مدیر انتشارات نارگل به دفاع پرس خبر داد؛

«روزی روزگاری، القاعده» و «زیر پوست جنگ» رونمایی می‌شوند

علی‌اصغر بهمن‌نیا مدیر انتشارات نارگل از رونمایی 2 کتاب «روزی روزگاری، القاعده» و «زیر پوست جنگ» در مرکز تبادل کتاب تهران خبر داد.
کد خبر: ۲۴۷۷۵۱
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۲ - 15July 2017
«روزی روزگاری القاعده» و «زیر پوست جنگ» رونمایی می‌شوند

«علی‌اصغر بهمن‌نیا» مدیر انتشارات نارگل در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، از انتشار 2 کتاب جدید این انتشارات در روزهای آینده خبر داد و اظهار داشت: مراسم رونمایی از دو کتاب «روزی روزگاری، القاعده» و «زیر پوست جنگ» ساعت 17 دوشنبه 26 تیرماه با حضور سعدالله زارعی و گلعلی بابایی در مرکز تبادل کتاب برگزار می‌شود.

مدیر انتشارات نارگل با بیان اینکه این 2 کتاب از مجموعه کارهایی است که توسط انتشارات نارگل ترجمه شده است، گفت: کار ترجمه این 2 کتاب را وحید خضاب انجام داده است. «روزی روزگاری، القاعده»، «خاطرات اَیمن دین»، عضو جدا شده القاعده و جاسوس دستگاه امنیتی انگلیس است.

در مقدمه کتاب «زیر پوست جنگ» آمده است:
 
کتابی که پیش روی شما است، روایت سه نیروی سابق بعثی که مقامات بالای سیاسی و نظامی داشته‌اند را از مقدمات، سیر و سرنوشت جنگ ارائه می‌کند.

روایت یکم به «صلاح عمر العلی» اختصاص دارد. صلاح عمر العلی پس از اشغال عراق و در زمانی که صدام متواری شده و هنوز دستگیر نشده بود، طی چندین قسمت در برنامۀ پربیننده و چالشی «شاهد علی العصر» (شاهد یک دوران) شبکۀ الجزیره شرکت کرد و در پاسخ سؤالات مجری معروف این برنامه، به بیان خاطراتش پرداخت. روایت صلاح عمر العلی در این کتاب، ترجمۀ گفته‌های او دربارۀ جنگ تحمیلی در برنامۀ شاهد علی العصر است.

برنامۀ شاهد علی العصر، که هر بار به سراغ یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار جهان عرب رفته و طی چندین قسمت به گفت‌وگو با آن‌ها دربارۀ خاطراتشان می‌نشیند، به علت رویکرد بسیار چالشی مجری برنامه و همچنین سؤالات دقیق وی شناخته شده است. احمد منصور مجری این برنامه، پیش از مصاحبه، با مدت‌ها مطالعۀ مستمر دربارۀ مهمان برنامه و بررسی بایگانی نشریات و همچنین کتب، اقوال مختلف دربارۀ وی و همچنین دورۀ مورد بحث را جمع‌آوری و با استناد به آن‌ها سؤالات دقیق و بی‌پروا و فضایی چالشی خلق می‌کند.

گفتنی است که تمام روایت صلاح عمر العلی که در این کتاب آمده، به همراه ترجمه‌ام از بخش‌های دیگری از روایت او (دربارۀ تاریخ عراق و حزب بعث و...) پیشتر در فروردین‌ ماه 1394 در سایت مشرق نیوز منتشر شده است.

روایت دوم، روایت «حامد علوان الجبوری» است. روایتی که مثل روایت صلاح عمر العلی، در چند قسمت از برنامۀ شاهد علی العصر بیان گردیده. ترجمۀ بخش‌هایی از این روایت حامد الجبوری نیز، در شمارۀ چهارم نشریۀ «رمز عبور» منتشر  شد. البته آنچه در این کتاب آمده، شامل ترجمۀ بخش‌های دیگری از همان گفت‌وگوی الجبوری است که در رمز عبور ترجمه نشده بود.

روایت سوم هم از زبان «نزار الخزرجی» آمده است. نزار الخزرجی روایت خود را در گفت‌وگوی بسیار تفصیلی با «غسّان شَربل» (روزنامه‌نگار مطرح جهان عرب) بیان کرده بود که در روزنامه «الحیات» منتشر گردید. البته این گفت‌وگو به همراه سه گفتوگوی تفصیلی دیگر غسّان شربل، در کتابی با عنوان «صدام مرّ من هُنا» در سال 2010 منتشر گردید که ترجمۀ حاضر، از همان کتاب صورت گرفته است. بخش‌هایی از این روایت نیز در همان شمارۀ نشریۀ رمز عبور منتشر شده بود، اما در متن موجود در این کتاب، بخش‌های زیاد دیگری از همان گفت‌وگو نیز ترجمه و به متن قبلی افزوده شده است.

در بخشی از مقدمه «روزی روزگاری، القاعده» آمده است:

روزنامۀ بین‌المللی الحیات (چاپ لندن) با توجه به ارتباطش با سعودی‌ها و به دلیل داشتن شبکه‌های مختلف کسب اطلاعات، تاکنون گزارش های مهمی از داخل این گروه‌ها و از زبان آنان منتشر کرده است. هرچند می‌توان انگیزه‌های الحیات _ و در پس آن، سعودی ها _ از چنین اقداماتی را در جای خود واکاوی کرد، اما این نافی اصل ارزش آن روایات نیست. آنچه در این کتاب خواهیم خواند، ترجمۀ یکی از همین روایت‌ها می‌باشد که الحیات آن را طی چند شماره، منتشر کرده است. راوی این حکایت، جوانی است که در زمان انتشار مصاحبه در الحیات با نام «رمزی» معرفی شده بود.

در مقدمه‌ای که پرسشگر الحیات در زمان انتشار قسمت نخست این سلسله مصاحبه های مطوّل نوشته، آمده است:

«وقتی همکارمان «امجد ابوالعز» تماس گرفت و داستان «رمزی» را مطرح کرد، نمی‌شد نادیده‌اش گرفت. زیرا افراد کمی وجود داشتند که توانسته بودند به داخل القاعده نفوذ کنند و رمزی، یکی از همان افراد معدود بوده است. باید با او می‌نشستیم و به روایتش گوش می‌دادیم تا آنکه قبل از انتشارش در روزنامه، از صحت آن مطمئن شویم. این مأموریت به عهدۀ من گذاشته شد. ولی چطور می‌شد فهمید چیزهایی که می‌گوید راست است؟

از ابتدا مشخص بود که دستگاه‌های اطلاعاتی غربی دربارۀ صحبتهای همکار سابقشان توضیحی نخواهند داد؛ نه اثباتاً و نه نفیاً. عرف اینگونه مسائل اطلاعاتی چنین است که دستگاه‌های اطلاعاتی هرگز نه تأییدشان می‌کنند و نه رد. پس باید به روایتش کاملاً گوش می‌دادیم و تلاش می‌کردیم تا بفهمیم اسامی، اشخاص و تاریخ‌هایی که در روایت «رمزی» آمده، صحیح است یا نه، و این همان کاری بود که من انجام دادم.

از پادگان های بوسنی تا افغانستان و از رهبران جهادی حاضر در بریتانیا (مثل ابوقتاده الفلسطینی و ابومصعب السوری و ابوحمزه المصری)، همۀ روایاتش طوری بود که باورت می‌شد دارد آنچه رخ داده را بازگو می‌کند، بی‌هیچ تخیّلی؛ و صحت این روایات را برخی دیگر از جهادی‌هایی که آن دوره را درک کرده بودند، [در تماس با الحیات] تأیید کردند.

رمزی برای روایتش از «نفوذ به القاعده» هیچ پولی نخواست. او طبق تأکید خودش حتی وقتی هم که برای دستگاه‌های اطلاعاتی غربی کار می‌کرد، هدفش گرفتن پول نبود، بلکه هدفش «مبارزه با القاعده» بود، چرا که به نظر او القاعده خود را تنها نمایندۀ اسلام نشان می‌داد و در عین حال، تصویر اسلام و مسلمین را هم خراب می‌کرد.

رمزی، امروز با اسمی جدید و هویتی جدید زندگی می‌کند، ولی روایت گذشتۀ او بی‌شک به روشن شدن زوایای تاریک القاعده (آن هم با نورافکنی از داخل آن) کمک خواهد کرد. این روایتی است نادر که قهرمانان اصلی داستان، خودشان آن را روایت می‌کنند.»

روزنامه الحیات همچنین رمزی را به طور خلاصه اینگونه معرفی کرده است: «رمزی از عالم جهاد به عالم جاسوسی منتقل شد؛ از جهاد در کنار «اسامه بن لادن» به جاسوسی برای دستگاههای اطلاعاتی غربی ضد او.

رمزی یک سال و نیم همراه با بن لادن «جهاد» کرد و 9 سال علیه او «جاسوسی». با او بر «السمع و الطاعة» (گوش‌سپاری و اطاعت) بیعت نمود و حتی یک بار که در بستر مرگ افتاده بود، بن لادن او را به بهشت بشارت داد. به دست نیروهای اولیۀ القاعده و بزرگانش آموزش دید؛ از اَیمَن الظواهری (رهبری فعلی سازمان) و ابوحمزه الغامدی (رئیس گارد محافظین بن لادن که او را جذب القاعده کرده بود) گرفته تا ابوخباب (سازندۀ بمبهای القاعده) و ابوزبیده الفلسطینی و ابومصعب الزرقاوی. همراه با رهبران القاعده یاد گرفت که چطور از تفنگ و موشک استفاده کند و مین کار بگذارد، همانطور که جنگ شهری و کوه و اطلاعات را آموزش دید.

رمزی در سال 1994 و در حالی که تنها شانزده سال داشت به «جهاد» در بوسنی و هرزگوین ملحق و در آنجا با خالد شیخ محمد (مغز متفکر انفجارهای 11 سپتامبر) آشنا شد. بعد از امضای «معاهدۀ صلح دیتون» بین صرب ها و بوسنیایی ها و کرواتها، مجبور شد به کشورش بازگردد؛ جایی که حالا دیگر خود را در آن غریب می‌دید. بنابراین بار سفر به میدان جهادی [دیگری] که با هویت تازه یافته‌اش منطبق باشد بست، به افغانستان رفت و در آنجا به رهبر جهادی افغانستان «گلبدین حکمتیار» ملحق شد.

جنگ داخلی افغان‌ها با یکدیگر و چندپارگی رزمندگان عرب در آنجا، برایش خوشایند نبود، پس اینبار راهی جمهوری آذربایجان شد تا وارد حمایت لجستیک از رزمندگان چچن به رهبری «خطّاب» شود. آنجا بود که سفر ایمن الظواهری [به آن منطقه] را هماهنگ کرد و پس از آنکه الظواهری حین ورود به چچن دستگیر شد و به زندانهای داغستان افتاد، در آزاد کردن او نقش [مهمی] ایفا نمود. «کارهای اداری و بوروکراتیک خسته کننده» در آذربایجان هم چنگی به دلش نمی‌زد، پس این بار برای یافتن «بازاری جدید برای بهشت» راهی فیلیپین گردید. در آنجا مشغول نبرد شد، ولی «جهاد با طبیعت» سخت‌تر از جهاد با آدم‌ها بود، این شد که تصمیم گرفت به افغانستان بازگردد؛ جایی که با اسامه بن لادن بر «السمع و الطاعة» (گوش‌سپاری و اطاعت) در خوشی و ناخوشی، بیعت کرد.

پس از بیعت، [به ترتیب] چندین منصب در القاعده به عهده گرفت. مثلاً او یکی از آموزش دهندگان مسائل شرعی [به نیروهای القاعده] بود. چهرۀ «نوجوانانه» و حافظۀ پولادینش رهبران القاعده را بر آن داشت تا از او به عنوان پیک بین‌المللی و حافظ اسرار خود استفاده کنند تا پیام‌های رهبران این سازمان را به افغانستان، پاکستان و پایتخت‌های عربی و اروپایی برساند.

در سال 1998 و در خلال دورۀ درمانش در خارج از افغانستان، پس از درگیری درونی فکری و عقیدتی با خود، نهایتاً بیعت با رهبری قبلی خود را نقض کرد و از زیر چتر القاعده بیرون آمد و با پشت کردن به همرزمان جهادش، از قایق آنها پیش از غرق شدن آن بیرون پرید و به پایگاه طرف مقابل منتقل شد.

حالا او برای به کارگیرندگانش «گنج» به حساب می‌آمد؛ این او بود که آنها را انتخاب کرده بود نه اینکه آنها او را انتخاب کرده باشند. آن‌ها او را مجبور به همکاری نکرده بودند، بلکه او خودش تصمیم گرفته بود که «بخشی از راه حل باشد، همانطور که بخشی از مشکل بوده است.»

بعد از فراگیری آموزش‌های اطلاعاتی _ امنیتی به القاعده بازگشت و در به شکست کشیدن ده‌ها عملیات آن در گوشه گوشۀ جهان نقش ایفا نمود. از رهبران اصلی القاعده و از افراد نزدیک به آن در اروپا و خارج اروپا جاسوسی کرد. خودش می‌گوید: «اگر ترسو بودم به پایگاه‌های القاعده برنمی‌گشتم که علیه شان جاسوسی کنم، در حالی که می‌دانستم لو رفتن قضیه‌ام یعنی برپا شدن مجلس اعدامم!»

بعدها هم که القاعده ماجرای جاسوسی‌اش را فهمید، «ابویحیی اللیبی» فتوا به قتل او داد.»

«رمزیِ» الحیات، در زمان انجام مصاحبه و تا مدتی پس از آن برای عموم مردم ناشناس بود، نه تصویری از او پخش شده بود و نه صدایی. اما در اواخر سال 1393 شمسی بود که ناگهان رادیو بی‌بی‌سی، و سپس دیگر رسانه‌های این بنگاه خبری _ از جمله پایگاه اینرنتی آن و تلویزیون عربی‌اش _ از رمزی «رونمایی» کردند. رمزی که حالا با نام «اَیمَن دین» معرفی می‌شد، با حضور در این رسانه‌ها _ و سپس در برخی رسانه‌های دیگر، از جمله یک برنامۀ گفت‌وگو محور در شبکۀ العربیه با نام «نقطة نظام» نشان داد که روایت الحیات ساختگی نبوده و این شخص حقیقتاً وجود دارد. از دیگر نکاتی که با حضور رمزی (ایمن دین) در رسانه‌ها مشخص شد آن بود که سرویس جاسوسی‌ای که او برای آن کار می‌کرد، سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا (MI6) بوده است.

اما باید توجه داشت که به احتمال زیاد، ایمن دین نیز نام واقعی رمزی نیست. (دست‌کم نام خانوادگی دین، نام خانوادگی حقیقی او نمی‌باشد.) در برنامۀ نقطة نظام، وقتی مجری به عنوان اولین سؤال از او پرسید:

«ایمن دین اسم حقیقی تو نیست. اسم «رمزی» که در سلسله مصاحبه‌هایت با یکی از روزنامه‌ها در لندن روی خودت گذاشته بودی هم اسم حقیقی‌ات نبود. چرا _ حالا که می‌گویی از همۀ این چیزها بیرون آمده‌ای _ هنوز اسم حقیقی‌ات را مخفی می‌کنی؟»

او پاسخ داد: «این یک مسئلۀ طبیعی است. این کار فقط یک نوع شبه حفاظت از خاندان و خانواده است.»

سپس مجری برنامه در سؤال بعدی پرسید: «برای ظاهر شدن در تلویزیون _ خصوصاً در این برهۀ اخیر _ نیازمند این بودی که _ با وجود بیرون آمدن از دستگاه اطلاعاتی انگلیس، که در آن کار می‌کردی _ اجازه‌ای بگیری؟ راستش این چیزی است که مطرح می‌کنند. آیا باید به رؤسای سابقت رجوع می‌کردی و اجازه می‌گرفتی؟»

ایمن دین در پاسخ گفت: «نه، نیازی نبود.»

مجری پرسید: «می‌توانی همه چیز را بگویی یا آنکه چیزهایی هست که نمی‌توانی حرفی از آنها بزنی؟»

ایمن دین جواب داد: «طبیعتاً امور و مرزهای مشخصی هست که پیش از بیرون آمدنم از دستگاه اطلاعاتی برایم تعیین کردند؛ این یک مسئلۀ طبیعی است. لذا من فقط از چیزهایی حرف می‌زنم که می‌توانم درباره‌شان حرف بزنم.»

در ادامه مجری پرسید: «چند سال بعد از بیرون آمدنت از دستگاه اطلاعاتی همچنان به چنین تعهداتی ملتزم خواهی بود؟»

و ایمن دین گفت: «تا قبر.»

مجری گفت: «تا آخر زندگی‌ات؟»

و جواب شنید: «بله.»

موضوع بعدی که مورد اشارۀ مجری قرار گرفت برمی‌گشت به چرایی ظهور علنی ایمن دین و چرایی انتخاب این زمان برای این ظهور رسانه‌ای، خصوصاً که برخی ناظرین معتقد بودند دستگاه اطلاعاتی انگلیس با توجه به انتقاداتی که بعد از ظهور شخصیت «محمد اموازیِ» انگلیسی نسبت به آن مطرح شده بود، می‌خواهد از خود دفاع کند و نشان دهد از سال‌ها پیش فعال بوده و حتی برخی از نیروهای این گروه‌ها را نیز به خدمت گرفته بوده است. مجری پرسید:

«برخی‌ها ظهور [رسانه‌ایت] در این برهۀ خاص را مرتبط می‌دانند با [مسئلۀ] کسی که به او «قطّاع الرئوس» می‌گویند که [حتماً] درباره‌اش شنیده‌ای؛ محمد اموازی. برخی‌ها می‌گویند که محمد اموازی ادعا کرده که تحت فشار دستگاه اطلاعاتی بریتانیا بوده و به همین دلیل مجبور شده به داعش بپیوندد. [اما] تو مجبور نشدی، تو هم با آن‌ها کار کرده‌ای و هم با القاعده. دربارۀ این مسئله چه میگویی؟»

ایمن دین در پاسخ گفت: «طبیعتاً ظهور [رسانهای] من طوری زمان‌بندی نشده بود که مصادف باشد با ظهور [رسانه‌ای] محمد اموازی _ که در گروه داعش سر میبُرد ـ نه. حقیقتاً آغاز ضبط برنامه‌های من با بی‌بی‌سی چند هفته پیش از ظهور محمد اموازی بود. در حقیقت این مصاحبه‌ها قرار بود پخش شود، چه شخصیت محمد اموازی در رسانه‌ها ظاهر می‌شد چه نمی‌شد.»

در ادامۀ گفت‌وگو نیز این مسئله مورد اشاره قرار گرفت که ایمن دین کارش با سازمان اطلاعات خارجی انگلیس را در سال 2006 پایان داده است؛ که البته نمی‌توان از چنین ادعایی مطمئن بود. ایمن دین دلیل اصلی و منحصر به‌ فرد خود از این ظهور رسانه‌ای را اینطور توضیح داد که امروزه داعش در حال جذب تعداد بسیار زیادی از جوانان مسلمان به خود است و با توجه به اینکه او اطلاعات مهمی از اسرار و پشت پرده‌های این گروه‌ها و روش‌های جذب نیرو در آن‌ها دارد، تلاش کرده با بیان مطالبش به جوانان مسلمان چه در غرب چه در کشورهای جهان عرب کمک کند تا به دام این گروه‌ها نیفتند.

ادامۀ این گفت‌وگو و همچنین دیگر گفت‌وگوهای ایمن دین با رسانه‌های مختلف تقریباً هیچ چیز بیش از آنچه در گفت‌وگوهای او با الحیات آمده در بر نداشت و حتی می‌توان گفت به دلیل فرصت بیشتر برای صحبت با الحیات و فضای گسترده‌تر برای انتشار آن، جزئیاتی که در الحیات مطرح شده، در هیچ یک از گفت‌وگوهای دیگر او به چشم نمی‌خورد. تنها آنچه در ابتدای برنامه نقطة نظام ذکر شده بود، جای طرح شدن داشت که ترجمه آن را خواندیم.

انتهای پیام/121

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار