حادثه دردناک مدرسه دریابد رسایی روی همه بچه ها تاثیر گذاشته بود. به خاطر همین ، شهید محمد جهان آرا بچه ها را در کوی بهروز جمع و برای آنها سخنرانی کرد. از ماندن یا رفتن گفت. از زنده ماندن یا شهید شدن و اینکه نباید با شهادت گروهی از بچه ها ، خدای نا کرده در عزم و ارادمان خللی وارد شود ، چرا که دشمن دنبال چنین تزلزلی در ماست .
محمد هم به خاطر این اتفاق بسیار ناراحت و غمگین بود و به همین خاطر به بچه ها یاد آوری کرد که وعده های بنی صدر سرابی بیش نیست و اینکه می گوید فلان تعداد سلاح برایتان می فرستم دروغ است. اینجا ماندن در نهایت مرگ است، هرکس بخواهد برود ، می تواند برود. حرف هایش از دل پر دردش برمی خاست، برای همین باز خوردش برای همه ی ما ، ایجاد شور و هیجان و غرور بود.
سپس محمد با آرامش خاصی گفت هرکس هم می خواهد می تواند بماند. سخنان شهید محمد جهان آرا همهی ما را به یاد وداع امام حسین ع و یارانش در شب عاشورا انداخت. آن شب بچه ها هم قسم شدند از فرماندهی سپاه پیروی کرده و دستورات ایشان را عین صواب دانسته و ماندن و شهید شدن را وظیفه ی دینی خود بدانند. به همین خاطر همگی با محمد جهان آرا بیعت کردند و ماندند و مهیای دفاع از شهر و آرمان های انقلاب اسلامی شدند در آن روز های مقامت 45 روزه ، پیر و جوان و زن و مرد و نوجوان خرمشهری و کسانی که در شهر بودند، از اولین مدافعین شهر محسوب شدند، هیچ فرقی میان آنان و رزمندگان نبود.
هر چند بیشترشان حتی سلاحی در دست نداشتند. نوجوانانی مانند بهنام محمدی و رسول نورانی هم بودند که پا به پای بزرگتر ها می جنگیدند. حتی می دانستند با توجه به کم سن و سال بودن شان اگر بمانند ممکن است تیر بخورند و شهید شوند؛ اما به هر شکلی که بود ماندند و به بزرگتر ها روحیه دادند.
آن دو نوجوان کم سن و سال گاهی با یکدیگر بگو مگو می کردندو گاه دعوایی میان آن ها رخ می داد؛ اما خیلی زود با هم صلح می کردند و آن کدورت ها را از یاد میبردند. گاهی برای به دست گرفتن اسلحه و یا داشتن یک نارجک با هم بحث می کردند؛ اما در نهایت هدفشان دفاع از وطن شان بود .
با شجاعت و جسارتی مثال زدنی به قلب دشمن می رفتند ، خود را وسط آتش و معرکه قرار می دادند تا برای بچه ها مهمات ببرند. بارها به دست دشمن افتادند ؛ اما با مهارت و چابکی فرار می کردند. و این در حالی بود که گلوله های دشمن روی سر آنها آتش می ریخت.
سید صالح موسوی