بعد از آن روز سخت ما آمدیم و برای عملیات فتح خرمشهر دوباره سازماندهی شدیم. به گردان حبیببن مظاهر به فرماندهی علی موحد دانش رفتم. رزمندههای ارتشی و سپاهی برای این عملیات در هم ادغام شدند. فرمانده گردان ارتش شهید حاج ابراهیم خسرو تاج بود. کارهای آمادهسازی را انجام دادیم و روز دوم خرمشهر همه ایمان داشتند که خرمشهر را میگیریم و مشکلی پیش نمیآید.
برای عملیات چند کیلومتری در جاده با ماشین رفتیم. ما با دو تیپ به ستون یک میرفتیم. یک تیپ از پایین خرمشهر وارد عملیات میشد و تیپی هم که من در آن بودم از بالا عمل میکرد. ساعت۲ نیمه شب تیرهای عراقی به سوی ما آمد و ما از وسط آتش میگذشتیم و پیشروی میکردیم. اول صبح نزدیک قبرستان شلمچه، به سه، چهار کیلومتری خرمشهر رسیده بودیم. هر چه به خرمشهر نزدیک میشدیم عراقیها خودشان از سنگر بیرون میآمدند و تسلیم میشدند.
به سمت اروند رود حرکت میکردیم. نزدیک دو، سه کیلومتر در شمال خرمشهر مستقر شدیم. ساعت ۱۰، ۱۱ روز سوم خرداد بود که خرمشهر آزاد شد. در اروند رود جلوی عراقیها را گرفتیم. آن طرف آب عراقیها بودند و این سمت نیروهای ایرانی. همانجا سنگر گرفتیم. دیگر کاری از دست بعثیها ساخته نبود. وقتی شهر آزاد شد با خوشحالی به سمت مسجد جامع خرمشهر رفتیم و دو رکعت نماز شکر خواندیم و دوباره به سرجای خودمان برگشتیم. خوشحالی رزمندهها برای آزادسازی شهر بیحد و حصر بود.