در گفت‌وگوی جانباز «اسماعیل گرامی» با دفاع پرس مطرح شد؛

دفاع از حریم کتابخوانی در سنگر مسجد/ رونمایی از سند حضور مجازی زنان در جنگ

آن زمان از طریق تدارکات، کمک‌های مردمی به دستمان می‌رسید. روزی یک بسته خوراکی به دستم رسید، آن را گشودم متوجه محتویات داخل آن که مقداری پسته و کشمش بود، شدم. دست نوشته داخل آن نظر مرا به خود جلب کرد.
کد خبر: ۲۱۳۶۸۱
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۲ - 19November 2016
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: یک بار دستور امام (ره) در خصوص حضور مردم در صحنه‌ نبرد حق علیه باطل کافی بود تا زن و مرد، پیر و جوان، مجرد و متاهل هشت سال حضور پرشوری در جبهه داشته باشند و این یعنی عشق به رهبر و کشور. بیداری ملت ایران توسط امام (ره) تنها به دوران انقلاب و دفاع مقدس ختم نمی‌شود و تا امروز نیز ادامه دارد. یکی از سربازان امام (ره) که ندای لبیک وی را پاسخ داد، «اسماعیل گرامی نیگجه» است که امروز در سنگر مساجد نقش آفرینی می‌کند. به بهانه هفته کتاب و کتابخوانی بر آن شدیم تا با این جانباز دوران دفاع مقدس که هم اکنون مسئولیت امور کتابخانه مسجد جامع حجت (عج) را بر عهده دارد به گفت و گو بنشینیم. آنچه در پی می خوانید ماحصل‌ گفت‌وگوی خبرنگار دفاع پرس با جانباز گرامی است:

وی در معرفی خود می‌گوید: «سال 61 در حالی که حدود 16بهار از زندگیم می‌گذشت از طریق مسجد امام جعفر صادق (ع) عازم خرمشهر برای بازسازی این شهر خون و قیام شدم. پس از گذشت یکسال از این ماجرا با عضویت در پادگان امام حسین(ع) دوره‌های 45 روزه آموزشی را پشت سر گذاشتم. در آن دوران رسم بر این بود که از میان سربازانی که دوره‌های آموزشی را فراگرفته بودند، افراد زبده و وفادار به نظام گلچین شده و برای محافظت از امام(ره) به بیت رهبری اعزام می‌شدند. دست بر قضا قرعه به نام من افتاد و ما هم حدود سه ماه در این سنگر انجام وظیفه کردیم. اما از آنجا که من عاشق حضور در جبهه‌های نبرد بودم درخواست انتقال به این مناطق را دادم و پس از موافقت مسئولان به جبهه‌های کردستان اعزام شدم.»

حکایت قربانی شدن یک رزمنده‌ زیرپای عروس و داماد کومله/ حضور مجازی بانوان در صحنه نبرد 

نوشیدن شهد شهادت در ماه‌عسل

آلبوم خاطراتش را در دست گرفته و یک به یک همرزمان شهیدش را یاد می‌کند. برای دقایقی بر روی تصویری خیره ماند، گویی در تاریخ سفر کرده و به روزهایی جنگ و آتش برگشته است. با نشان دادن تصویر جوانی سکوت را می شکند و ادامه می‌دهد: «در میان رزمندگان یکی از همرزمان اصفهانی که حرف و یادش نقل مجلس بود، می‌خواست لباس دامادی برتن کند. عروس جوانش هر روز با او تماس می‌گرفت و می گفت اگر نیایی و مرا عقد نکنی پدر و مادرم مرا به عقد دیگری در می‌آورند. از این رو رضا در پی مرخصی بود و پس از چند روز موفق شد. به تهران رفت و با دختر مورد علاقه اش ازدواج کرد. هنوز چند روز از آمدنش به جبهه‌ها نگذشته بود که شربت شهادت نوشید. نام «رضا کیاهی» هیچ گاه از ذهنم پاک نشد.»

حکایت قربانی شدن یک رزمنده‌ زیرپای عروس و داماد کومله/ حضور مجازی بانوان در صحنه نبرد 

حضور مجازی بانوان در صحنه نبرد

یادداشت کوچکی را از میان عکس‌های حماسه و ایثارش بیرون می آورد و می‌گوید: «گاهی زیر آتش وقایعی رخ می‌داد که انگیزه ما را برای استقامت بیشتر می‌کرد. یکی از این وقایع حکایت این نامه است. آن زمان از طریق تدارکات، کمک‌های مردمی به دستم می‌رسید. روزی یک بسته خوراکی به دستم رسید. آن را گشودم متوجه محتویات داخل آن که مقداری پسته و کشمش بود، شدم. دست نوشته داخل آن نظر مرا به خود جلب کرد. دختر خانمی بر روی کاغذ نوشته بود: «خیلی دلم می خواست تا در جبهه‌ها حضور پیدا کنم، اما نمی‌شود. از این رو با پس انداز خود برای شما دلاورمردان ایران زمین پسته و کشمش خریدم تا من هم در این پیکارسهمی داشته باشم.» این همان یادداشتی است که به یادگار نگه داشتم.

حکایت قربانی شدن یک رزمنده‌ زیرپای عروس و داماد کومله/ حضور مجازی بانوان در صحنه نبرد 

حکایت قربانی کردن رزمندگان زیرپای عروس و دامادهای کومله

جانباز گرامی از سربازان امام (ره) خدمت به انقلاب اسلامی را در نقاط مختلفی از جمله جبهه‌های جنوبی، کردستان و دفتر ریاست جمهوری را در کارنامه خود دارد. وی از نزدیک شاهد جنایت‌های کومله‌ها بوده است، از این رو می‌گوید: « من جذب لشکر 27 محمد رسول الله (ص) گردان انصارالرسول (ص) شده بودم. از این رو به کردستان، منطقه ایلام غرب (قلاجه) اعزام شدم و در این مناطق کومله‌ها حضور داشتند. آنها به رزمندگان رحم نمی‌کردند و به گونه‌ای ناجوانمردانه رزمندگان و افراد بی‌گناه را سر می‌بریدند. به خاطر دارم یکی از رزمندگان از صحنه‌ای سخن می گفت که این افراد زیر پای عروس و داماد سربازان کشورمان را قربانی کردند و این عمل را خوش یمن و مایه مباهات می دانستند.

تخصص من در پرتاب خمپاره 120 بود، اما با توجه به کمبود نیرو هر باری که به زمین مانده بود به دوش می گرفتیم. از انتقال مهمات به منطقه تا شناسایی منطقه. در منطقه اسلام آباد غرب (شاه آباد غرب) غذای گرم توزیع می شد و ما این غذاها را بین رزمندگان پخش می کردیم.»

حکایت قربانی شدن یک رزمنده‌ زیرپای عروس و داماد کومله/ حضور مجازی بانوان در صحنه نبرد 

ترسی از دشمن نداشتیم

حضور وی در جبهه‌های جنگ خاطرات تلخ و شیرین زیادی را برای او به همراه داشت. وی به خاطره‌ای از این اعزام اشاره کرده و می‌گوید: «یک روز ظهر وقت نماز در منطقه ایلام غرب (قلاجه) نیروها در حال آماده شدن برای اقامه فریضه الهی بودند، ناگهان هواپیماهای عراقی بالای سرمان ظاهر شدند. صدای تیر بود که به گوش می‌رسید، اما نکته جالب این بود همه سربازان مانند مجسمه فقط به این هواپیماها نگاه می‌کردند. هیچ کسی از جای خود حرکت نکرد و واکنشی از خود نشان نداد! پس از رفتن هواپیماها فرمانده لشکر با عصبانیت نزد نیروها آمد و گفت: مگر شماها از جان خود سیر شده‌اید؟ برای چه بر روی زمین دراز نکشیدید؟ سربازان هم در کمال خونسردی گفتند: ما ترسی از هواپیمای دشمن نداریم!»

حکایت قربانی شدن یک رزمنده‌ زیرپای عروس و داماد کومله/ حضور مجازی بانوان در صحنه نبرد 
داروی مادرم، روح بیمارم را دوا کرد

گرامی یادگاری های ارزشمندی از دوران جنگ تحمیلی بر تن و جان دارد. در این خصوص می‌گوید: «در منطقه که بودیم یک روز برای آوردن مهمات با کامیون به سمت شهر حرکت کردیم. در بین راه نیروهای بعثی خودروی ما را شناسایی کردند و از همانجا شلیک به ما شروع شد. با شلیک توپ ما را هدف قرار داده بودند. ما از ماشین به بیرون پرت شدیم. همانجا بود که موج انفجار مرا گرفت. از ناحیه کمر، سر و پا به قسمت چپ بدنم آسیب جدی وارد شد. من از هوش رفتم وقتی به خود آمدم در بیمارستان «الله اکبر» کرمانشاه بستری بودم. بعد از گذشت 10 روز مرا به بیمارستان سینا واقع در تهران انتقال دادند. بعد از گذشت یکسال برای تکمیل درمان به بیمارستان نواب صفوی رفتم و همچنان مشغول درمان هستم. پس از مجروحیت تا دوسال با عصا راه می رفتم، اما خم به ابرو نیاوردم چون برای دفاع از میهن وارد عرصه نبرد شدم و خدا را شاکرم.

زمان مجروحیت و بستری بودن در بیمارستان، پدر و مادر دایم به دیدارم می‌آمدند. مادرم هر روز یک پاکت کوچک شیر به همراه یک بسته کیک برای من می‌خرید و به عیادتم می‌آمد. مزه آن کیک و شیرها هیچ گاه از زیر زبانم بیرون نمی‌رود.»

 حضور در سنگر کتابخانه
 
وی که امروز سنگر مسجد را امن ترین جا برای دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت یافته است، می‌گوید: «پس از اتمام جنگ تحمیلی جذب مسجد جامع حضرت حجت (عج) شدم و از آن سال تا به امروز در این مسجد خدمتگذار مردم هستم. در این مسجد فعالیت‌های مختلفی همچون جمع آوری کمک‌های مردمی، تهیه دارو و مایحتاج اولیه برای نیازمندان، پاسخگویی به سوالات دینی، قضایی و شرعی، کانون فرهنگی و تجهیز کتابخانه صورت می‌گیرد. از آنجایی که خوراک فکری جوان از طریق کتاب خواندن تامین می‌شود، طی 20 سال گذشته کتاب‌خانه‌ای را در مسجد احداث کردیم که بیش از 5 هزار جلد کتاب در آن وجود دارد. کتاب‌ها با موضوعات مختلف گروه سنی کودک تا بزرگسال را در برمی‌گیرد. متاسفانه مدتی است که سرانه مطالعه در سطح منطقه و کتابخانه مسجد کاهش یافته است از این رو اتاق فکری تشکیل شده تا برای جذب عضو در کتابخانه‌، برپایی مسابقه کتاب‌خوانی در مسجد و مدارس منطقه هماهنگی های لازم را انجام دهد».

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها