واسطه امر خیرخواهانه

کد خبر: ۲۰۵۴۵۹
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۴ - 21May 2013

در عملیات کربلای 5 از ناحیه سر مجروح شدم و مقداری از کاسه سرم برداشته شد. به پشت جبهه رفتم و بعد از درمانم، راهی خانه شدم. در آن مدت، دلم طاقت ماندن نداشت. مادرم که متوجه شده بود، وقتی که حاج بصیر به منزلمان آمد، شکایت مرا پیش او کرد. با این حال بعد از مدتی، دوباره به جبهه رفتم. حاجی وقتی مرا دید، ناراحت شد و مرا به فریدونکنار برگرداند.
اما من دوباره به جبهه برگشتم.یکی از روزهایی که در آنجا بودم، به من گفت: دلم می خواهد برایت زن بگیرم. بعد رو به سردار نانواکناری کرد و گفت: مقدمات مالی ازدواج شعبان را فراهم کنید. سردار نانوا به همراه سردار شهید ابراهیم زمانی و شهید محمد علی پور جانباز شهید حاجی مجیدی و برخی از رزمندگان این دستور حاجی را اجابت کردند.
همچنین حاجی به برادرش هادی اختیار داد که برای من به خواستگاری برود؛ چون می دانست که پدر ندارم. سرانجام آنها قراری با یکی از خانواده های شهدای فریدونکنار گذاشتند و به کمکشان، مراسم ازدواج فراهم شد. متأسفانه توفیق حضور حاجی در روز عروسی، نصیبم نشد اما پس از مدتی او به منزلم آمد و سرافرازم کرد.


راوی: شعبان احسانپور
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار