مقتل حضرت عباس (ع)؛

ثبات ایمان و بصیرت دو ویژگی بارز حضرت عباس (ع) بود

امام صادق جعفر بن محمد علیهماالسلام که: «عم ما عباس با بصیرت و ثابت ایمان بود، با ابی عبدالله علیه‌السلام جهاد کرد و نیکو کفایت نمود تا کشته شد»
کد خبر: ۴۱۲۹۳۸
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۵:۲۲ - 29August 2020

ثبات ایمان و بصیرت دو ویژگی بارز حضرت عباس (ع) بودبه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، در حادثه عظیم عاشورا به شخصیت‌های بی‌بدیلی برمی‌خوریم که نمونه‌ای از انسان کامل هستند، الگوهایی که برای ابد زنده و پویا هستند و مرگی برای نام و یاد آنها وجود ندارد. حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام الگوی رفیعی در حمایت از امام خویش بود. شناخت این علمدار بصیر امام حسین علیه السلام می‌تواند به درک ما از واقعه عاشورا کمک کند.

متن زیر بخشی از کتاب «نفس المهموم» تالیف «شیخ عباس قمی» است که به مقتل حضرت عباس می‌پردازد.

سقای تشنه حسین علیه‌السلام

شیخ مفید در «ارشاد» و طبرسی در «اعلام الوری» گویند: [اشقیا] بر حسین علیه‌السلام بتاختند و بر سپاه او غالب گشتند و تشنگی بر حضرتش مستولی شد، بر بند آب بالا رفت و آهنگ فرات فرمود و برادرش عباس پیشاپیش او می رفت (غرض نهریست که از فرات جدا کرده بودند برای مزارع، و گرنه از کربلا تا شط مسافت بسیار است)، پس سواران ابن سعد راه بر ایشان بگرفتند، مردی از بنی دارم با آنها بود گفت: وای بر شما میان او و فرات حایل شوید و مگذارید بر آب دست یابد.

حسین علیه‌السلام گفت: خدایا او را تشنه گردان!

دارمی خشمگین شد و تیری افکند که بر زیر زنخ آن حضرت نشست و دست زیر حنک بگرفت، چنانکه هر دو دست از خون پر شد و آن را بریخت و گفت: خدایا سوی تو شکایت می کنم از آن چه با پسر دختر پیغمبرت می کنند.

پس به جای خود بازگشت و تشنگی بر او سخت شده بود و مردم گرد عباس را بگرفتند و او را از حسین علیه‌السلام جدا کردند. پس تنها جنگ پیوست تا زخمهای سنگین وی را رسید و از حرکت فروماند و شهادت فائز گشت. قاتل او زید بن ورقاء حنفی و حکیم بن طفیل سنبسی بود.

صاحب «عمده الطالب» گوید: کنیت وی ابوالفضل بود و او را «سقا» گفتند چون روز طف برای برادرش حسین علیه‌السلام به طلب آب رفت و پیش از آن که آب بدو رساند کشته شد و قبر او نزدیک شریعه است، همانجای که کشته شد، و او بدان روز علمدار حسین علیه‌السلام بود.

شیخ ابونصر بخاری از مفضل بن عمر روایت کرده است از امام صادق جعفر بن محمد علیهماالسلام که: «عم ما عباس با بصیرت و ثابت ایمان بود، با ابی عبدالله علیه‌السلام جهاد کرد و نیکو کفایت نمود تا کشته شد»

خون عباس در قبیله بنی حنیفه است، آنگاه که کشته شد 34 سال داشت و مادر او ام البنین، بنت حزام بن خالد بن ربیعه است.

روز طف شمر بن ذی الجوشن کلابی عباس و برادران وی را خواست و گفت: خواهرزادگان من کجایند؟ آنان پاسخ ندادند، حسین علیه‌السلام فرمود: او را اجابت کنید! اگر چه فاسق است اما از خالوهای شما است، آمدند و گفتند چه می خواهی؟ گفت شما در امانید! به من پیوندید و خویش را بکشتن مدهید! او را دشنام دادند و گفتند: چه زشتی تو و چه زشت است آن امان که آورده ای! آیا سرور و برادر خویش را رها کنیم به‌زنهار تو درآییم؟ و او با هر سه برادرش در آن روز کشته شدند.

از بعض تألیفات اصحاب نقل کرده است که عباس چون تنهایی خویش دید، نزد برادر آمد و گفت: ای برادر آیا رخصت هست به جهاد روم؟ حسین علیه‌السلام سخت بگریست و گفت: ای برادر تو علمدار منی و اگر بروی لشکر من پراکنده شود. عباس گفت: سینه ام تنگ شد و از زندگی بیزار شدم و می خواهم از این منافقین خونخواهی کنم.

حسین علیه‌السلام فرمود: پس برای این کودکان اندکی آب به دست آور! پس عباس برفت و وعظ گفت و تحذیر کرد، سودی نبخشید، سوی برادر آمد و خبر بازگفت و شنید کودکان فریاد می زنند العطش! العطش! پس بر اسب خویش نشست و نیزه و مشک برداشت و آهنگ فرات کرد، پس چهار هزار نفر گرد او بگرفتند و تیر انداختند، عباس آنها را متفرق ساخت تا وارد نهر آب شد، چون خواست کفی آب بنوشد، یاد از تشنگی حسین علیه‌السلام و اهل بیت او کرد و آب را بریخت و مشک پر کرد و بر دوش راست گرفت و روی به جانب خیمه کرد.

راه بر او بگرفتند و از هر طرف بر وی احاطه کردند، عباس با آنها کارزار کرد تا نوفل ازرق تیغی بر دست راست او زد و آن را ببرید، پس مشک به دوش چپ گرفت و نوفل ضربتی زد که دست چپ آن حضرت نیز از مچ جدا گشت، پس مشک به دندان گرفت و تیری بیامد و بر مشک رسید و آب آن را بریخت و تیری دیگر آمد و به سینه ی آن حضرت رسید و از اسب بگردید و فریادی زد و برادرش حسین علیه‌السلام را بطلبید، چون حسین علیه‌السلام بیامد دید بر زمین افتاده است، بگریست.

گوید که حکیم بن طفیل سنسبی جامه و سلاح عباس را برداشت، او تیر بر آن حضرت افکنده بود و در «بحار» است گویند که: چون عباس کشته شد، حسین علیه‌السلام فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی» اکنون پشت من شکست و چاره ی من کم شد.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها