خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۲۵)/ نحوه انتقال غنایم جنگی به پادگان ابوذر

پاسدار شهید «مهدی محمدباقری» در خاطرات خود شرح حالی از نحوه انتقال غنایم جنگی به پادگان ابوذر توسط رزمندگان اسلام در شرایط سخت آب و هوایی منطقه را بیان کرده است.
کد خبر: ۳۴۱۶۴۹
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۶:۰۰ - 17April 2019

به گزارش خبرنگار ساجد، پاسدار شهید «مهدی محمدباقری» در تاریخ یکم تیر ۱۳۳۷ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۲۵)/ نحوه انتقال غنایم جنگی به پادگان ابوذر

تصویر دفترچه خاطرات پاسدار شهید «مهدی محمدباقری»

خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۲۵)/ نحوه انتقال غنایم جنگی به پادگان ابوذر

ادامه متن دفترچه خاطرات را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«و خلاصه دیدم بچه‌ها را علاف خودش کرده من هم اسلحه‌ام را پس گرفتم و با یک گلوله او را خلاص کردم و برگشتم به بالای تپه استراحت کردم.

پنج شنبه ۱۳۶۰/۲/۱۰

امروز صبح به پایین تپه آمدم و دروغی برادران را جای مأموری از طرف بنیاد شهید معرفی کردند و کسانی که از جبهه غنایم جنگی می‌آوردند تحویل می‌گرفتم تا عصری همین کارم بود عصر چند عکس گرفتیم با برادران وزوایی (شهید) و پیچک (شهید) و دیگر برادران و برادر وزوایی (فرمانده گردان) گفت: امشب شما‌ها تعویض می‌شوید ما هم آماده شدیم و وسایل و غنایم را جمع آوری و بر روی قاطر بار کردیم و حرکت کردیم در مسیر راه باران شروع به باریدن کرد.

و خلاصه رسیدیم به جاده وسایل را در ماشین گذاشتیم و به سمت (شیشه راه) حرکت کردیم وسط راه باران سختی باریده بود و جاده را هم تازه درست کرده بودند. در یک سربالایی ماشین در گِل ماند حدود ۲/۵ در باران، در گِل ماندیم و چه سختی کشیدیم و خلاصه ماشین را با کمک برادران دیگر ماشین را با بکسل و حرکت دادن (هول دادن) در سربالایی آن را رساندیم بالای جاده و ما که در گِل بودیم تمام سرتاپای ما گِل شده بود سوار شدیم و یک وضع سختی به پادگان رسیدیم که اکثر بچه‌ها مریض شده بودند.

من تازه رسیدم نماز را خواندم شام را خوردم بعد به حمام رفتم و الان ساعت ۱ بعد از نیمه شب است و بقیه بچه‌ها از جبهه آمدند همه خوابیده‌اند جز من و همین تعدادی که تازه از راه رسیده‌اند و بچه‌ها از زور خستگی نمی‌توانند بند پوتین خودشان را باز کنند».

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها