مرصاد برگ زرین غرب (10)؛

روزی که عراق زمینه‌ هجوم را برای منافقین فراهم کرد

نزدیک‌های اذان صبح، عراق حمله کرد و تمام خطوط منطقه‌ای تیپ مسلم و لشکر 81 زرهی را شکست و آتش بسیار سنگینی بر سر نیروهای ما ریخت. تا ساعت‌ شش و هفت با فرمانده تیپ ارتباط بی‌سیم داشتیم و وی دستور داد به صورت تاکتیکی عقب‌نشینی کنیم.
کد خبر: ۲۴۵۴۵۴
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۸ - 28June 2017

نزديک‌های اذان صبح، عراق حمله كرد / آتش بسيار سنگينی بر سر نيروهای ما ريختبه گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «مرصاد برگ زرین غرب» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است که خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات ایرج امجدیان از فرماندهان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس می‌باشد.

...هفت هشت روز قبل از عملیات مرصاد برادر شعبانی، فرمانده سپاه چهارم، یک دست نوشته به من داد - که الآن هم آن را نگه داشته‌ام- مبنی بر این که با حفظ سمتی که در سپاه قصرشیرین داشتم، فرماندهی گردان هجرت را بپذیرم. خود را به برادر شاه‌ویسی، فرمانده‌ی تیپ مسلم بن‌عقیل(ع)، معرفی کردم و با مجوز ایشان، سرپرستی گردان هجرت را به عهده گرفتم.

شبی که فردای آن عراق زمینه‌ی هجوم را برای منافقین فراهم کرد، ما در مقرّ عملیاتی «تاجیک» که خطّ پدافندی تیپ بود، جلسه داشتیم. برادر شاه‌ویسی جریان احتمال حمله‌ی ارتش عراق را برای فرماندهان گردان‌ها و نیروهای کادر ستاد تشریح کرد. جلسه تا ساعت یک نصف شب طول کشید. بعد از آن به یگان خودم برگشتم. گردان ما حد فاصل سومار و در منطقه‌ای به نام «تنگاب» مستقر بود.

نزدیک‌های اذان صبح، عراق حمله کرد و تمام خطوط منطقه‌ای تیپ مسلم و لشکر 81 زرهی را شکست و آتش بسیار سنگینی بر سر نیروهای ما ریخت. تا ساعت‌ شش و هفت با فرمانده تیپ ارتباط بی‌سیم داشتیم و وی دستور داد به صورت تاکتیکی عقب‌نشینی کنیم. پس از این به بعد ارتباط قطع شد. لشکر 81 که در سمت راست ما بود، پیش از ما منطقه را ترک کرد. گویا آن‌ها دستور عقب‌نشینی را از رده‌های بالا گرفته بودند. ما هم ادوات لازم را نداشتیم. اسلحه‌ی سنگین ما آر.پی.جی و تیربار بود که در مقابل آتش سنگین دشمن قابل مقایسه نبود.

عراقی‌ها در 500 متری ما بودند. در حین عقب‌نشینی سه نفر از نیروهای ما اسیر شدند. وقتی ما به پشت خط، روی جاده‌ی قصرشیرین ـ گیلان‌غرب رسیدیم، ستون منظمی از نیروهای ارتش را روی جاده دیدیم. این ستون دو قسمت بود؛ یک قسمت پشت سر و قسمت دیگر در جلوی ما قرار داشتند. بعدها متوجه شدیم قسمت جلو مربوط به لشکر81 و قسمت پشت، نیروهای ارتش عراق بود که پشت سر لشکر81 می‌آمدند.

با نیروهای گردان هماهنگ کرده بودم که در «چم امام‌حسن» تجمع کنند. برادر ایزدنیا قائم‌مقام قرارگاه نجف را در آنجا ملاقات کردم. ایشان را قبلاً دیده بودم و می‌شناختم. از من نقشه‌ی (یک پنجاه هزارم) منطقه را خواست. گفتم:« نداریم. برویم قرارگاه عملیاتی لشکر 81 در دشت «دیره»، احتمالاً آن‌ها دارند.» وقتی به قرارگاه رفتیم، دیدیم که تمام وسایل و امکانات خود را آماده کرده‌اند و می‌خواهند منطقه را تخلیه کنند. با سرهنگی که فرمانده‌ی قرارگاه بود، صحبت کردیم. در این فاصله هواپیمای عراق قرارگاه را بمباران کرد و ترکشی به ماشین ما که یک جیپ تویوتا بود، اصابت کرد. به گوشه‌ای پناه بردیم. بعد از بمباران، برادران ارتشی وسایل خود را بار زدند و رفتند. در بین وسایل به جا مانده، نقشه‌های خوبی پیدا کردیم و به چم امام‌حسن برگشتیم.

عراق داشت به ما نزدیک می‌شد. خواستیم از برادر شاه‌ویسی خبر بگیریم؛ گفتند:« مجروح شده و او را به پشت جبهه منتقل کردند.» چند نفر از برادران ستادی تیپ حضور داشتند. پیشنهاد دادیم پل «تنگ کورک» را که بعد از چم امام‌حسن قرار دارد منهدم کنیم تا ارتش عراق نتواند از آن عبور کند. اگر ارتش عراق از پل بگذرد، در زمان عقب‌نشینی آن را خراب می‌کند. پس چه بهتر خودمان این کار را بکنیم. عده‌ای مخالفت کردند و از طرف دیگر امکانات چندانی برای تخریب نداشتیم.

لشکر عراق از روی پل گذشت و وارد شهر گیلان‌غرب شد. شهری که در اوایل جنگ نتوانسته بود آن را اشغال کند. به هر حال بعد از 24 ساعت، یعنی دو روز قبل از عملیات مرصاد، نیروهای عراقی عقب‌نشینی کرده و پل را پشت سرشان تخریب کردند.

انتهای پیام/


نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار