خواب و واقعیت

کد خبر: ۲۰۵۴۶۷
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۱ - 21May 2013

حاج بصیر به ما می گفت: وقتی برادرم اصغر شهید شد، دفترچه خاطراتی درجیبش بود. من آن دفترچه را از جیبش بیرون آوردم و مقداری از آن را که اطلاعات نظامی بود، پاره کردم و مقداری که از وضع روحی و حدیث و یا با خانواده اش نوشته بود، در چمدان خانه نگهداری کردم. روزی همسرش به من گفت: خواب دیدم کبوتری که بال و پرش خونین بود، برایم کاغذی آورده و گفت این کاغذ برای توست.
یاد دفترچه اصغر افتادم که به خون هم آغشته بود. فهمیدم این دفترچه را باید به همسرش بدهم. به همین دلیل، آن را از چمدان خود بیرون آوردم و به او دادم.


راوی: قلی هادوی
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار