پدری که قرار نبود بعد از ۴ سال این شکلی برگردد

جواد در ذهن بچه‌ها پدری بلند قامت‌تر هم دیده می‌شد. آن‌قدر که هر دوی آن‌ها به‌راحتی می‌توانند در آغوشش قرار بگیرند. روز دیدار فرا رسید. تصویر پیش رو از آن‌چه که اطرافیان به‌عنوان پدر نشانشان می‌دادند خیلی متفاوت‌تر بود.
کد خبر: ۴۵۵۵۲۹
تاریخ انتشار: ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۵ - 10May 2021

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، از سال ۹۰ که هنوز بسیاری از مردم، حتی کسانی که بعد‌ها در صف مدافعان حرم به سوریه رفتند، خبر از اوضاع نا به سامانش نداشتند، آقا جواد جزو کسانی بود که از همان روز‌ها راهی سوریه شد.

وقتی همسرش از او پرسیده بود چرا باید این لباس رزم را در آن جبهه به تن کند؟ گفته بود غیرتش قبول نمی‌کند که زیر گوشش زنان و دختران مسلمانی باشند که مورد تجاوز قرار بگیرند و او راحت شب‌ها سرش را به بالین بگذارد. جواد گفته بود درست است که ما برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) می‌رویم، اما حتی اگر حرم ایشان هم در سوریه نبود باز وظیفه داشتیم برای کمک برویم و اجازه ندهیم دشمن بعد از اشغال سوریه بخواهد چشم ناپاکش را به‌طرف ایران بچرخاند.

پدری که قرار نبود بعد از ۴ سال این شکلی برگردد

جواد عاشق امام زمان (عج) بود و در طول زندگی با رفتار‌هایی که خیلی هم درشت نمایی نمی‌شد ارادتش را نشان داده بود. همان وقت‌هایی که زهرا خانم می‌دید همسرش گاه و بیگاه، پای تلویزیون، یا در حال استراحت و ... ناگهان دستش را روی سرش می‌گذارد و سلام می‌دهد به امامی که صد‌ها سال است مشتاقانش را چشم انتظار آمدنش کرده است.

این انتظار و اشتیاق به امام زمان (عج) در بسیاری دیگر از لحظه‌های زندگی جواد نمایان بود و حالا به دل همسر هم بیشتر سرایت کرده بود. وقتی جواد عازم سوریه می‌شد خانواده چشم انتظاری را بار دیگر تجربه می‌کرد و با آمدن عزیزشان چنان شور و شوق می‌گرفتند که یادشان می‌افتاد اگر امام زمانشان بیاید چه خواهند کرد. رفت و آمد جواد برایشان شده بود نوعی تمرین برای چشم انتظاری.

علی‌اکبر ۵ سال و نیم‌اش بود وقتی آخرین بار پدرش داشت راهی سوریه می‌شد. در لا به لای اشک‌ها و التماس‌هایش برای نرفتن پدر، مسئولیتی روی دوشش قرار دادند که برای شانه‌های کوچک او سنگینی می‌کرد. جواد به او گفته بود بعد از من تو مرد خانه خواهی شد.

پدری که قرار نبود بعد از ۴ سال این شکلی برگردد

پدر رفت و خبر شهادتش بعد از چهارمین اعزام به سوریه آمد. جواد در ۱۹ اردیبهشت سال ۹۵ در منطقه «خان طومان» به شهادت رسید، اما این پایان ماجرا نبود. پیکر جواد دست دشمن تکفیری افتاد و باز داستان چشم انتظاری برگی دیگر برای خانواده الله کرمی رو کرده بود.

چهار سال گذشت تا خبر رسید پیکر جواد قرار است در سال ۹۹ برگردد. حالا علی‌اکبر ۹ ساله بود و گمان می‌کرد با آمدن پدر دیگر مسئولیت از دوشش برداشته می‌شود و از همه مهم‌تر چشم انتظاری‌اش برای دیدن بابا تمام می‌شود. خواهرش زهرا را که از خودش کوچک‌تر است دلداری می‌دهد، که دیگر تمام شد دل‌تنگی.

جواد جوان رشید و رعنا در ذهن بچه‌ها پدری بلند قامت‌تر هم دیده می‌شد. آن‌قدر که هر دویشان به‌راحتی می‌توانند در آغوشش قرار بگیرند. روز دیدار فرا رسید. تصویر پیش رو از آنچه که اطرافیان به‌عنوان پدر نشانشان می‌دادند خیلی متفاوت‌تر بود. بابا طوری برگشته بود که در آغوش کوچک آن‌ها هم جا می‌گرفت. چند استخوان و کمی از جمجمه سر که داخل پارچه سفیدی پیچیده شده بود و همه می‌گفتند او همان «بابا جواد» است.

پدری که قرار نبود بعد از ۴ سال این شکلی برگردد

بچه‌ها با پیکر وداع کردند و هیچ کسی نمی‌داند در دل کوچکشان چطور چنین واقعیت بزرگی جا خواهد شد؟ پدر آمده بود، اما چشم انتظاری برای آن‌ها تمام نشد. مادر به آن‌ها گفته بود شهدا با امام زمان (عج) برخواهند گشت و حالا همچنان هر روز علی‌اکبر و زهرا برای فرج حضرت مهدی (عج) دعا می‌کنند تا با آمدن ایشان بار دیگر پدر را هم همان طور که بود ببینند.

پیکر شهید مدافع حرم جواد الله کرمی از یگان «فاتحین» و از فرماندهان سوریه، سرانجام در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد تا رجعتی دوباره.

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۹۱۱

نظر شما
پربیننده ها