سخنرانی سیدآزادگان در اسارت/استقبال بی نظیر

کد خبر: ۲۰۵۵۸۳
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۲ - ۰۸:۲۸ - 22June 2013

134640378713

” بسم الله الرحمن الرحیم”

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

ربنا من لدنک رحمة وهییء لنا من امرنا رشدا.

الحمد الله الذی هدینا لهذا وما کنا لنهتدی لو لا ان هدینا الله.

فرخنده سالروز این عید بزرگ و بزرگ رحمت الهی در دوره ی آخر الزمان که نصیب این ملّت گشت؛ طلیعه ی تحقق یافتن حکومت عدل الهی که پس از۱۴۰۰ سال نصیب این ملّت وشما نسل متعهد گشت را خدمت همه ی شما تبریک و هنیّت عرض می کنیم.

امیدواریم به آبروی محمد و آل محمد (ص) هرسال پرثمرتر و امسال ثمربخش تر از تمام این ده سال گذشته باشد، و شما هم با این همّت بلند و هدف مقدس الهی، در آینده ی نزدیک با عزّت و سربلندی از این بند رهایی یافته و در گام های وسیع آینده ی این امّت در سایه ی امام و توجهّات خاصه ی آقا امام زمان (عج) موفقیّت بیشتری نصیبتان گردد.

انسان، ملاک ارزشش، تعهد واخلاص وجهد وتلاش اوست در رسیدن به هدف، که ازنظر ما انجام وظیفه ی بندگی است. مهم این است که نعهد واخلاص وسعی وتلاش دریک مدّت محدود از دوران زندگی نباشد؛ بلکه درطول زندگی انسان این حالت وجود داشته باشد. خیلی ها بودند که درزندگی دریک مدّت کوتاه یا نسبتاً طولانی این تعهد ومسئولیّت درآنها بوده، ولی بستگی به شرایط خاصی داشته است.

وجود نازنین امام، این خلف صالح ازتبار رسول الله، ازآن زمانی که افرادی درحوزه با ایشان آشنایی پیدا کردند، این حالت را از دوران جوانی در روح پاکشان احساس می کردند . آن روزهای اوّل که می خواستند حرکت کنند، این واقعیّت را ملّت ایران درایشان دیدند، وهرچه پیش رفتند این خصوصیّت وامتیاز واین ویژگی تجلی بیشتری در وجود نازنین ایشان نمود.

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم

 

                                                                هواداران کویش را ز جان  خویشتن دانم

به تمام معنا این واقعیّت در روح پاک ایشان تبلور پیدا کرده؛ در دوران تحصیلی، در دوران تبعید، دراستقبال چند میلیونی ملّت ایران دربازگشت به وطن، درکرسی حاکمیّت، بعد از تثبیت همه ی امور، بعد از گذشت سن هشتاد وچند سالگی در دوران کهولت، در همه ی شرایط درایشان دیده شده، به جای اینکه ازاین تعهد و روح ایثارگری ومسئولیّت کاسته شود، افزوده می شود.

برادران عزیز! کسب چنین روحیه ای در زندگی فوق العاده پر اهمیّت است وکسب این روحیه است که این موفقیّت را به ایشان می بخشد.

بعضی ها با سردی و گرمی روزگار تا برخورد می کنند، سرد و گرم می شوند. تا با یک جریانی متناسب با روحیه شان برخورد کنند گرم می شوند و می تازند و به محض اینکه با یک جریان نا ملایم با روحیه شان برخورد می کنند جمع می شوند. این روحیه، روحیه ی به کمال رسیده ی بندگی نیست. این روحیه روحیه ای است که به دنبال اغراض و هوا و هوس های نفسانی حرکت می کند.

روحیه ی باور شده در مسیر بندگی خدا این است که هرچه پیش رود و با هرشدائد و سختی که روبه رو می شود آن تعهد و مسئولیت جهتش تغیر می کند، اما این شعله فروکش نمی کند.

امام در روز اوّل ( هنوز بازداشت نشده بودند. حدود ساعت هشت، ده ، دوازده شب به ایشان خبر دادند که می خواهند شما را دستگیرکنند. ایشان برنامه عادی خود را ادامه دادند. گفته شد: آقا چرا تغییر منزل نمی دهید؟) فرمودند:” ما راهی را آغاز کرده ایم و ادامه می دهیم تا ببینیم خدا چه می خواهند”. بعد از آزادی ایشان، روزنامه نوشت: سوء تفاهمی بود و برطرف شد. امام فرمودند:” اگر من با اینها سوء تفاهمی داشتم(به قول اینها) مرا باید از این مملکت بیرون کنند”.

جریان گذشت تا به تبعید ایشان منتهی شد و در نجف اشرف فرمودند:”در اوّلین فرصت مناسب به وطن باز خواهم گشت”. او را تهدید به ترور کردند، فرمودند:” زندگی من که به اسلام خدمتی نکرد؛ شاید مرگم باعث خدمتی شود”. به ایشان گفته شد که: باید در اینجا سکوت کنی. فرمودند:” اگر می خواستم سکوت کنم از خانه تکانی نمی خوردم”. ویزای کویت گرفته شد. ایشان به قصد کویت حرکت کردند و وارد خاک کویت شدند. وقتی به گمرک رسیدند، مسئوولین کویتی که فهمیدند ایشان است، اجازه ی اقامت ندادند. ایشان فرمودند: از فرودگاه برویم . آن را هم اجازه ندادند. در همین اثنا بود که سوریه از ایشان دعوت کرد. فرمود: می رویم سوریه.

یکی از همراهان ایشان( آقای فردوسی) نقل می کرد: در بین راه در یک جایی شیر آب را باز کردیم تا وضو بگیریم؛ هنوز در همین سرزمین عراق بودیم. ایشان فرمودند: زیاد آب مصرف نکنید، اسراف نکنید! از اینجا دارند بیرونشان می کنند و آینده معلوم نیست، با این همه آب می فرمایند: اسراف نکنید! این انسانیّت و تعهد است و این وجود پرارزش است. درضمن (همان شب) موقع سحر به همراهانش می فرمایند:” نماز صبح را درحرم آقا امیرالمومنین می خوانیم”.

در همان شب، آقا ی دکتر یزدی شبانه می روند به نجف اشرف. در مسافرخانه می خوابند و می گویند: سحر قبل از نماز صبح مرا بیدار کنید. ایشان مستقیم مشرف به حرم می شوند.

همراهیان امام را آنجا می بینند و قضیه را می پرسند و از جریان مطلع شده، با سرعت شرفیاب می شوند منزل امام. نرسیده به درم در، می بینند امام لباس پوشیده از منزل خارج می شوند. این پیشنهاد را به امام می دهند: اجازه بدهید ما صحبت بکنیم. می فرمایند: تصمیمی گرفته شده و ما می رویم…

خلاصه بعد از جریان کویت بنا می شود تشریف ببرند پاریس. این مسیر حرکت ایشان به پاریس، از قبل اصلاً پیش بینی نشده بود. ذات اقدس حق به مادر موسی وعده فرمودند: ام موسی نترس و بر فرزندت محزون مباش!” انا رادوه الیک”. ما او را به توبه برمی گردانیم. با عزّت و شوکت و جلالت و رسالتی خاص این مسیر عوض می شود. نمی گوییم آنها بردند؛ دست رحمت پروردگار عالم او را برد، اما به این وسیله و از این طریق.

ظاهراً پاریس یک فضای باز نسبتاً سیاسی می خواست نشان دهد. درنتیجه، تماس ایشان با دنیای متمدن و پیشرفته ی تشنه زندگی انسانی آغاز شد؛ خبرنگاران، دانشجویان، محققین، سیاستمداران. این چهره ی پاک و این رهبر عالم اسلام، از این طریق به جهان معرفی شد و بسیاری از مسائل از همان جا حل شد.

این رسالت، رسالتی نیست که فقط منحصر به یک امّت شود. این رسالتی است که مربوط به انسانیّت و جهاد بشریّت می شود و در نهایت باید حاکمیتش را در سطح گسترده هستی گسترش دهد. دنیا متوجّه مکتب اسلام و رهبری عالیقدرش و ارزش های فوق العاده این مکتب و رهبر گشت.

ارواح پاک همه ی شهدا شاد! شهید مظلوم در همان ایّام، سفری به خارج از کشور داشتند. پس از بازگشت می گفتند: آن چنان دنیای پیشرفته ی به تمدن رسیده! آشنایی با مکتب اسلام و اهداف این رهبر بزرگ شده بود که لحظه به لحظه اگر فرصت داشت، جلساتی تشکیل می دادند، پیرامون مکتب و حرکت اسلام. فرمودند: ما تا یک ماه نوبت زدیم، بعد گفتیم: اگر ماندیم چشم! در خدمت شما هستیم؛ سخنرانی، دعوت پشت دعوت. آن هم چه جلسات بزرگی، که نسل جوان و افراد روشنفکر، رجال سیاسی و اساتید شرکت داشتند تا ببینند خواسته ی این رهبر و مکتب و ملّت چیست؟

خدا کشتی آنجا که خواهد برد                                و گر نا خدا جامه بر تن درد

دشمن می خواست صدای وجود نازنین این بنده ی صالح خدا در ایران به گوش یک نفر نرسد. کاری کردند که جهان را منور ساخت و آشنا با این مکتب و علاقه مند به تحقیق درباره ی این مکتب و این رهبر و این ملّت شوند و ایشان با سرافرازی بازگشتند.

از تمام حرکات و سکنات ایشان تحلیل می کردند. از همان وقتی که در پاریس محل اقامتش درخانه بود و محل دیدارشان آن طرف خیابان، و اگر می خواستند ملاقاتی داشته باشند از این خیابان به آن طرف می رفتند، می گفتند: پلیس دست و پا می شکست که مأموریّت و خدمت و جانبازی این مرد خدا را ببیند. آن چنان خبرنگار و عکاس اجتماع می کردند که وقتی ایشان می خواستند از خیابان عبور کنند، از ازدحام این عدّه، خیابان که بند می آمد هیچ، همسایه ها هم توی بالکن و پشت بام ها سرمی کشیدند. این را بنده از افرادی نقل می کنم که عیناً شاهد این جریان بوده اند . این چیست؟ یک انسان می خواهد از این طرف خیابان به آن طرف برود.

در ملاقات هایشان هم ریزترین و جزئی ترین حرکات و کلمات ایشان را زیر نظر داشتند و مورد تحلیل وبررسی قرار می دادند. از جمله بعد از ملاقات بازرگان با ایشان سوال شد که : آیا با بازرگان به توافق رسیدید؟ فرمودند:” ما مأموریم در گفتن و آنها وظیفه دارند در عمل کردن”.

یعنی ما که از روی هوای نفس چیزی نمی گوییم. آنچه را که از این مکتب به ما محول شده است بیان می کنیم و آنها باید براساس وظیفه عمل کنند.

از آنها که در رابطه با کشورهای خارج بودند. بپرسید که چه خبر بوده است. منزل یکی از برادران عزیز بودیم. یکی از بستگان ایشان که در یکی از کشورهای اروپایی بود، تلفن زد. گفت: ” فکر تلفن نباش که چقدر طول می کشد. فکر پول تلفن نکن! اینجا مردم تشنه ی آشنایی با اسلام و ویژگی های امام و وضعیّت روحی این ملتّ هستند. هرچه می دانی برای من بگو که از بس سئوال می کنند ما را عاجز کرده اند. فکر پول تلفن نباش!

حالا چه غوغایی است، خدا می داند.

مهم اینجاست که این رهبر صادق، پیروان متعهد و صادقی هم پیدا کرد که اگر اینها نبودند همانند پرنده ای می ماند که بال نداشته باشد. این مرد خدا و این رهبر شایسته ی به تمام معنا ولایق و باکفایت، از پیروان صادق و متعهد و مخلص برخورداراست.

روحش شاد، عزیز هفده ساله ای تیرخورده بود؛ در ۱۷ شهریور فریاد می زد:” فکر من نباشید! من رفتم، من شهید شدم. هدف را فراموش نکنید و رهبرتان را”! حمد و سپاس خدای را که تا امروز فراموش نکردند، و آنچه در توان داشتند(از اخلاص) در این رابطه نشان دادند و آنچه در وسع شان بود از خود مایه گذاشتند.

معمولاً برای تضعیف کردن ملّت ما از قدیم می گفتند که ما مرده پرستیم. این در همه ی شهرها تلفیق شده بود. امّا ثابت کردند که نه، این طور نیست و حق پرستند و صلاحیّت حمایت و انجام وظیفه در مقابل این رهبرحق پرست مخلص و صادق را دارند؛ دیدید که چه استقبال خوب و پرشکوهی بود! از فرودگاه تا بهشت زهرا ده متر جاده خالی نبود.

بنده از چهار راه ولی عصر با ماشین های کارخانه برق، از قبل از طلوع آفتاب در آن محدوده بودیم. بنا بود پشت ماشین ایشان در رکاب شان باشیم. لذا تا بهشت زهرا پشت ماشین ایشان بودیم. هرچه جلوتر می رفتیم ازدحام جمعیّت بیشتر می شد. حدوداً در خیابان شهید رجایی ( آرامگاه سابق) بالاتر از خزانه بودیم. اینجا یک ماشین مدّت کمی جلوی ماشین ما قرارگرفت. یعنی پشت ماشین امام. بنده با چشم خودم دیدم که یک نفر پرید روی ماشین ایشان؛ آمد از پشت ماشین دست دراز کند؛ اما از شدّت شور و شادی ناگهان افتاد و درست زیر چرخ قرار گرفت. ماشین جلوی ما از روی کمر او رد شد. من و سه نفری که در ماشین بودیم، این را با چشم دیدیم و گفتم:

“من را پیاده کنید تا بروم؛ جان یک انسان در خطر است، ممکن است ایشان فلج بشود. شما بروید! نمی توانیم از این مسأله چشم پوشی کنیم”. تا آمدم پیاده بشوم، دیدم آن شخص بلند شد.

شعار می داد و می دوید. این را بنده، حضرت عباسی، با سه نفر دیگر شاهدش بودیم. چرخ رفت روی کمرش؛ هرچه صدا کردیم دیدیم شعار می دهد و می رود!

خب! وقت گذشته…. بالأخره آن استقبال بی نظیر ملّت به لطف و رحمت پروردگار عالم چه پشتوانه ی خوبی برای اهداف پاکشان شد. همان اوایل، دو تا از بچّه ها ی منافقین که از افراد کادر مرکزی بودند، در منزلشان بودیم. می گفتند: ما هم همین تظاهرات و سر و صدا را راه می اندازیم و ملّت را می ریزیم به خیابان؛ شش ماه نمی شود که این رژیم هم سرنگون می شود. بعداً برعکس، به درک واصل شدند. همان گونه را درسال۶۰ در روزنامه ی عراق دیدم.

همان طوری که این ملّت دو شادوش امام با موفقیّت ها وکسب پیروزی ها پیش رفتند، شما نیز دوشادوش آنها بوده امروز هم از آنها جدا نیستند و به یقین اگر از آنها جلوتر نیستند، عقب تر از آنها نخواهید بود.

امیدواریم شما با تجلیل پرشکوه و بی نظیری از خانواده های عزیز و همزمان و هموطنان ایثارگرتان روبه رو شوید. و در جمع شاد و پرفروغ  و پرنورشان، شاهد افتخارات بیشتری باشید و آنها هم به دیدار شما شاد شوند، و وجودتان برای خانواده ها و همرزمانتان و امّت شریف مایه ی فخر و مباهات باشد!

خدا به آبروی مسلمین با سلامتی و طول عمر این بزرگ رحمتی که شامل حالمان شده، تا ظهور آقا امام زمان (عج) بر همه ی مسلمین منت گذارد و به زودی با دیدار ایشان دلشاد ومایه ی روشنی چشمشان باشید! والسلام!

سایت جامع آزادگان


سایت جامع آزادگان
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار