ماجرای آب خنک خوردن یک فرمانده با مشقت‌های فراوان!

سردار «یعقوب زهدی» خاطره متفاوت خود از سختی بدست آوردن آب آشامیدنی، در عملیات بیت المقدس ۷ را روایت کرد.
کد خبر: ۲۴۳۲۸۳
تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۴ - 13June 2017
ماجرای آب خنک خوردن یک فرمانده با مشقت های فراوان

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سردار «یعقوب زهدی» از فرماندهان توپخانه سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس به روایت خاطره ای از عملیات بیت المقدس و شهید «مرتضی شفیع زاده» از فرماندهان سپاه پاسداران پرداخت که در ادامه آن را می خوانیم.

عملیات بیت المقدس 7 در نخستین ساعات بامداد بیست و سوم خردادماه سال 67 با رمز یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام و با هدف انهدام مواضع دشمن در منطقه شلمچه آغاز شد.

ابن عملیات در شرایطی انجام شد که تا قبل از آن وضعیت جبهه های حق علیه باطل بسیارسخت و بحرانی شده بود وپس ازورود رزمندگان به منطقه غرب کشور و انجام عملیات والفجر 10 در منطقه عمومی حلبچه و... بخش عمده قوای سپاه در این منطقه حضور داشت و بخشی هم در سایر مناطق جنوب به ماموریت های پدافندی مشغول بودند و البته آنچه که باقیمانده پیکره سپاه بود در منطقه فاو تا جزایر مجنون نیروی زبده و قابل توجهی نبودند بخصوص در منطقه فاو و دشمن هم با یک برنامه ریزی منسجم و دریک فرصت مناسب، ابتدا در منطقه فاو تک نموده و به سرعت این شبه جزیه را تصرف کرد و پس از سقوط فاو، نیروهای عراقی با روحیه بالا در چند جبهه دست به حمله زدند. جزایر مجنون را با استفاده گسترده از تسلیحات شیمیایی بازپس گرفته و در شلمچه خطوط جبهه را به قبل از عملیات کربلای 5 بازگرداندند.

در این مناطق بیش از 90 درصد از استعداد و توانایی زرهی لشکر ویژه 25 کربلا منهدم شد و یا در منطقه باقی ماند و به دست دشمن افتاد، شرایط بسیار سختی به لحاظ روحی برای رزمندگان ایجاد شده بود به ویژه که دشمن در تکی در منطقه شلمچه از چند قسمت پیشروی هایی داشت که بسیار نگران کننده بود، دشمن تا نزدیکی های خرمشهر جلو آمد و از مناطقی مثل ایستگاه حسینیه و زید و ... به سرعت گذشت و حتی تا چند کیلومتری اهواز هم رسید؛ که در اين مقطع سپاه با همه توانایی و وجود به دفاع پرداخت و دشمن را به عقب راند، در منطقه شلمچه دشمن تا نزدیک جاده آسفالت خرمشهر _ اهواز رسید و ما در منطقه جاده شنی شهید صفوی حضور داشتیم، بعد از عقب نشینی دشمن در این منطقه که شرح مفصلی دارد و بدست آوردن امكانات غنيمتی از جمله 23 دستگاه تانك نو و مدرن شده عراقي دوباره زرهی تشكيل و آماده به كار شد و با آمدن وسايل و نيروها از منطقه خرمال و حلبچه سرو سامان گرفتيم و چون تانك ها نو و مدرن بودند دردسرهای قبل را برای تعميرات نداشتيم و طبق دستور فرماندهی برای جلسه در محل قرارگاه فرماندهی حاضر شديم و در جلسه بحث عمليات جديد با محوريت زرهی مطرح شد، تا آن موقع ياد ندارم كه از زرهی براي شكستن خط استفاده شده باشد و هميشه برای صبح عمليات و پاتک ها استفاده می شد. قرار بود با لشکرهای 8 نجف اشرف و 27 حضرت رسول (ص) و 14 امام حسين (ع) و ساير يگان هایی كه زرهی داشتند به صورت متمركز خط دشمن را شكسته و پيشروی کنیم.

بعد از پايان جلسه به سنگرهای قبلی خودمان كه تازه آزاد شده بود رفتيم و امكانات زيادی كه بجا مانده و هنوز دست نخورده بود را مشاهده کردیم و با احتياط و بررسی از عدم تله گذاری توسط عراقی ها همه آنها را تخليه کردیم. مقدار زيادی باطری نو و موتور برق و موتور جوش و قطعات و لوازم و ابزار آلات داشتيم همه را جمع آوری كرده و مقری در پشت جاده آسفالت برای عقبه زرهی بوجود آورديم و با خدمه تانک ها جلسه تشكيل داده و ضمن توجيه و آماده سازی تانک ها هركس به سراغ كار خود رفت، در حين كار يک دستگاه خودروی تویوتا استشن رسيد و ديدم مرتضی شفیعی پياده شد و در حالی كه فرمانده لشکر نجف 8 و جمعی ديگر همراهش بودند برای شب دستورات و سفارشاتی داد و تاكيد زياد برای آمادگی و اهميت كار کرد كه به ايشان اطمينان دادم شب با تمام توان وارد كار می شويم که خدا قوتی گفت و خوشحال از نزد ما رفت.

با آماده شدن كامل بچه ها و توزيع مهمات و سوختگيری و تداركات كافی و آب و يخ حركت كرديم و با شروع عمليات به بهترين شكل ممكن بچه ها از موانع عبور كرده و خط دشمن را شكستند و با عقب رفتن دشمن از مرز با يک خاكريز از زمان تهاجم دشمن جلوتر رفته و منتظر دستور بوديم، به سراغ سنگر فرماندهی آمدم سنگر بتونی و رينگی كه توسط عراقی ها احداث شده و بسيار مستحكم بود وقتی وارد سنگر شدم برای اولين بار مشاهده كردم مرتضي با پوتين های بسته و ايستاده در حال هدايت است و اوضاع مثل عمليات های قبل نيست كه امكانات گسترده مخابراتی برقرار و نقشه و كالک ها نصب و روی زمين باشد و اطراف و افراد سنگر همه حالت جديد دارند كه بيان كننده آمادگی برای عقب رفتن است هرچند كسی چيزی نمی گفت اما با تجزيه و تحليل اوضاع مطلع شدم كه آنها به قصد ماندن نيامده اند و از قبل برای ضربه زدن و برگشت برنامه ريزی کرده اند لذا بچه ها را توجيه كردم كه به محض اطلاع به شما خواهم گفت چكار كنيد و آماده باشيد ضمن درگيری با دشمن به عقب بيایيد .

تشنگی شديد مجبورم كرد به دنبال آب بگردم. مرتضی هم چند بار تقاضای آب كرد كسی اقدامی نكرد هيچ كس از سنگر بيرون نمی آمد به خاطر حجم زياد آتش دشمن مجبور شدم برای تهيه آب به بيرون سنگر بيايم فقط يک كلت همراه داشتم و به راحتی می توانستم تحرک داشته باشم.

با چند بار خيزيدن روی زمين و بلند شدن و سرعت عمل خود را به محل تردد خودروهای پراكنده رساندم از هركس سراغ آب می گرفتم خبری نبود پس از چند دقيقه يک دستگاه وانت كه پر ازتداركات و كيسه های پلاستيكی آب معدنی بود از راه رسيد از او تقاضای آب كردم گفت برای نيروهای خط آب می برد و نمی تواند زياد آب به ما بدهد و در حال حركت گفت يك كيسه بردار نه بيشتر و همان طور كه می رفت به سرعت روی سپر عقب خودرو پريده و با گرفتن لبه های درب عقب و تلاش زيادی سعی كردم از خودرو در حال حركت كه دائم به بالا و پائين مي پريد يک كيسه گونی كه محتوی كيسه های آب بود بردارم پاهايم از روی سپر رها شد و روی زمين كشيده می شد و هرچه داد زدم خودرو نمی ايستاد بالاخره با هر سختی بود يک كيسه آب بر روی زمين پرت كردم و خودم را رها كردم و روی زمين افتادم تمام پاهايم روی زمين خراشيده شده بود و پاچه های شلوارم پاره شد. گونی كيسه های آب را بلند كردم و شروع به دويدن به سمت سنگر فرماندهی كردم و يك كلمن پيدا كرده و كيسه هاي آب را با دندان پاره كرده و كلمن را پر از آب كردم و با چند بار پريدن روی زمين و ريختن مقدار كمی آب ها بخاطر سوت خمپاره و توپ دوباره بلند شدم و در كنار سنگر يخدان بزرگ چوبي را ديدم كه مقداري يخ داشت با يک كيسه آب يخ ها را شسته و قابل استفاده کرده و داخل كلمن ريختم و با چند كيسه آب مانده در ته گونی خودم را به سنگر رساندم و به همه آب دادم.

وقتی مرتضی آب خنک را خورد و نفس كشيد و سلامي بر امام حسين(ع) داد به دنبال كسی مي گشت كه آب را آورده و با ديدن كلمن در دست من و پاهای خاكی و خراشيده لبخند رضايت بخشي زد و به كارها ادامه داد. خودم هم آب خوردم و قمقمه كمری را پر آب كردم و مابقی كيسه های آب را در كلمن خالی كردم و كنار فرماندهی قرار دادم و از سنگر خارج شدم عقب نشينی ساير يگان ها شروع شده بود فرمانده يكی از گروهان ها به سراغم آمد و كسب تكليف كرد گفتم هنوز مرتضی دستور نداده اما تا ظهر صبر كن و بعد با احتياط به خاكريز بعدی بيا و همين كار را كرد و تا شب همه به محل قبل برگشته بوديم عمليات خوبی بود در همان مرحله اول ضمن كشته و مجروح شدن جمع زيادی از دشمن چند صد نفر هم به اسارت در آوردند.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار