما به ارث گذاشته شد، کشور هم به آن عادت داده شده است. البته در این سالها سعى شده که یک مقدارى این اعتیاد مضر براى کشور، کنار گذاشته شود، لیکن به طور کامل پیش نیامده. ما باید اول اعتقاد پیدا کنیم که باید کشور به جایی برسد که بتواند با اختیار، هرگاه اراده کرد، سر چاههاى نفت خودش را ببندد؛ ما باید به این باور برسیم. این حالا مسئلهى نفت است. خامفروشىها در بخشهاى مختلفِ مواد خام و معدنى همچنان وجود دارد؛ و این یکى از ضعفهاى ماست، یکى از مشکلات کشور ماست. ما اگر بخواهیم از این وضعیت نجات پیدا کنیم، بخواهیم به رشد اقتصادىِ حقیقى نائل شویم، راهش تکیهى به علم است؛ این هم از راه تقویت همین شرکتهاى دانشبنیان، عملى است. ما باید به این سمت برویم.
۱۳۹۱/۰۵/۰۸بیانات در دیدار جمعی از پژوهشگران و مسئولان شرکتهای دانشبنیان، نهم رمضان المبارک ۱۴۳۳
شاعر مسئولیت دارد
شعر باید در خدمت ارزشها باشد. من انکار نمیکنم که شعر آئینهى احساس شاعر است و شاعر حق دارد احساس خود را، احساس شاعرانهى خود را، درک شاعرانهى خود را در قالب اشعارى که قریحهى سرودن آن را خدا به او داده، بریزد و ارائه کند - این را من کاملاً قبول دارم - منتها شعر به عنوان یک هنر والا، یک هنر برتر، به عنوان یک نعمت بزرگ الهى، یک مسئولیتى دارد؛ وظیفهاى هم دارد. غیر از بیان احساسات، شعر مسئولیتى هم دارد. به نظر من آن مسئولیت عبارت است از اینکه باید در خدمت دین و انقلاب و اخلاق و معرفت باشد. اگر چنانچه شعر این مسئولیت را انجام داد، حق تحقق پیدا کرده است؛ یعنى کارى بحق انجام گرفته، کارى عادلانه صورت گرفته. باید شعراى ما بروند در این جهت مضمونآفرینى کنند، تلاش کنند، جوششهاى ذوق و درون خودشان را به این سمت بکشانند. البته امروز و بخصوص در این محفل ما خوشبختانه از این چیزها کم نیست؛ لیکن من اصرار دارم که در مجموعهى حرکت شعرى کشور، انسان این را محسوستر مشاهده کند.
ببینید، باید وظیفهى شعر به عنوان یک هنر، و وظیفهى شاعر به عنوان یک هنرمند، در قبال آفرینش، در قبال خداى متعال، در قبال تعهد اسلامى و انقلابى مشخص شود و این وظیفه ادا شود. این وظیفه، سوق دادن بندگان خداست به سوى خدا؛ برکشیدن و بالا بردن اخلاق و معرفت جامعه است. البته شعر وظائف دیگرى هم دارد، اما اساس این است. شعر باید بتواند به معرفت مردم، به دین مردم، به اخلاق مردم، به حرکت انقلابى ملت ما - که یک پدیدهى بسیار پرارزش و ذىقیمت و کمیابى است - خدمت کند. اینها باید در شعر مورد ملاحظه قرار بگیرد.
مضمون انقلابی و اخلاقی باید در شعرتان باشد
... من نمیگویم شما مثل شعر بیدل، اول تا آخرِ غزل ده دوازده بیتى را عرفان بگوئید؛ یا مثل شعر اخلاقى صائب، همهى مصرعها و ابیات یک غزل ده بیتى، هشت بیتى را پر کنید از مفاهیم اخلاقى - البته این کار آسانى هم نیست که کسى بتواند انجام بدهد - من عرض میکنم شما اگر چنانچه در یک غزلِ هفت هشت بیتى، یک بیت را اختصاص بدهید به مضمون انقلابى یا اخلاقى یا معرفتى، این غزل، غزل انقلابى است؛ این غزل، غزل اخلاقى است و اثر خودش را میگذارد. فرض کنید معلم ریاضى اگر در اثناى درس ریاضى، به صورت تک مضراب، یک کلمه از توحید بگوید، از آفرینش بگوید، از عصمت پیامبران بگوید، من گمان میکنم گاهى اثرش از یک ساعت درس معلم تعلیمات دینى بیشتر است. من این تکمضرابها را در شعر غزلى از شما میخواهم. غزلتان را بگوئید؛ هرچه احساس دارید، هرچه عاطفه دارید، هرچه عشق و شور دارید، در ابیات غزل بریزید؛ منتها از این غزلِ هفت هشت بیتى، دو بیتش مخصوص یک مضمون ناب اسلامى و انقلابى و اخلاقى باشد. این یک نکته است، که البته نکتهى مهمى است.
فرزند زمان باشید
... مسائل مهمى در کشور ما وجود دارد که شعر میتواند از اینها بهرهمند شود و در خدمت این مفاهیم در بیاید. مفاهیم هم مفاهیم شخصى نیست؛ مفاهیم ملى است. فرض بفرمائید امروز یک ظلم بزرگ هستهاى دارند به ما میکنند. درست است که مثل میانمار، ما را قتلعام نمیکنند؛ خب، دستشان نمیرسد؛ دستشان میرسید، همین کار را هم میکردند؛ نمیتوانند؛ اما همان کارى که میتوانند، در ظلم به این ملت و به این کشور دارند انجام میدهند. خب، این یک موضوع مهمى است. یا فرض بفرمائید دانشمندان ما را به شهادت میرسانند؛ این پدیدهى کوچکى نیست، پدیدهى مهمى است. میخواهند ترور کنند، تروریستند؛ خب، تو سرشان بخورد؛ وقتى که تروریست سراغ دانشمند مىآید، مسئله از صرف یک ترور فراتر میرود؛ مسئلهى جبههبندى و دشمنى با دانش است، با پرورش دانش در کشور است، با پرورش دانشمند در کشور است؛ مسئله ابعاد وسیعى پیدا میکند. پس این یک مسئلهى ملى است، یک مسئلهى بزرگ است؛ اینها باید در شعر منعکس شود. همان طور که به نظرتان میرسد که باید مثلاً براى میانمار یا مصر یا بیدارى اسلامى یا فلسطین یا جنگ سى و سه روزه شعر بگوئید - که میگوئید و خوب هم هست و لازم هم هست - مسائل موجود کشورتان هم مسائلى هستند که شما نمیتوانید از اینها صرفنظر کنید؛ اینها باید در عالَم شعر بیاید.
خب، یک عدهاى هستند که به مسائل کشور اصلاً اهمیت نمیدهند. من آدمهایی را مشاهده کردم که مدعى میهندوستى و مدعى عاشق این آب و خاک بودند، اما به مسائل این آب و خاک اهمیت نمیدادند. هشت سال در این کشور جنگ بود؛ این جنگ را جمهورى اسلامى که راه نینداخته بود؛ بر جمهورى اسلامى تحمیل شده بود. خب، آنهایی که با جمهورى اسلامى مخالفند، در این جنگ باید چه موضعى میگرفتند؟ باید چه کار میکردند؟ دولت، دولت جمهورى اسلامى است؛ اما ملت، ملت ایران است؛ شهر دزفول است، خرمشهر است، تهران است؛ چرا نسبت به آن بىتفاوت ماندند؟ چرا شعراى مطرح، هنرمندهاى مطرح، رماننویسهاى مطرح، مقالهنویسهاى مطرح، روشنفکرهاى مطرح، نسبت به این قضیه بىتفاوت ماندند؟ آیا این بىتفاوتى عیب نیست؟ این بزرگترین عیب است. ایران که ایران است؛ مگر دشمن به این کشور حمله نکرده؟ هیچ وسیلهى دفاعى ندارند. حداکثر دفاعى که میتوانند از خودشان بکنند، این است که بگویند ما نسبت به جمهورى اسلامى بدیم؛ این تعصب نگذاشته است که ما در مورد ایران، در مورد تهران، در مورد خرمشهر، در مورد جوانهاى این کشور، در شعرمان یا در نثرمان یا در رمانمان، یک کلمه حرف بزنیم. خود همین دفاع از خود - که حداکثر چیزى که میتوانند بگویند، این است - براى آنها بزرگترین ننگ است که یک چنین تعصبى بر ذهن و روح و قلم و دل یک جمعى حاکم باشد.
در مصاف حق و باطل موضع داشته باشید
امروز شما مىبینید جبههى استکبار با همهى وجودش، با همهى توانش، با همهى قدرت تبلیغاتىاش، با همهى توانائىهاى تشکیلاتىِ سیاسىاش، در مقابل ملت ایران ایستاده و دارد کارهایی انجام میدهد - حالا این کارها چقدر اثر میکند یا نمیکند، آن بحث دیگر است - بالاخره دشمن دارد خباثت خودش را میکند؛ او کم نمیگذارد؛ او با مقابلهى با ملت ایران و کشور ایران، روح پلید و خبیث و ملعون خودش را دارد ارضاء میکند؛ اینجا هم در مقابلهى با او سینهها سپر شده، ایستادند، استقامت میکنند، مقاومت میکنند، دارد دفاع میشود؛ خب، این یک حادثهى ملى است؛ این حادثهى ملى را میتوانید از نظر دور بدارید؟ اینها باید در شعر منعکس شود. عرض کردم؛ من هیچ اصرار ندارم که شما یک قصیدهى پنجاه بیتى دربارهى این قضیه بگوئید؛ نه، یک غزل هفت هشت بیتى بگوئید، یک بیتش، دو بیتش مثل یک تکمضراب، این مسئله را بیان کند. اینها لازم است. بالاخره در مصاف حق و باطل باید موضعى داشت؛ نمیشود بدون موضع بود.
۱۳۹۱/۰۵/۱۴بیانات در دیدار شاعران، در سالروز میلاد امام حسن مجتبى(ع)، پانزدهم رمضان ۱۴۳۳
مسئولین باید در دانشگاهها حضور یابند
من عقیدهام این است که مسئولین باید در دانشگاهها شرکت کنند؛ رؤساى سه قوه، مسئولین میانى، رئیس صدا و سیما، مسئولین سپاه و نیروهاى مسلح؛ اینها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرفهاى گفتنىِ دانشجوها را بشنوند. و من به شما عرض بکنم؛ آنها هم براى دانشجوها حرفهاى گفتنى زیادى دارند. هیچ چیزى جاى این گفتگوى رو در رو و چهره به چهره را نمیگیرد؛ همانى که سنت قدیمى روحانیون ما بوده که بنشینند روى منبر، با مردم چهره به چهره حرف بزنند. در این کار، یک اثرى هست. حالا آن خواهرمان راجع به تأثیرات الکترومغناطیسى گفتند؛ هیچ بُعدى ندارد که تأثیرات الکترومغناطیسىِ انسان به انسان و چهره به چهره در این دیدارها وجود داشته باشد. این کار تأثیر دارد؛ هم آنها میشنوند، هم میشنوانند. خیلى از مطالبى، ابهامهائى، سؤالهایی که امروز در ذهن نسل جوان ما در جریان است، در توضیحات مسئولین، این سؤالها پاسخ داده خواهد شد؛ ابهامها و گرهها باز خواهد شد. من آن وقتى که توانایی جسمى بیشترى داشتم، زیادتر در دانشگاهها شرکت میکردم؛ الان هم واقعاً اگر بتوانم و مجال و وقت باشد، دوست دارم در فاصلههاى نزدیک به نزدیک در دانشگاه شرکت کنم؛ منتها دیگر حالا «لا یکلّف اللّه نفسا الّا وسعها»؛1 از مثل من و سنین من و اشتغالات من، گمان نمیکنم جوانها خیلى انتظاراتى داشته باشند؛ اما مسئولین کشور نه، میتوانند و باید شرکت کنند. من الان هم از همین جا به مسئولین سفارش میکنم که در جلسات دانشجویی شرکت کنند؛ بیایند، بشنوند از دانشجوها، و بگویند به دانشجوها.
سرمایهداری با سرمایهسالاری فرق دارد
... آنچه که در دنیا به عنوان نظام سرمایهدارى وجود دارد، حقیقت و جوهرهاش سرمایهسالارى است. نفس داشتن سرمایه و به کار انداختن سرمایه براى پیشرفت کشور، چیز بدى نیست؛ چیز ممدوحى است؛ به هیچ وجه مذموم نیست. آنچه که مذموم است، این است که سرمایه و سرمایهدارى محور همهى تصمیمهاى کلان یک کشور و یک جامعه باشد؛ همه چیز را به سمت خودش بکشد؛ همان بلایی که بر سر بلوک سرمایهدارى و بلوک غرب آمد، که امروز دارند نتائجش را درو میکنند. این حوادثى که امروز در اروپاست، این فشارهاى سنگین اقتصادى که دارد به مردم وارد مىآید، اینها ناشى از ذات نظام سرمایهسالارى است؛ همان سرمایهدارى زالوصفت است، همان سرمایهدارى مذموم است. اما اینکه نه، کسانى داراى سرمایه باشند، سرمایه را در خدمت رشد جامعه بگذارند - البته سرمایهدار سود هم خواهد برد؛ هم آن کار خوب است، هم آن سود حلال است - هیچ اشکالى ندارد. کار اگر چنانچه با ضابطهى صحیح انجام بگیرد - که نگاه عدالتمحور اسلام معطوف به این معناست - هیچ اشکالى ندارد. بنابراین کلمهى «سرمایه» و کلمهى «سرمایهدار» به هیچ وجه چیز مذمومى نیست.
سعى کنیم نگاه سوسیالیستى و مارکسیستى بر تفکر اقتصادى ما غلبه پیدا نکند. آنها نگاهشان نگاه دیگرى است. در نظام سوسیالیستى، نفس سرمایه محکوم است؛ در نظام اسلامى بههیچوجه اینجورى نیست؛ سرمایه محکوم نیست، سوء استفادهى از سرمایه محکوم است. نمیشود هم کسى بگوید آقا سرمایه طبیعتش سوء استفاده است. نخیر، اینجورى نیست. میتوان با مقررات درست، با مدیریت صحیح، سرمایه را در جهت درستى هدایت کرد و راه برد.
پازل دشمن را تکمیل نکنید
... بههیچوجه توصیهى ما این نیست که شما انتقاد نکنید. خب، چه کار کنیم که این انتقاد، تکمیل کنندهى پازل دشمن نباشد؟ روى این مسئله فکر کنید. نه اینکه بگوئیم تکمیل پازل دشمن که یک امر منفى است، با لزوم انتقاد که یک امر مثبت است، منافات دارد؛ نه، خب خود شما هم گفتید؛ من انتقاد کردم، در همهى دنیا نقل هم شد؛ اما هیچ کس در دنیا ادعا نخواهد کرد که فلانى علیه نظام اسلامى یا فرض کنید که علیه تشکیلات مدیریت اجرایی یا تقنینى کشور دارد اقدام میکند. خب، شما هم همین جور انتقاد کنید. بنابراین انتقاد کردن میتواند به شکلى انجام بگیرد که بههیچوجه مقصود دشمن را برآورده نکند و به تعبیرى که ما عرض کردیم، پازل دشمن را تکمیل نکند.
نظر کارشناسی معتبر است
... هیچ نظر کارشناسىاى که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟! نظر کارشناسى، نظر کارشناسى است. کار کارشناسى، کار علمى، کار دقیق به هر نتیجهاى که برسد، آن نتیجه براى کسى که آن کار علمى را قبول دارد، معتبر است؛ به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. البته گاهى اوقات میشود که این حقیر خودش در یک زمینهاى کارشناس است؛ بالاخره ما هم در یک بخشهایی یک مختصر کارشناسىاى داریم؛ این نظر کارشناسى ممکن است در مقابل یک نظر کارشناسى دیگر قرار بگیرد؛ خیلى خوب، دو تا نظر است دیگر؛ کسانى که میخواهند انتخاب کنند، انتخاب کنند. در زمینههاى فرهنگى، در زمینههاى آموزشى - در بخشهاى مخصوصى - بالاخره ما یک مختصرى سررشته داریم، یک قدرى کار کردیم؛ این میشود نظر کارشناسى. به هر حال هیچگاه اعلام نظر کارشناسى و نظر علمى، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدایی از رهبرى و ولایت و این حرفها به حساب نمىآید و نباید بیاید.
امروز علمآموزی یک جهاد است
... یکى از چیزهایی که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعى در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئلهى آرمانگرایی است. البته ما در دیدار با مجموعهى کارگزاران نظام در اوائل ماه، دربارهى آرمانگرایی و نسبتش با واقعگرائى، اینجا مقدارى صحبت کردیم و بحث کردیم؛ که حالا شاید بعضى شنیده باشید. مسئلهى واقعگرایی در جاى خودش محفوظ است، من هم بعد یک اشارهاى خواهم کرد؛ لیکن آرمانگرائى، هم در سیاست، هم در همهى صحنههاى دیگر - مثل آرمانگرایی در علم - باید مورد توجه باشد. آرمانگرایی در علم، یعنى در زمینهى مسائل علمى باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. من به شما عرض بکنم؛ امروز درس خواندن، علمآموزى، پژوهش و جدیت در کار اصلى دانشجوئى، یک جهاد است.
محیط دانشگاه باید معنوی باشد
محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزهاى باشد. بعضى خیال میکنند دانشگاه یعنى محیطى که در آن، تقید به دین و پایبندى به دین و اخلاق و اینها خیلى لزومى ندارد و مطلوب نیست. این ناشى از بناى غلطى است که در دوران طاغوت، در آغاز پیدایش دانشگاه، پایهریزى شد. آن روز کسانى دانشگاه را به وجود آوردند که به اصل دین و معنویت و اخلاق اعتقاد نداشتند؛ شیفتهى غرب و فریفتهى اخلاقیات غرب بودند. البته آن شیفتگى و فریفتگى، شکل عمومىاش بود؛ یک عدهاىشان هم مزدور و مأمور غرب بودند. بنا بود اینها در داخل کشور طراحى و برنامهریزى کنند که تسلطى را که به شکلى در دوران قاجار داشتند، در دوران پهلوى همان تسلط را و بیشترش را به شکل دیگر و آرامترى داشته باشند؛ تربیت یک نسل روشنفکر و درسخوانده و تحصیلکردهاى که غربى بیندیشد؛ ایرانى است، اما فرانسوى و انگلیسى و آمریکایی فکر میکند؛ آرزوهایش آرزوهاى یک فرد آمریکایی است؛ اقدام و عملش هم اقدام و عمل یک فرد آمریکایی یا انگلیسى است؛ اگرچه ملیتش ایرانى است و ساکن ایران هم هست. آنها تربیت یک چنین نسلى را دنبال میکردند.
ویژگیهای آرمانگرایی
... آرمانگرایی را با پرخاشگرى اشتباه نکنیم؛ تصور نکنیم که هر کس آرمانگراتر است، پرخاشگرتر و دعواکنتر است؛ نه. میتوان بشدت پابند به آرمانها و پابند به اصول و به ارزشها بود، درعینحال پرخاشگر هم نبود. در آیهى شریفه میفرماید: «اشدّاء على الکفّار».2 «اشداء» جمع «شدید» است. شدید یعنى سخت، سخت یعنى نفوذناپذیر. هر جسمى که سختتر باشد، وقتى با جسم دیگرى اصطکاک پیدا کرد، در آن جسم دیگر اثر میگذارد، اما از آن جسم اثر نمیپذیرد. همهمان اینجورى باشیم؛ اشداء باشیم. اما شدید بودن، اثرگذار بودن، لزوماً به معناى دعواگر بودن و پرخاشگر بودن نیست. گاهى اوقات انسان احساساتش غلبه میکند و میخواهد یک کارى را انجام بدهد. این دورهى احساسات شما، دورهى جوانى است؛ ما هم پنجاه شصت سال قبل از این، همین دورهها را گذراندیم. یک مدتى جوان بودیم، جوان پراحساساتى هم بودیم؛ میدانیم این دوره چه جورى است. ببینید، یک جاهایی احساساتى وجود دارد که این احساسات باید کنترل شود.
... هیچ منافاتى وجود ندارد بین انجام دادن وظائفى که جوانى و آرمانگرایی به انسان دیکته میکند، و بین ملاحظهى مصالح مدیریتى کشور، ملاحظهى قانون، ملاحظهى تدبیر و درایت مدیریتى در کشور. یعنى میتوان آرمانگرا بود، به احساسات جوانى هم پاسخ داد و بر طبق اقتضاى جوانى و آرمانگرایی عمل کرد؛ در عین حال جورى هم بود که با مصلحت کشور و با مصالح مدیریتى کشور تعارض و اصطکاکى نداشته باشد. بنابراین به نظر من توقع از مجموعهى دانشجوئى، جزو توقعات زیادى نیست؛ میتوان چنین توقعى را از دانشجوها داشت.
از غیبت و تهمت بپرهیزید
... پرهیز از قول به غیر علم، از غیبت، از تهمت. من خواهش میکنم شما جوانهاى عزیز به این مسئله اهتمام بورزید. همین طور که در زمینههاى مختلف اهتمام به طهارت عملى دارید - به نماز اهتمام دارید، به روزه اهتمام دارید، به پرهیز از تعرضهاى جنسى اهتمام دارید - به این مسئله هم اهتمام داشته باشید. اگر چنانچه ما چیزى را به کسى نسبت بدهیم که در او نیست، خب این میشود تهمت. اگر چنانچه چیزى را بگوئیم که به آن علم نداریم؛ مثلاً یک شایعه است - یک نفرى یک حرفى را از قول یکى نقل میکند، ما هم همان را دوباره تکرار میکنیم - خب، این کمک کردن به شایعه است، این شایعهپردازى است؛ قول به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ «و لا تقف ما لیس لک به علم».3 «لا تقف»، یعنى چیزى را که علم به آن ندارى، دنبال نکن، دنبال نرو. دنبال کردن، هم در زمینهى عمل هست، هم در زمینهى گفتار هست. وقتى شما یک چیزى را گفتید که به آن علم ندارید، این هم اختفاء امرى است که انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش میفرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولا.»
قدرتطلبی ممنوع
رقابت بر سر پست و مقام. خب، در یک دورهاى دانشجوهاى تشکلهاى اسلامى و ارزشى منزوى بودند؛ مسئلهى پست و مقام و احیاناً چرب و شیرین و اینها مطرح نبود، اما حالا گوشه و کنار ممکن است مطرح باشد؛ لذا مراقب باشید. یکى از لغزشگاههاى بزرگ ما انسانها و افراد بشر، همین رقابتهاى بر سر پست و مقام و آبرو و اینهاست، که آدمهاى گردنکلفت را گاهى به زمین میکوبد. البته من عقیدهام این است که شما جوانها همچنان که در نیروى جسمانى بر ما پیرمردها فائق هستید، در نیروى اراده و توانایی تسلط بر نفس هم بهتر از مائید. جوان اگر چنانچه همت کند، انگیزه داشته باشد و بخواهد عمل کند، در زمینههاى معنوى و روحى و مبارزهى با نفس هم از آدمهاى مسن و پابهسنگذاشته و پیرمردى از قبیل ماها قوىتر است و توانائىاش بیشتر است. پس میتوانید.
معرفت را از سایتها و وبلاگها نگیرید
... اولاً معرفتهاتان را بالا ببرید. عزیزان من! سقف معرفت خودتان را، سایتهاى سیاسى و اوراق روزنامهها و پرسه زدن در سایتهاى گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست. البته من امروز از این حرفهایی که زدند، حقیقتاً لذت بردم؛ حرفهاى خوب، حرفهاى پخته، تعبیراتِ جاافتاده، جملهبندىهاى درست؛ این خوشحالکننده است. من میخواهم بگویم هرچه میتوانید، اولاً در این بخش کار کنید. سطح معرفت را بالا ببرید. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهید مطهرى، با نوشتجات فضلاى بزرگى که خوشبختانه امروز در حوزههاى علمیه حضور دارند، آشنا شوید. امروز فضلاى جوانى در حوزههاى علمیه هستند که میتوانند در این قسمت به مجموعهى جوانهاى دانشگاهى یارى بدهند؛ کمااینکه کارهاى خوبى هم دارد انجام میگیرد. سطح معرفت دینى بالا برود؛ این یکى از کارهاست که حتماً لازم است. به نظر من آن کارى که مهم است انجام بگیرد، مطالعات اسلامى است.
۱۳۹۱/۰۵/۱۷بیانات در دیدار دانشجویان، هفدهم رمضان المبارک ۱۴۳۳
پینوشت:
1. بقره، 286.
2. فتح، 29.
3. اسراء، 36.