با شهدای انقلاب/ 21

شهید «ابراهیم جعفری»: حضرت آیت الله خمینی را تنها نگذاريد

حضرت آیت الله خمینی را تنها نگذاريد و به فرمان و پيام هاي او گوش كنيد، در راهپيمايي ها حضور فعال داشته باشيد و در عمل به احكام اسلام غفلت نكنيد.
کد خبر: ۲۲۳۹۰۰
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۰ - 09February 2017

به گزارش دفاع پرس از رشت، به بهانه  فرارسیدن سی و هشتمین بهار انقلاب اسلامی ایران و گرامی داشت یاد و خاطره شهدای گرانقدر انقلاب بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان به گوشه هایی از  زندگی پر فراز و نشیب و سی ساله اولین معلم شهید انقلاب اسلامی استان گیلان شهید ابراهیم جعفری  پرداخته است که به شرح زیر است .

ششمين روز فروردين ماه سال 1326 ه.ش در روستاي بويين از توابع شهرستان فومن، پس از نه ماه انتظار نخستين فرزندِ محمد آقا و شوكت خانم متولد شد. بنا به اعتقادات مذهبي شان نام كودك را ابراهيم نهادند . آري ابراهيم اوّلين بت شكن تاريخ بشريّت و شايد زماني كه والدين نام ابراهيم را برايش برگزيدند، خودشان هم خبر نداشتند، ابراهيمشان روزي ياور بت شكن زمانه خواهد شد.

پدر ابراهيم بسيار متديّن و مذهبي بود. به همين دليل آقا و خانم، در كنار كشاورزي، توليّت بقعه ي آقا درويش محب علي بويين شهرستان فومن را عهده دار بودند.

ابراهيم در كانون گرم خانواده اي رشد كردكه اسلام دوستي در آنجا هميشه حرف اول را مي زد. او به پدر و مادر در كارهاي كشاورزي كمك مي كرد. هميشه نمازش را اول وقت مي خواند. مثل همه بچه ها فوتبال و واليبال بازي مي كرد.روي هم رفته اولاد خلفي براي والدين اش بود.

دوران دبستان خود را در مدرسه «دادور»(شهید مفتح كنوني) واقع در روستاي پيشده، روستايي در جوار زادگاهش بويين، با موفقيت سپري كرد و به عنوان شاگرد ممتاز شناخته شد. پس از آن براي ادامه تحصيلات دوره متوسطه وارد مدرسه اميركبير «شهيد كديور كنوني» شهر فومن گرديد.

سال 1343 ه.ش و در واقع همان سال هاي دوره متوسطه بود كه در كنار درس به فعاليت هاي انقلابي دست زد. در مسجد محل به مداحي و سخنراني پرداخت و مردم محله خود را با مكتب انسان ساز اسلام و كتاب هاي مذهبي آشنا كرد. هميشه سطح اطلاعات وي بيشتر از هم سن و سال هايش بود. حتي در اوقات فراغت هم عطش يادگيري علم در وي خاموش نمي شد. به حفظ قرآن و مطالعه نهج البلاغه و احاديث مي پرداخت. از ويژگي هاي بارز‍ او مي توان به صداقت و صميميت و اخلاص در كارها اشاره كرد.

سرانجام در سال 1346ه.ش با رتبه ممتاز موفق به اخذ ديپلم طبيعي گرديد و بلافاصله خود را براي انجام خدمت سربازي به نظام وظيفه معرفي كرد. از آنجايي كه به ترويج علم و دانش علاقه زايدالوصفي داشت، دو سال خدمت سربازي خود را تحت عنوان «سپاهِ دانش» در يكي از روستاهاي دور افتاده آذربايجان غربي به نام«حاج بابا وسطي» به اتمام رساند. طي اين دو سال به دليل تنگ دستي خيلي دير به دير به زادگاهش سر مي زد.

نهايتاً در تاريخ 11/1/48 خدمت سربازي اش را به پايان رساند و درست چهار ماه بعد به استخدام آموزش و پرورش شهرستان فومن درآمد و در مقطع ابتدايي، در مدارس روستايي فومن و شفت مشغول تدريس شد .

