در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

اراده کرده‌اند دلتنگی‌ها را پشت پرده تنهایی جا بگذارند و به میانه میدان بیایند تا نگذارند پرچم همسرشان بر زمین بیفتد. حالا دیگر خود را در خط مقدم می‌بینند و باور دارند که بعد از جهاد حسینی مردشان، نوبت به مأموریت «رباب»گونه خودشان رسیده‌ است.
کد خبر: ۳۶۱۸۱۵
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۶ - 15September 2019

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از «فارس»، خوب که نگاه کنی، هرکدام‌شان شاهدی است بر حقانیت شعار «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا». به چهره‌های مصممشان که نگاه کنی، می‌بینی اراده کرده‌اند دلتنگی‌ها را پشت پرده تنهایی جا بگذارند و به میانه میدان بیایند تا نگذارند پرچم همسرانشان بر زمین بیفتد. حالا دیگر خود را در خط مقدم می‌بینند و باور دارند که بعد از جهاد حسینی مردانشان، نوبت به مأموریت «رباب» گونه خودشان رسیده‌است؛ و خوب می‌دانند کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب (س) و رباب (س)، عَلَم شهدا را برنمی‌داشتند.

موسسه «رباب»، موسسه فرهنگی همسران شهدای مدافع حرم، حالا ۳، ۴ سالی می‌شود که سقف مشترکی برای یادگاران شهدای دفاع از حریم اهل بیت (ع) فراهم کرده و تلاش می‌کند زمینه‌ساز حضور فعال و اثرگذار آن‌ها در جامعه باشد. «مرثیه رباب»، محفل سالانه همسران شهدای مدافع حرم که در سومین روز شهادت سالار شهیدان (ع) در معراج شهدا - همان‌جایی که آخرین بار با همسرانشان وداع کردند - برگزار شد، با یاد شیرزنان حماسه‌ساز کربلا، صحنه تجدید عهد این بانوان انقلابی و عاشورایی برای ادامه راه همسران شهیدشان بود.

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

به نام مرثیه، به رنگ حماسه

«مرثیه رباب، درواقع هیئت سالانه همسران شهدای مدافع حرم است که در ماه محرم و با یاد حضرت رباب (س) برگزار می‌شود. در این محفل که با ذکر مصائب اهل بیت (ع) همراه است، نگاه ما بیشتر بر نقش همسری حضرت رباب (ع) در واقعه کربلا متمرکز است. اغلب در روز هفتم ماه محرم و به‌واسطه شهادت جانسوز حضرت علی‌اصغر (ع) از این بانوی بزرگوار یاد می‌شود و همیشه نقش مادری ایشان موردتوجه قرار می‌گیرد، اما نباید فراموش شود که ایشان در نقش همسری هم، حضوری پرحماسه در واقعه کربلا داشتند.»

«زهرا امامی»، همسر شهید مدافع حرم «محمدحسین مرادی» و مدیرعامل موسسه فرهنگی «رباب» در ادامه می‌گوید: «حضرت رباب (س)، نسبت به امام زمان خود، بصیرت کاملی داشتند و علاوه‌بر همراهی مثال‌زدنی با امام حسین (ع) در وقایع کربلا، بعد از شهادت ایشان هم در کنار حضرت زینب (س) در کاروان اسرای کربلا و بعد از آن در زندگی کوتاهشان پس از واقعه کربلا، نقش موثری در رساندن پیام عاشورا به مردمان همه تاریخ داشتند. ما هم تلاش داریم با تأسی از حضرت رباب (س)، ادامه‌دهنده راه همسران شهیدمان باشیم و پیام آن‌ها را به جامعه برسانیم.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

عاشق ما بودند، اما برای عشق بزرگ‌تری رفتند

برنامه «مرثیه رباب» با روایتگری رباب‌های امروز، رنگ‌وبوی عاشورا می‌گیرد و بانوان و دختران حاضر در مراسم را بیشتر با روحیات و البته حماسه شهدای مدافع حرم آشنا می‌کند. همسر شهید «محرم تُرک»، اولین شهید مدافع حرم، به‌عنوان اولین روایتگر مراسم، از گره خوردن همه مقاطع زندگی همسرش با امام حسین (ع) می‌گوید؛ از تولدش در ماه محرم، آشنایی دو خانواده در مراسم عزاداری سالار شهیدان، تولد پسرش در هفتم محرم تا اعزام به جبهه مقاومت در ماه محرم. او با اشاره به سبک زندگی شهید محرم ترک و ملاحظات تربیتی‌اش برای پرورش فرزندان، می‌گوید: «اسم بچه‌ها را از قبل انتخاب کرده‌بود؛ «فاطمه» در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) و «محمدحسین» در روز هفتم ماه محرم به دنیا آمدند. خوب یادم است هر دو بار، با لباس مشکی از مهمانان استقبال می‌کرد و از اینک نمی‌تواند با شیرینی و... از آن‌ها پذیرایی کند، عذرخواهی می‌کرد.

از همان اول، وقایع کربلا را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد و اصرار داشت آن‌ها را با خودمان به مراسم عزاداری امام حسین (ع) ببریم. در همین ایام عزاداری هم بود که با شدت گرفتن حملات داعش، برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه اعزام شد؛ و من معتقدم چیزی جز عشق امام حسین (ع) نمی‌توانست دل‌کندن او از عزیزترین افراد زندگی‌اش یعنی فرزندان و همسرش را برای او ممکن کند.

وقتی می‌خواست برود، فاطمه یک ساعت تمام گریه و التماس می‌کرد که: «بابا نرو». شهید ترک نشست و قصه روز عاشورا را برای دخترش تعریف کرد و بعد گفت: «الان حرم حضرت زینب (س) در خطر است و من وظیفه دارم برای دفاع از حرم بروم.» وقتی به سوریه رسید، دیگر حاضر نشد با فاطمه تلفنی صحبت کند. می‌گفت: «می‌ترسم اشک‌های دخترم میان من و عمل به وظایفم، مانع شود.» عاقبت هم، آخرین اربعین زندگی‌اش را در حرم حضرت زینب (س) سینه زد و عزاداری کرد و روز ۲۸ ماه صفر هم پیکرش تشییع شد.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

یک لحظه فکر نکن رفته‌اند و حضور ندارند

نوبت به همسر شهید «علی سلطان‌مرادی» که می‌رسد، روایتگری‌اش می‌شود یک تلنگر، یک یادآوری برای همه که حساب شهدا را از مردگان جدا کنند. او گریزی می‌زند به مِهر ماه سال گذشته و می‌گوید: «دخترم، فاطمه، پارسال، کلاس اولی بود. به مدیر مدرسه پیام دادم که من فاطمه خانم را روز اول مهر به مدرسه نمی‌آورم. ممکن است پدر‌های بچه‌ها برای همراهی دخترانشان بیایند و به هر حال این بچه، اذیت شود. مدیر مدرسه در جواب گفت: «نه. من به همه خانواده‌ها پیام می‌دهم که هیچ پدری در روز اول مهر به مدرسه نیاید.»، اما من نپذیرفتم. اینطور بود که یکی از آقایان عضو انجمن مدرسه گفته‌بود: «من اول صبح با ماشین به دم در منزل شهید سلطان‌مرادی می‌روم و با احترام دخترشان را به مدرسه می‌آورم.»

بگذریم که از قضا، این حاج آقا در همان ایام دچار سکته خفیف و در بیمارستان بستری شد! اما با اینکه ایشان با مسئولیت خودش، خودش را مرخص کرده‌بود که به قرار روز اول مهرش برسد و پیش دختر شهید بدقول نشود، نتوانست فاطمه را به مدرسه ببرد. ماجرا از این قرار بود که ایشان شب قبل خواب دیده‌بود که به او گفته‌بودند: «این بچه، پدر دارد. شما حق نداری در کار او دخالت کنی. برو آیه ۱۵۴ سوره بقره را بخوان و دیگر دنبال این کار نرو.» آیه مبارکه، این بود: «وَلَا تَقُولُوا لِمَن یقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ. بَلْ أَحْیاءٌ وَلَٰکن لَّا تَشْعُرُونَ» (به کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده نگویید. بلکه آنان زنده‌اند، ولی شما درک نمی‌کنید.)»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

بیایید مثل آن‌ها «تاجرانه» زندگی کنیم

«شهدا، ماورایی نبودند بلکه فقط خالصانه زندگی و عمل کردند. آن‌ها هیچ‌وقت برای اینکه فلان وزیر و رییس ببیند و خوشش بیاید، کار نمی‌کردند.» همسر شهید سلطان‌مرادی در ادامه یک پیشنهاد جذاب دارد برای همه: «اولین بار که با هم صحبت کردیم، گفت: «من ممکن است همین هفته آینده شهید شوم.»، اما هیچ‌وقت به مرگ فکر نمی‌کرد. بنابراین، هیچ‌کدام از ما هم نباید به مرگ فکر کنیم. چرا باید زندگی را ساده بگیریم و به مرگ فکر کنیم؟ لحظه آخر را بگذاریم برای شهادت و برای رسیدن به شهادت و لقاء خدا و رضایت خدا زندگی کنیم. اگر قرار باشد اجازه دهیم حضرت عزراییل جانمان را مُفت از دستمان دربیاورد، به قول حضرت آقا، این مرگ «تاجرانه» و زیرکانه نیست. اما همسران ما، تاجرانه زندگی کردند. من می‌دیدم همسرم لحظه‌به‌لحظه دارد زندگی را واقعاً زندگی می‌کرد. نه دنیایش را کنار گذاشته‌بود و نه آخرت را. دنبال دنیا هم بود، اما از راه حلالش. همه‌جوره با دنیا بود، اما اینطور نبود که آخرتش فدا شود در راه دنیا و خودش را غرق دنیا کند.»

یک ساله مترجم عربی شد و با لپ‌تاپ قرضی، کتاب ترجمه کرد

«هر هدفی داشت، با تمام وجود برایش تلاش می‌کرد. مثلاً، در عرض یک سال، مترجم زبان عربی شد و توانست کتاب‌های خیلی بزرگی را در حوزه نظامی ترجمه کند، که حالا مورد استفاده همکارانش است. آخرین کتابی که ترجمه کرد، یک کتاب دو هزار صفحه‌ای بود. جالب است بدانید آن کتاب را با کمترین امکانات، تقریباً با هیچ!، آماده چاپ کرد. ایشان لپ‌تاپ نداشت، اما تاکید داشت همزمان با ترجمه، تایپ کند که کار ترجمه کتاب با سرعت بیشتری پیش برود. به‌لحاظ مالی هم در شرایطی نبود که بتواند لپ‌تاپ بخرد، یا شاید هم نمی‌خواست چنین هزینه‌ای کند. یکی از دوستانش گفته‌بود: من یک لپ‌تاپ اضافه دارم، اما اصلاً روشن نمی‌شود. شهید گفته‌بود: حالا بیار، شاید من توانستم راه بیندازمش. خلاصه، آنقدر روی آن لپ‌تاپ کار کرد که بالاخره روشن شد و با همان توانست ترجمه‌های مهمی انجام دهد.» همسر شهید سلطان‌مرادی مکثی می‌کند و در ادامه می‌گوید: «او با وجود کمبود‌ها و حتی نبود امکانات، توانست خدمات بزرگی به ایران و اسلام کند. حالا ما نگاه کنیم و ببینیم هدفمان از این زندگی چیست؟»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

ما صبر می‌کنیم، شما هم درک کنید

«روضه‌های خانه‌های ما تمامی ندارد. اینکه دختر و پسر کوچکت مدام بهانه پدر را بگیرند، خودش روضه هر شب خانه‌های ما بوده. زخم‌زبان‌های جگرسوز بعضی‌ها هم که به این اضافه شود، سختی‌ها مضاعف می‌شود. اما با همه این اوصاف، می‌دانیم که ما ذره‌ای از رنج‌های حضرت رباب (س) را هم نچشیده‌ایم. ما دور هم جمع شده‌ایم که به ایشان تأسی کنیم، سعی کنیم در راه ایشان باشیم و بگوییم پرچم حسین (ع) همیشه بالاست.»

همسر شهید مدافع حرم «علی سلطان‌مرادی» در پایان می‌گوید: «مرد یک زندگی، سایه یک زندگی است. وقتی زنی، مرد زندگی‌اش را از دست می‌دهد، بعد از او زندگی برایش خیلی سخت می‌شود؛ آن هم در این زمانه. همسران شهدای مدافع حرم هم، سایه زندگی‌شان را در راه اسلام فدا کرده‌اند. از همه تقاضا داریم همسران شهدا را بیشتر درک کنند. با دید بازتری به آن‌ها نگاه کنند. اگر هم گاهی منِ همسر شهید خطایی می‌کنم، این خطا را به پای شهید و اسلام و مقدسات ننویسند. من هم یک انسان هستم، انسانی که خدا لطف کرده و تاجی بر سرش گذاشته و شده، همسر شهید مدافع حرم حضرت زینب (س). خودمان هم می‌دانیم مقام عظیمی است. از خدا می‌خواهیم کمکمان کند که کم نگذاریم و شرمنده حضرت رباب (س) و صبرش نشویم.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

همسران شهدا، صبور‌های همیشه مظلوم

برای بسیاری از مردم و حتی حاضران در مراسم «مرثیه رباب»، موسسه «رباب»، نام ناآشنایی است. در حاشیه مراسم از ماجرای راه‌اندازی این تشکل مردم‌نهاد فرهنگی می‌پرسم و «زهرا امامی»، همسر شهید «محمدحسین مرادی»، مدیرعامل موسسه در جواب می‌گوید: «ایده ایجاد موسسه «رباب»، اواخر سال ۹۳ به ذهنم رسید، وقتی که هنوز تعداد شهدای مدافع حرم، زیاد نبود و موضوع دفاع از حرم، هنوز برای عموم مردم روشن نشده‌بود. برای این ایده، دلایل متعددی وجود داشت. ازجمله اینکه احساس می‌کردم از بعد از دوران دفاع مقدس تا همین حالا، همسران شهدا، مظلوم‌ترین قشر در جامعه ایثارگری هستند. بعد از شهید، بار زندگی را بر دوش دارند، اما کمتر از آن‌ها یاد می‌شود.

ازآنجاکه خودم فرزند شهید هم هستم و شاهد شرایط و مشکلات مادرم و دیگر همسران شهدا بودم، این موارد را از کودکی دیده‌بودم. می‌دانید، حتی در مجالسی که مربوط به شهداست، حتی در روضه‌ها، کمتر کسی از همسران شهدا می‌گوید و این درحالی‌ست‌که تنها کسی که بعد از شهید، روال زندگی‌اش و آینده زندگی‌اش تغییر می‌کند، همسر شهید است. درست است؛ همه اعضای خانواده، در این داغ شریک هستند، اما مسیر قطار زندگی‌شان عوض نمی‌شود. درمجموع، احساس می‌کردم کمتر به همسران شهدا توجه شده و خیلی‌هایشان آسیب‌هایی دیده‌اند که شاید اگر جمع‌هایی داشتند که خودشان به خودشان کمک می‌کردند – حتی به‌لحاظ روحی -، چنین اتفاقاتی نمی‌افتاد. بنابراین، این ایده را با چند همسر شهید مدافع حرم مطرح کردم و در نهایت، در سال ۹۴ موسسه رباب را ثبت و از سال ۹۵ هم فعالیت‌هایمان را شروع کردیم.»

چرا «رباب»؟

«انتخاب نام «رباب» برای موسسه، پیشنهاد یکی از اعضا بود. با توجه به اینکه حضرت «رباب»، همسر امام حسین (ع) بودند و معرفت عمیقی نسبت به امام (ع) داشتند ازجمله اینکه گفته شده بعد از واقعه کربلا، به یاد اباعبدالله (ع) دیگر در سایه ننشستند و غذای لذیذ نخوردند. علاوه‌بر این، ایشان نقش مهمی هم در همراهی با حضرت زینب (س) در کاروان اسرای کربلا داشتند و کمک کردند رسالت ایشان به‌طور کامل اجرا شود. ما هم با این امید که همسران شهدای مدافع حرم، حضرت رباب (س) را الگوی خود قرار دهند و در مسیر شهدایشان باقی بمانند، نام رباب برای این موسسه انتخاب کردیم.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

دلمان پیش جوانان نسل جدید است

«ازآنجاکه دختران جوان جامعه فاصله سنی کمی با همسران شهدای مدافع حرم دارند، خیلی راحت‌تر می‌توانند با آن‌ها همزادپنداری و از آن‌ها الگوبرداری کنند. دخترانی که در سن ازدواج هستند، وقتی با همسران شهدای مدافع حرم مواجه می‌شوند، پای صحبت‌هایشان می‌نشینند و می‌بینند بعضی از آن‌ها در دوران عقد خبر شهادت همسرشان را شنیدند و حتی فرصت نکردند جهیزیه‌شان را در خانه‌شان بچینند، بعضی‌هایشان در انتظار فرزند بودند، بعضی‌هایشان داشتن فرزند برایشان تبدیل به آرزو شد و...، اما با تمام سختی‌هایی که متحمل شده‌اند و در ظاهر، تمام این آرزو‌ها در شکل دنیایی‌اش برایشان متوقف شده، باز هم پای آن آرمان‌ها ایستاده‌اند. این می‌تواند برای دختران جوان ما الگو باشد.»