ابراهیم هميشه از ديدن وضع فلاكت بار مردم رنج مي برد و تا حد توان خود به افراد بي بضاعت كمك مي كرد. او دانش آموزانش را بسيار دوست داشت در مقابل، بچه ها هم عاشق معلّم دلسوزشان بودند.

زمان زيادي نگذشت كه ايشان براي ادامه تحصيل و گسترش فعاليت هاي انقلابي اش در سال 1351 ه.ش به شهر رشت نقل مكان كرد  و خانه اي محقّر با كمترين امكانات رفاهي در خيابان سردار جنگل« نقره دشت » اجاره كرد. از آن پس در شهر رشت و در مدرسه فني و حرفه اي كه امروز به نام خود شهيد بزرگوار است، مشغول تدريس شد  رشته اصلي اش بازرگاني بود اما در كنار بازرگاني، دروس ديني و قرآن هم تدريس مي كرد..

در تاريخ 15/11/53 به اخذ مدرك ليسانس بازرگاني از «مدرسه عالي بازرگاني رشت» نائل آمد. در آن برهه از زمان، او در مركز استان گيلان  يكي از نمايندگان نشر و پخش كتاب ها و اعلاميه هاي حضرت امام و تكثير نوار انقلابيون سرشناس كشوري چون، مقام معظم رهبري، استاد شهيد مرتضی مطهري، آيت الله طالقاني، دكتر علي شريعتي و... بود. علاوه بر آن خودش نيز به شهرهاي مختلف، از جمله: رشت، بندرانزلي، فومن و صومعه سرا مي رفت و بر عليه رژيم طاغوت سخنراني مي كرد.

در همين گيرودارها بود كه يكي از دوستان انقلابي اش توسط ساواك دستگير و راهي شكنجه گاه شاه گرديد. ابراهیم جعفري پس از دستگيري همرزم خود، احساس خطر كرد و با خود گفت: دير يا زود مرا هم دستگير مي كنند . بايد دنبال چاره باشم. به همين دليل شبانه با يك وانت مزدا كه بار گوجه فرنگي حمل مي كرد دو چمدان پر از كتاب و اعلاميه را زير جعبه هاي گوجه پنهان كرد و به وسيله راننده ایی به نام ميرزا هادي به زادگاه خود در روستاي بويين رفت. از آن پس فعاليت هاي خود را گسترده تر كرد.

در  روز چهارم دي سال 1357 ه.ش ( برابر با روز تاسوعاي حسيني ) به دستور امام خميني(ره)، ابراهیم جعفري انقلابيون را با خود همراه ساخت و به خيابان هاي شهر فومن رفتند و راهپيمايي كردند. آن روز نيز مأمورين ساواك او را زير نظر داشتند. به همين خاطر او خود را ميان سيل جمعيت پنهان كرد. زماني كه از وي پرسيدند: « چرا چنين كاري انجام مي دهي، مگر از شهادت مي ترسي؟ » در جواب گفت: «خير، اما من مي خواهم خوب بميرم.

پس از جريان چهارم دي كه بزرگترين حادثه دوران انقلاب در شهر فومن بود، گويا به ابراهيم جعفري الهام شد كه شهيد مي شود. به اين خاطر نزد والدين خود رفت و دست آنان را بوسيد و گفت: «از من راضي باشيد. ديگر تحمل زنده ماندن را ندارم. من مي دانم كه شهيد خواهم شد.حضرت آیت الله خمینی را تنها نگذاريد و به فرمان و پيام هاي او گوش كنيد، در راهپيمايي ها حضور فعال داشته باشيد و در عمل به احكام اسلام غفلت نكنيد ». مادر كه سخنان فرزند را مي شنود مي گويد: «خدا تو را براي ما نگاه دارد »  و به گريه مي افتد. ابراهيم در جواب مي گويد: « شما شش پسر داريد، نمي خواهيد يكي را در راه خدا قرباني كنيد. ان شاالله به ياري خدا حكومت طاغوت به زودي سرنگون مي شود. امام خميني به ايران مي آيد و حكومت اسلامي تشكيل مي دهد» و اين حرف ها را جوان 31 ساله، زماني زده بود كه شصت ماه بود طعم زندگي مشترك را مي چشيد و دارای پنج فرزند بودند که هر کدام ادامه دهنده راه پدر بزرگوارشان هستند.

سرانجام در روز پنج شنبه به تاريخ 7/10/57 زماني كه آسمان ايران از دود آتش استكبار اشباع بود، ابراهيم جعفري به همراه عده اي از روحانيون، پزشكان، معلمان و دانش آموزان، در رشت، دست به تظاهرات مي زنند كه ابتداي حركتشان از جلوي مدرسه سعادت ( آيت الله بهجت كنوني) واقع در خيابان بيستون بود. به نقل يكي از شاهدان آن روز كه به صورت مصاحبه مي باشد و در آرشيو صدا و سيما موجود است آمده: « ابراهیم در صف اول معترضين قرار گرفته بود و شعار مي داد تا اينكه نيروهاي ساواك جلوي او را مي گيرند و از وي مي خواهند كه به ساحت مقدّس حضرت امام خميني هتّاكي كند. او هم در مقابل سه بار محكم و استوار مي گويد  مرگ بر شاه.» و به سبزه ميدان رشت رسيدند و رو به خيابان لاكاني تجمع كردند. معلم گرانقدر بالاي سكويي ايستاد و بي باكانه عليه رژيم ستم شاهي سخنراني كرد. پس از اتمام سخنراني وي، نيروهاي گارد شاهنشاهي با آژيرهاي گوش خراش و پخش گاز اشك آور و شليك تيرهاي هوايي وحشت عمومي را برانگيختند، معترضين را محاصره كردند. پس از آن صفوف جمعيت را شكافتند و به سوي ابراهیم جعفري كه سالها بود در تعقيب وي بودند، يورش بردند. به طرز فجيعي او را روي آسفالت خيابان لاكاني نقش بر زمين كردند و با باتوم برقي بر سرش ضربه زدند كه جريان الكتريسيته باعث شوك مغزي وي گشت و بيهوش شد. پس از آن پيكر نيمه جانِ او توسط چند تن از دوستانش به بيمارستان دكتر حشمت(كوروش سابق) برده شد و تحت عمل جراحي قرار گرفت اما به علت شكستگي جمجمه و خونريزي شديد مغز، ديگر هيچگاه بهبودي نيافت و به مقام رفيع شهادت نائل آمد. مقامي كه هميشه آرزويش را در سر مي پروراند. نيروهاي ساواك پس از به شهادت رساندن ايشان شبانه به منزلش حمله كردند و دست نوشته ها و وصيت نامه و كتاب هاي او را به يغما بردند .

روز هشتم دي ماه، يك روز پس از شهادت وي پيكر پاكش از شهر رشت مشايعت شد. در جريان تشييع پیکر مطهر شهيد تظاهراتي در خيابان امام خميني(پپسي كولاي سابق) و چهارراه ميكائيل صورت گرفت. اين تظاهرات به عنوان بزرگترين تظاهرات انقلاب در تاريخ گيلان به ثبت رسيده كه اطلاعات آن در آرشيو صداوسيما موجود است. شعار تظاهركنندگان در تشيیع پيكر شهيد جعفري از اين قرار بود: الله اكبر، خميني رهبر/ جعفري شهيد شد/ محصّل بپاخيز معلمت شهيد شد/ معلم شهيدم راهت ادامه دارد، حتي اگر شب و روز بر ما گلوله بارد و... درهمين ميان دو تن از انقلابيون فراق همرزمشان را تاب نمي آورند و بر اثر شليك گلوله به مقام بلند شهادت دست مي يابند. چند تن هم مجروح مي گردند. با شلوغي اوضاع پيكر مطهر شهيد را سوار بر آمبولانس از راه هاي فرعي به زادگاهش روستاي بويين، انتقال دادند و در بقعه آقا درويش محب علي به خاك سپردند. رژيم سفّاك و خونريز طاغوت مي خواست تشييع و خاكسپاري اين شهيد گرانمايه در سكوت باشد تا شايد بتوانند پيام هاي رساي انقلابيش را خاموش سازند. بي خبر از آنكه نام اين شهيد بزرگوار همانند خورشيدي بر تارك آسمان انقلاب براي هميشه خواهد درخشید و يادش هيچگاه در دلها غروب نخواهد كرد.  

انتهای پیام/                                                                               

نظر شما
پربیننده ها