زهرا امامی در ادامه می‌گوید: «به این ترتیب، دلیل دیگر ما برای ایجاد تشکلی منسجم از همسران شهدای مدافع حرم، نیاز جامعه به حضور آن‌ها بود. ما در جامعه به الگوسازی نیاز داریم. مخصوصاً در جامعه امروز به‌لحاظ فرهنگی به الگو‌هایی نیاز داریم که هم جوان باشند، هم مذهبی و هم معتقد به آرمان‌ها و هم جامعه آن‌ها را به‌عنوان الگو بپذیرد. برای دختران جوان جامعه امروز، همسران شهدا می‌توانند الگوی خوبی باشند. به‌ویژه اینکه الان اغلب همسران شهدا، تحصیلکرده‌اند و تخصص دارند و می‌توانند اثرگذار باشند.»

شهدای مدافع حرم به جوانان ثابت کردند «محبوب خدا شدن»، سخت نیست

«واقعیت این است که یک اشتباه درباره شهدای دفاع مقدس به وجود آمده‌بود که حتی خود من که فرزند شهید هستم هم با آن دست‌به‌گریبان بودم. ماجرا این بود که، چون ما شهدا را ندیده‌بودیم و آن‌ها چه در کتاب‌ها و چه به‌صورت شفاهی برایمان روایت شده‌بودند، همیشه فکر می‌کردیم شهدا افرادی بودند که از زندگی این دنیایی بریده‌بودند، صبح تا شب پای سجاده بودند و...، اما وقتی همسر خودم در دفاع از حرم شهید شد، دیدم اِ... خوب بودن، آنطور که خدا خریدارت شود، آنقدر هم سخت و عجیب نیست‌ها... من همسرم را دیده‌بودم که اهل تفریح و گردش، شوخی و خوشگذرانی‌های درست و حلال و در چهارچوب شرع بود و خدا هم او را خرید و لایق این شد که در داخل حرم حضرت زینب (س) شهید شود.»

همسر شهید مرادی ادامه می‌دهد: «با ماجرای شهادت مدافعان حرم، اتفاقی که افتاد، این بود که جوانان دیدند شهدا، انسان‌های متفاوتی نیستند. آن‌ها هم مثل خودشان بوده‌اند و در همین جامعه و با همین شرایط زندگی می‌کرده‌اند؛ و همین، به‌خودی‌خود باعث برقراری ارتباط میان جوانان و این شهدا می‌شود. حالا علاوه‌بر همسران شهدا، دوستان، هم‌کلاسی‌ها و هم‌محله‌ای‌های شهدای مدافع حرم که از نزدیک با آن‌ها در ارتباط بوده‌اند، می‌توانند روایتگر سبک زندگی آن‌ها باشند و حلقه وصل جوانان با شهدا شوند.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

شده‌ام هم‌پای اردو‌های کوهنوردی بچه‌های دانشگاه

مصداق کامل صحبت‌های خانم مدیرعامل است. از آن دسته همسران شهداست که در هر جمعی وارد شوند، نگین مجلس می‌شوند و همه را جذب خود می‌کنند. «فاطمه جعفری»، همسر شهید مدافع حرم «سعید انصاری» با روی خوشش، من را هم مثل دانش‌آموزان مدرسه‌اش و هم‌کلاسی‌های دانشگاهش جذب می‌کند و می‌گوید: «من همزمان با دخترم در دانشگاه شرکت کردم و با رتبه ۱۲۰۰ در رشته علوم قرآنی و حدیث در دانشگاه شاهد قبول شدم. الان همه هم‌کلاسی‌هایم، دختران و پسران ۱۸ تا ۲۱ ساله هستند. ارتباط بسیار خوبی بین من و این بچه‌ها برقرار شده. چه آن‌ها و چه شاگردانم در دبیرستان، در زمان‌های استراحت، از من می‌خواهند از خاطرات شهیدم برایشان بگویم. حتی یک‌بار بچه‌های دانشگاه از من خواستند با هم سر مزار همسرم برویم. حتی اساتید هم که بعضی‌هایشان کم‌سن‌وسال‌تر از من هستند، گاهی از من می‌خواهند درباره همسر شهیدم با آن‌ها صحبت کنم. الان طوری شده که همسر شهید من کاملاً برای اهالی دانشگاه آشناست.

نسل جوان، خیلی سئوال دارد. آن‌ها دوست دارند از خاطرات شهدا بشنوند و واقعاً هم تأثیر می‌پذیرند. من ارتباط خوبی هم با دامادم دارم. او به دخترم گفته‌بود: «خیلی جالب است که مادرت، بعد از چهار سال از شهادت پدرت، هنوز وقتی می‌خواهد از او یاد کند، می‌گوید: آقا سعید». جوانان به این ریزه‌کاری‌ها خیلی دقت می‌کنند؛ اینکه یک خانم بعد از همسرش، چطور از او یاد می‌کند. ما با دقت در همین نکات، می‌توانیم با جوانان ارتباط برقرار کنیم. البته این مستلزم این است که ما، همسران شهدا هم از جامعه و از این جوانان دوری نکنیم.

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

شهید سعید انصاری به همراه همسر و فرزندانش

من همیشه سعی کرده‌ام شاداب و بانشاط باشم. در اردو‌ها و برنامه‌های کوهنوردی دانشگاه، با بچه‌ها همراه می‌شوم و تا آن بالا بالا‌ها پابه‌پای بچه‌ها می‌روم. بچه‌های مدرسه و دانشگاه وقتی از من شماره می‌خواهند، می‌دهم و وقتی می‌آیند در صفحه مجازی همسرم، مطالب و مصاحبه‌ها را می‌خوانند، کم‌کم با شهید و روحیاتش آشنا می‌شوند. من حتی مسئولیت گروه‌های مجازی بچه‌های دانشگاه را برعهده گرفته‌ام و مراقب بچه‌ها هستم. جوانان این زمانه، کسی را می‌خواهند که هم با آن‌ها در خوشی‌ها و تفریح‌هایشان همراهی کند، بگوید و بخندد و به آن‌ها سخت نگیرد و هم در لفافه، راهنمایی‌شان کند. مسئولان دانشگاه می‌گویند: «کاش همه گروه‌ها مثل گروه قرآن و حدیث، یک خانم جعفری داشتند که مراقب بچه‌ها باشد.»

به نظر من، همسران شهدای مدافع حرم باید در جامعه و به‌ویژه در فضای مجازی فعالیت داشته‌باشند. من خودم درد دل‌هایم با همسرم را در فضای مجازی می‌نویسم و می‌بینم بیشتر جوانان آن را می‌پسندند. با خودشان می‌گویند: «آ... این همسر شهید هم به همسرش می‌گفته: عزیزم، دلم برات تنگ شده. آ... پس این‌ها هم عادی زندگی می‌کردند.» ما به همین شیوه می‌توانیم شهیدمان را به جامعه و به جوانان بشناسانیم و بگوییم: همسرم با همه محبتش به خانواده، احساس دین کرد و برای دفاع از جامعه رفت و شهید شد... امیدوارم همانطور که آن‌ها به وظیفه‌شان عمل کردند، ما هم با تربیت صحیح فرزندانمان و برقراری ارتباط مؤثر با جوانان، بتوانیم وظیفه‌مان را نسبت به جامعه انجام دهیم.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

خودمان هوای خودمان را داریم

«با اینکه اعضای ثبت‌کننده و هسته تصمیم‌گیرنده در موسسه، همسران شهدا هستند؛ اما اعضای غیر هم داریم و در‌های موسسه همیشه به روی علاقه‌مندان باز است. در حال حاضر، مخاطب ما، همسران شهدای استان تهران و البرز هستند و همه این عزیزان به برنامه‌های ما دعوت می‌شوند. اما باتوجه‌به‌اینکه موسسه رباب به‌عنوان یک موسسه ملی ثبت شده است، انشاالله با پررنگ‌تر شدن حمایت‌ها، قصد داریم فعالیت‌هایمان را در سطح کشوری و ملی گسترش بدهیم.»

به‌گفته خانم مدیرعامل، اهالی موسسه رباب، تا همین‌جا هم قدم‌هایی در این مسیر برداشته‌اند: «هر سال، یک برنامه ملی داریم. به‌این‌ترتیب که در در روز میلاد حضرت زینب (س)، همسران شهدای مدافع حرم به دیدار همسران جانبازان مدافع حرم می‌روند و از این بانوان فداکار به‌عنوان پرستار جانبازان تجلیل می‌کنند. این برنامه در سال اول در ۴ استان و در سال دوم در ۶ استان قم، اصفهان، مازندران، خوزستان، فارس و تهران که بیشترین تعداد شهدا و رزمندگان مدافع حرم را داشته‌اند، برگزار شد.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

ما به‌جای دو نفر زندگی می‌کنیم

اهداف موسسه، در دو بخش تعریف شده است؛ یکی فعالیت‌هایی است که معطوف به خود همسران شهدای مدافع حرم و فرزندانشان است و دیگری، فعالیت‌های فرهنگی معطوف به جامعه مثل برنامه «مرثیه رباب».

واقعیت این است که یک خانم وقتی مرد خانه‌اش را از دست می‌دهد، انگار ستون خانه‌اش را از دست می‌دهد. تمام بار زندگی روی دوش خودش می‌افتد و در معرض مشکلات فراوانی قرار می‌گیرد. مادرم همیشه می‌گفت: «من به‌جای دو نفر زندگی کردم.» با همین نگاه، یکی از اهداف ما از راه‌اندازی موسسه رباب، حمایت از همسران شهدای مدافع حرم و توانمندسازی آن‌هاست و برای این منظور، کلاس‌های آموزشی، اردو‌های تفریحی و... برای این عزیزان و فرزندانشان برگزار می‌کنیم.»

مدیرعامل موسسه رباب اضافه می‌کند: «برنامه درازمدت موسسه در حوزه فرهنگی هم، در قالب جمع‌آوری خاطرات شهدای مدافع حرم از زبان همسرانشان و انتشار این خاطرات به‌صورت کتاب تعریف شده است. ازآنجاکه ما از حضور و همکاری فعالان فرهنگی هم در موسسه برخوردار هستیم، در زمینه نگارش کتاب با محوریت خاطرات همسران شهدا هم از این عزیزان کمک خواهیم گرفت.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

رباب، قلب تپنده پشت جبهه مقاومت

یکی از فعالیت‌های تاثیرگذار اهالی موسسه رباب، دو سال قبل در اوج حماسه‌آفرینی‌های رزمندگان مدافع حرم، خبری و جریان‌ساز شد. مرادی در این باره می‌گوید: «دو سال قبل با همسران شهدای مدافع حرم برای بسته‌بندی خشکبار برای رزمندگان جبهه مقاومت دور هم جمع شدیم. با انتشار خبر این برنامه، موج زیبایی در نقاط مختلف شکل گرفت و افراد و گروه‌های دیگر هم اقدام به انجام این قبیل فعالیت‌ها کردند. بعد از آن بود که از دانشگاه‌ها، پایگاه‌های بسیج و ... تماس می‌گرفتند و درخواست می‌کردند یک یا چند نفر از همسران شهدای مدافع حرم را برای حضور در برنامه بافت شال و کلاه یا بسته‌بندی خشکبار برای رزمندگان مدافع حرم به آن‌ها معرفی کنیم و ما هم استقبال می‌کردیم.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

وقتی آقای کارگردان، نگین محفل یادگاران شهدای مدافع حرم شد

یکی از به‌یادماندنی‌ترین خاطرات برای اهالی موسسه رباب، برنامه تجلیل از «ابراهیم حاتمی‌کیا» به پاس ساخت فیلم «به وقت شام» و روایت هنرمندانه‌اش از حماسه‌آفرینی‌های رزمندگان مدافع حرم بود: «سال گذشته در برنامه «حنجره سرخ» در پردیس سینمایی «ملت»، میزبان آقای حاتمی‌کیا بودیم. بعد از اینکه خانواده شهدای مدافع حرم همراه ایشان فیلم را تماشا کردند، فرزندان شهدا دور آقای حاتمی‌کیا را گرفتند و در کنار و آغوش ایشان، دقایقی را به گرفتن عکس یادگاری گذراندند و ایشان هم با روی باز و با حوصله، با آن‌ها همراهی کرد. در این مراسم که یکی از برنامه‌های پرشور و باشکوه ما بود که با اکثریت اعضا برگزار شد و برای هر دو طرف، بسیار روحیه‌بخش بود، تندیسی از طرف موسسه رباب توسط دختر شهید «بهرام مهرداد» به آقای حاتمی‌کیا اهدا شد.»

ابراهیم حاتمی‌کیا در این مراسم خطاب به خانواده شهدای مدافع حرم گفته‌بود: «انرژی‌ام را از شما می‌گیرم. خجالت می‌کشم قدرت ندارم سالی یک فیلم بسازم و به شما نزدیک‌تر شوم. با دعای خیر شما عزیزان نفس می‌کشم. امیدوارم لحظه‌ای از این مسیر پا پس نکشم.»

روایتگری رباب‌ها در کربلای ایران

حضرت رباب (س) به‌عنوان یکی از روایتگران حماسه عاشورا در کاروان اسرای کربلا نقش‌آفرینی کردند و امروز، بانوانی که در موسسه‌ای به نام ایشان گرد هم آمده‌اند هم عزمشان را جزم کرده‌اند در همین مسیر حرکت کنند و میراث‌دار همسران شهیدشان باشند. همسر شهید «محمدحسین مرادی» در این باره می‌گوید: «حضور در اردو‌های راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس برای روایتگری، یکی از فعالیت‌های اعضای موسسه رباب است. همسران شهدای مدافع حرم به درخواست کاروان راهیان نور دانشگاه‌ها، مساجد، پایگاه‌های بسیج، مدارس و... در مناطق عملیاتی در جمع آن‌ها حضور پیدا می‌کنند و از زندگی و خاطرات شهدای مدافع حرم برای آن‌ها روایت می‌کنند تا جوانان با یاد و خاطره و سبک زندگی این شهدا آشنا شوند.»

در محفل «رباب»ها چه گذشت؟

همسران شهدا، رزمندگان دو جهادند

«اعظم حداد» و «مریم یوسفی» شاهد مثال صحبت‌های خانم مرادی هستند؛ دختران جوانی که به‌واسطه اردوی راهیان نور، امروز مهمان مجلس مرثیه رباب شده‌اند. اعظم می‌گوید: «مدتی قبل در سفر راهیان نور دانشگاه، توفیق داشتیم یکی از همسران شهدای مدافع حرم همسفر ما بودند. با ایشان در آن سفر آشنا شدیم و بعد از آن هم در ارتباط بودیم. ایشان پوستر مراسم مرثیه رباب را برایمان ارسال کردند و ما هم آمدیم تا علاوه‌بر شرکت در این مراسم، با ایشان هم تجدید دیدار کنیم.» مریم هم که حسابی تحت‌تاثیر شخصیت و روحیه همسران شهدای مدافع حرم است، می‌گوید: «انسان وقتی اقتدار و روحیه محکم همسران شهدای مدافع حرم را می‌بیند، متعجب می‌شود. من خیلی چیز‌ها از آن‌ها یاد گرفته‌ام. یک بار که با یکی از این عزیزان هم‌صحبت شده‌بودم، دیدم با وجود همه مشکلات، چقدر قوی و با ایمان دارد در همان راه همسرش، در مسیر قرب الهی حرکت می‌کند و با همین نگاه، فرزندانش را تربیت می‌کند.»

اعظم دوباره رشته کلام را به دست می‌گیرد و می‌گوید: «آن‌ها درواقع، دو جهاد داشته‌اند. جهاد اول، این بود که همسرانشان را به جبهه دفاع از حرم فرستادند؛ و در جهاد دوم، خودشان وارد میدان شدند. حالا جهادشان، تربیت فرزندان و تحمل سختی‌های روزگار در غیاب همسران شهیدشان است.» او تفسیر قشنگی هم دارد از جایگاه خودش و همه آن‌هایی که امروز مهمان این مراسم شده‌اند: «مطمئناً دعوت خود شهدا بوده که ما امروز اینجا هستیم. فکر می‌کنم با ما کار دارند. نمی‌دانم، شاید یک رسالتی بر دوشمان گذاشته‌اند که الان متوجهش نیستیم، اما بعد‌ها درکش می‌کنیم...»

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها