گذری بر زندگی‌نامه شهدای ایرانی همراه شهید سلیمانی؛

سبکبالانی که با سردار دل‌ها پر گشودند + تصاویر

جنایت تروریستی فرودگاه بغداد، علاوه بر این که موجب شهادت ۲ فرمانده بزرگ محور مقاومت شد، شهدای دیگری را نیز به‌همراه داشت که کمتر از نام و مجاهدت‌های آن‌ها یاد می‌شود؛ سردار شهیدان «حسین پورجعفری»، «وحید زمانی‌نیا»، «هادی طارمی»، «شهروز مظفری‌نیا».
کد خبر: ۴۹۸۶۶۴
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۴۰۰ - ۰۴:۳۸ - 05January 2022

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: ساعت ۱:۲۰ بامداد ۱۳ دی سال ۱۳۹۸، ناگهان صدای ذو انفجار مهیب در نزدیکی فرودگاه بغداد، نه‌تنها پایتخت عراق، بلکه یک منطقه را به لرزه درآورد؛ اصلا چرا بگوییم یک منطقه؟ بلکه یک جهان را لرزاند! نشان به این نشان که وقتی داعش در عراق و سوریه کمی قدرت گرفته بود، نه‌تنها برای کشور‌های «غرب آسیا» نقشه کشید؛ بلکه سراغ کشور‌های حامی خود در اروپا هم رفته و در این کشور‌ها عملیات تروریستی انجام داده بود؛ بنابراین امنیت یک دنیا مدیون مجاهدت‌های دو فرمانده بزرگی است که در این انفجار‌ها به‌دست ارتش جنایت‌کار و تروریست همان کشوری که داعش را به‌وجود آورده است، به شهادت رسیدند؛ سردار سپهبد شهید «قاسم سلیمانی» و شهید «ابومهدی المهندس».

این جنایت تروریستی، علاوه بر این که موجب شهادت دوفرمانده بزرگ محور مقاومت شد، شهدای دیگری را نیز به‌همراه داشت که کمتر از نام و مجاهدت‌های آن‌ها یاد می‌شود؛ سردار شهید «حسین پورجعفری» که از دوران هشت سال دفاع مقدس تا زمان شهادتش، یار و یاور سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بود. شهید «وحید زمانی‌نیا» جوانی از دیار حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) که به‌عنوان محافظ سردار دل‌ها در کنار وی به شهادت رسید. شهید «هادی طارمی» که تنها محافظ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نبود؛ بلکه علاقه شدیدی بین او و حاج قاسم وجود داشت و وی نیز همانند بسیاری از رزمندگان «جبهه مقاومت» و مردم، شیفته سردار دل‌ها بود و در آخر نیز شهید «شهروز مظفری‌نیا» سرتیم حفاظت از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، کسی که همیشه حسرت می‌خورد که چرا شهید مدافع حرم نشد تا این‌که نهایتاً در کنار فرمانده خود، به آرزویش رسید.

آن‌چه که در ادامه خواهید خواند، گذری کوتاه بر زندگی همراهان ایرانی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است که همراه با وی به شهادت رسیدند:

شهید «حسین پورجعفری»

«حسین پورجعفری» سال ۱۳۴۵ در «گلباف» استان کرمان دیده به جهان گشود. وی تا مقطع راهنمایی را در محل تولد خود گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به شهر «کرمان» رفت و تا مقطع دیپلم در آن‌جا درس خواند و سپس به «گلباف» بازگشت.

وی از سال ۱۳۶۱ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در همان سال نیز ازدواج کرد؛ اما مدتی از ازدواجش نگذشته بود که برای دفاع از انقلاب و میهن اسلامی، عاشقانه به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت.

«حسین پورجعفری» بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» به مرخصی آمد و از اردیبهشت سال ۱۳۶۲ مأموریت پیدا کرد تا در دبیرخانه سپاه «گلباف» فعالیت کند؛ اما پس از شش ماه، مجدداً به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام و از سال ۱۳۶۳ در کنار حاج قاسم سلیمانی، در دبیرخانه لشکر ۴۱ ثارالله (ع) مشغول به فعالیت و به‌تدریج مسئول دبیرخانه محرمانه لشکر شد.

«حسین پورجعفری» سال ۱۳۶۴ در «هورالعظیم» همراه با شهید «میرحسینی»، به‌دلیل برخورد دو قایق موتوری، از ناحیه کمر مجروح شد و به‌مدت یک‌سال و نیم از جبهه‌ها دور بود تا این‌که مجدداً به جبهه­‌ها بازگشت و تا پایان جنگ تحمیلی در جبهه‌ها بود.

صداقت، سادگی، منظم بودن، مطیع بودن و بیش از همه محرم راز بودن، از ویژگی‌های خاص حسین پورجعفری بود که موجب شد تا وی مورد توجه حاج قاسم سلیمانی قرار گیرد؛ بنابراین وی بعد از پایان جنگ تحمیلی نیز همراه با حاج قاسم سلیمانی در لشکر ۴۱ ثارالله (ع) به مجاهدت پرداخت و سال ۱۳۷۶ یک‌هفته بعد از این‌که حاج قاسم وارد نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، او هم وارد این نیرو شده و تا پایان عمر پربرکت خود، در نیروی قدس سپاه در کنار حاج قاسم ماند.

«حسین پورجعفری» سال ۱۳۹۷ درجه سرتیپی گرفت و از معدود افرادی بود که حاج قاسم سلیمانی همواره به وی اطمینان داشت و هماهنگ‌کننده برنامه و جلسات او بود و به نوعی دستیار ویژه و دست راست او از جانب همرزمان‌شان قلمداد می‌شد که پیوسته کنار حاج قاسم در تمام مأموریت‌های داخلی و خارجی حضور داشت و صحرا به صحرا، کشور به کشور به‌دنبال وی می‌رفت.

سبکبالانی که با سردار دل‌ها پر گشودند

دهم آبان سال ۱۳۹۵ وقتی حاج قاسم سلیمانی به سفری رفته بود، برای اولین‌بار «حسین پورجعفری» او را همراهی نکرد؛ بنابراین سردار دل‌ها نامه‌ای عاشقانه را خطاب به وی نگاشت و در آن، ضمن این‌که «حسین پورجعفری» را «پسرم»، «عزیزم»، «برادرم»، «دوستم» خطاب کرد، از این‌که وی او را در این سفر همراهش نبوده است، ابراز خوشحالی کرد! چراکه طاقت از شهادت و دست دادن او را نداشت؛ لذا در این نامه نوشت: «حسین! بار‌ها که با هم به خطوط مقدم می‌رفتیم، من سعی می‌کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگه دارم. اگرچه هرگز بر زبان جاری نکردم و می‌نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می‌داند با هریک از آن‌ها که از دست داده‌ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می‌رفتم، نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله‌ای بخورد و تو شهید شوی».

حاج قاسم سلیمانی همچنین در این نامه، خطاب به حسین پورجعفری گفته است که «۲۰ سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود» و در ادامه نیز شهادت داده است که وی ۳۰ سال بااخلاص و پاکی و سلامت و صداقت، زندگی خود را فدای اسلام کرده و در وفاداری، صداقت و اخلاص بی‌نظیر است.

سردار «حسین پورجعفری» بامداد ۱۳ دی سال ۱۳۹۸ همراه با دوست و فرمانده قدیمی خود سردار حاج قاسم سلیمانی، شربت شهادت نوشید و پیکر و مطهرش پایین پای حاج قاسم در گلزار شهدای شهر کرمان به خاک سپرده شد.

شهید «وحید زمانی‌نیا»

«سن کمی داشت و از نسل جوانان امروزی بود؛ اما با همه جوانان فرق داشت و کاری را انجام نمی‌داد، مگر اینکه رضایت خداوند در آن کار اولویت داشته باشد و دوستان خود را نصحیت می‌کرد و به آن‌ها درس اخلاق می‌داد»، این بخشی از روایت همسر محاظ جوان سردار حاج قاسم سلیمانی است که در سن ۲۷ سالگی همراه با فرمانده خود آسمانی شد؛ شهید «وحید زمانی‌نیا».

«وحید زمانی‌نیا» سال ۱۳۷۱ در محله «اتابک» تهران متولد شد. وی سنین نوجوانی و جوانی خود را همان‌گونه که مقتدایش امام خامنه‌ای از یک جوان انتظار دارند، با پرداختن به «تحصیل، تهذیب، ورزش» گذراند؛ به‌طوری‌که به گفته مادرش: «به‌موقع درس می‌خواند، ورزش می‌کرد، به مسجد و هیئت و زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) و گلزار شهدای بهشت زهرا (س) می‌رفت. در محله اقدسیه شهرری یک هیئتی به نام بیت‌الشهدا وجود دارد که به آن‌جا می‌رفت؛ علاوه بر این، در مراسم هیئت موج‌الحسین خراسان و دعای کمیل شب‌های جمعه حاج منصور ارضی در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) شرکت می‌کرد».

سبکبالانی که با سردار دل‌ها پر گشودند

«وحید زمانی‌نیا» سال ۱۳۹۱ در آزمون کنکور سراسری و دانشگاه افسری شرکت کرد و در هر دو آزمون پذیرفته شد؛ بنابراین با توجه به علاقه به مسائل نظامی و فعالیتی که در بسیج داشت، وارد دانشگاه افسری شد و تا سال ۱۳۹۳ دانشجو بود. وی وقتی فارغ‌التحصیل شد، برای دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) به جبهه مقاومت پیوست تا این‌که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی او را برای همراهی در مأموریت‌هایش انتخاب کرد. مادرش در این‌باره گفته است: «یک روز با آقا وحید در اتاق نشسته بودیم که به‌صورت تلفنی به پسرم گفتند سردار سلیمانی او را برای همراهی در مأموریت‌ها انتخاب کرده است؛ آقا وحید خیلی خوشحال شد. از فردای همان روز حاج قاسم که به عراق، سوریه و لبنان می‌رفتند، پسرم همراه ایشان بود».

«وحید زمانی‌نیا» هفدهم آبان سال ۱۳۹۸ مراسم عقد خود را برگزار کرد و قرار بود رخت دامادی بر تن کند؛ اما حجله شهادت را بیشتر از هر چیزی پسندید. همسرش گفته است: «در روز عقد، من به آقا وحید گفتم: «در لحظه جاری شدن خطبه عقد هر دعایی کنی مستجاب می‌شود.» آقا وحید خوشحال شد و لحظه‌ای به فکر رفت و پرسید: «هر دعایی؟!» گفتم: «بله.» بعد از شهادت آقا وحید مطمئن شدم که او برای شهادتش دعا کرده بود و دو ماه بعد از عقدمان دعایش به اجابت رسید».

همسر شهید همچنین گفته است: «آقا وحید سه هفته قبل از شهادتش به من گفت: «یک چیزی در دلم است، می‌خواهم به تو بگویم.» من خیلی کنجکاو شدم و از او خواستم که بگوید؛ او گفت: «دوست دارم به شهادت برسم و در رختخواب از دنیا نروم.» من با شنیدن این حرف خیلی گریه کردم؛ وقتی آقا وحید بی‌تابی من را دید، دیگر در این باره صحبت نکرد. هرجا می‌رفتیم در زیارتگاه‌ها و هیئت‌ها مطمئن بودم که یکی از دعا‌های آقا وحید، رسیدن به شهادت بود».

«وحید زمانی‌نیا» ارادت زیادی به حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) داشت، تا جایی که همسرش در این‌باره نیز گفته است: «زیارت شب‌های جمعه‌اش ترک نمی‌شد، هربار که از مأموریت برمی‌گشت به زیارت می‌رفتیم و عشق و ارادتش تا جایی بود که وصیت کرد در جوار حرم حضرت عبدالعظیم (ع) به خاک سپرده شود و اکنون نزدیک‌تر از همیشه به سیدالکریم (ع) است». سرانجام «وحید زمانی‌نیا» همان شد که همواره برای رسیدن به آن دعا می‌کرد؛ «شهادت» آن هم در کنار سردار دل‌ها.

شهید «هادی طارمی»

شهید حاج قاسم سلیمانی همیشه می‌گفت که «من و هادی با هم شهید خواهیم شد»؛ همین‌گونه هم شد و تقدیر «هادی طارمی» این‌گونه رقم خورد که در سن ۴۰ سالگی، درحالی که مسئولیت حفاظت از سردار دل‌ها را برعهده داشت، همراه با او به شهادت برسد.

«هادی طارمی» سال ۱۳۵۸ در خانواده‌ای متولد شد که امروز افتخار دارند به‌عنوان خانواده ۲ شهید شناخته شوند؛ اولین شهیدشان «جواد» نام دارد که سال ۱۳۶۲ در عملیات «خیبر» به شهادت رسید و پیکر مطهرش سال‌ها بعد به آغوش خانواده‌اش بازگشت و دیگری نیز همین «هادی» است. می‌گویند وقتی پیکر «جواد» برگشت، تحولات روحی زیادی را در «هادی» ایجاد و هدفش را والا کرد.

سبکبالانی که با سردار دل‌ها پر گشودند

«هادی» از نوجوانی اهل مسجد و هیئت بود و از غیبت و دروغ دوری می‌کرد. همچنین فردی جسور و نترس بود و زیر بار حرف زور نمی‌رفت. سال ۱۳۷۹ که سربازی‌اش تمام شد، به‌دلیل علاقه بسیار زیادی که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت، وارد این نهاد انقلابی شد. وی ابتدا در پادگان «قدس» به نیرو‌های عراقی و سوری که جهت آموزش به ایران می‌آمدند، آموزش نظامی می‌داد، تا این‌که سال ۱۳۹۰ به جبهه مقاومت پیوست.

پدرش گفته است: «هادی بسیار تو دار بود و از مأموریت‌های خود چیزی تعریف نمی‌کرد و بیشتر سعی داشت به‌خاطر مسائل امنیتی، شغلش را مطرح نکند؛ البته اطلاع داشتیم که محافظ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است. «هادی» زمانی که در سوریه بود، جهت محافظت از سردار سلیمانی چندباری همراهش شده بود و بعد از مدتی نیز علاقه شدیدی بین سردار و او برقرار شد و هادی شیفته سردار شده بود. سردار سلیمانی هم بسیار به «هادی» علاقه‌مند بود. با سردار سلیمانی رفت و آمد خانوادگی هم داشت».

«هادی طارمی» ۱۵ سال با همسرش زندگی مشترک داشت و حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های «هانیه» و «محیا» است. همسرش از ارادت زیاد شهید «هادی طارمی» به حضرت زهرا (س) گفته و روایت کرده است: «هر وقت در خانه هیئت می‌گرفتیم، تأکید داشت تا در ابتدای جلسه روضه‌ای هرچند کوتاه برای حضرت زهرا (س) خوانده شود. روی انگشتر «هادی» حک شده «امیدوارم همسرم در آن دنیا با حضرت زهرا (س) محشور شود» و هروقت مشکلی پیش می‌آمد، «یا زهرا (س)» می‌گفت و از حضرت زهرا (س) می‌خواست تا گره را باز کند».

همسر «هادی طارمی» همچنین درباره اشتیاق وی به شهادت نیز گفته است: «هادی از شهادت حرفی نمی‌زد، شاید به‌خاطر این‌که ما ناراحت نشویم و نگرانش نباشیم؛ اما در چهره‌اش می‌دیدم که مشتاق شهادت است؛ ولی به زبان نمی‌آورد»؛ اما این نگرانی بی‌دلیل نبود؛ چراکه «هادی طارمی» همراه با مراد خود یعنی سردار حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از تشییع، در جوار مزار برادر شهیدش واقع در قطعه ۵۰ در بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپرده شد.

شهید «شهروز مظفری‌نیا»

آرزوی شهادت داشت و همیشه حسرت می‌خورد که چرا شهید مدافع حرم نشد! مخصوصاً در زمان شهادت «محسن حججی»، می‌گفت که چه شهادت قشنگی داشت و حسرت این شهادت را می‌خورد. این بخشی از روایت «مرتضی مظفری‌نیا» از برادرش یعنی شهید «شهروز مظفری‌نیا» سرتیم حفاظت از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است که تا آخرین نفس در کنار سردار دل‌ها ایستاد و در حالی که هنوز فرزند سوم خود را ندیده بود، در کنار او به شهادت رسید.

«شهروز مظفری‌نیا» سال ۱۳۵۷ در محله «کهک» قم دیده به جهان گشود؛ اما در تهران زندگی کرد و بزرگ شد. وی دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در مدارس «تهرانپارس» سپری کرد و روحیه بسیجی‌اش زبان‌زد خاص و عام بود. مهربانی، خوش‌اخلاقی، تواضع و شجاعت از خصوصیات اخلاقی «شهروز مظفری‌نیا» است، جوان بسیجی‌ای که انسانیت در وجود او موج می‌زد و وقتی نیازمندان را می‌دید، برایش فرقی نمی‌کرد که آن‌ها غریبه هستند یا آشنا، در هر صورت به این افراد از نظر فکری و عملی کمک می‌کرد.

سبکبالانی که با سردار دل‌ها پر گشودند

خانواده شهید «شهروز مظفری‌نیا» گفته‌اند که وی بعد از خداوند، به پدر و مادرش احترام می‌گذاشت و از آن‌ها تبعیت می‌کرد و در مواجهه با مشکلات صبر بسیار زیادی داشت. از طرفی دیگر، وی پیش از این‌که شهید شود، شهید شده بود؛ یعنی خودش را برای خدا خالص کرده بود و خانواده‌اش می‌دانستند که وی آرزوی شهادت داشت.

ورود «شهروز مظفری‌نیا» به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۸۱ و سپس همنشینی او با سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، موجب شد تا این خصوصیات اخلاقی وی بیشتر از گذشته بروز کند.

همسر شهید «شهروز مظفری‌نیا» که دختر دایی وی است، خدمت به اسلام به‌ویژه ائمه اطهار (ع) را دلیل ازدواج خود با «شهروز مظفری‌نیا» می‌داند. از این شهید والامقام دو دختر و یک پسر به یادگار مانده است که فرزند سومش یعنی «علیرضا» سه ماه و ۱۸ روز بعد از شهادت پدرش قدم به دنیا گذاشت. همسرش در این‌باره گفته است: توصیف پدر برای علی‌رضا که هیچ‌گاه پدرش را ندیده، یعنی تعلیم و آشنایی او با مکتب عاشورایی. اگر بتوانم ان‌شاءالله او را با تربیت دینی صحیح بزرگ خواهم کرد. مسلماً توصیف پدر برای علی‌رضا بسیار آسان است، با یک جمله، «پدرت قهرمان بود».

همسر شهید «شهروز مظفری‌نیا» همچنین گفته است که «همسرم همیشه آرزوی شهادت داشت؛ به‌طوری که هرگاه مرا مشغول دعا و توسل می‌دید، از من می‌خواست که برای شهادت او دعا کنم» و تقدیر هم برای وی همین‌گونه رقم خورد و «شهروز مظفری‌نیا» در کنار سردار حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید و از آن‌جایی که همیشه خواستار این بود تا در حرم حضرت معصومه (س) خاکسپاری شود، پیکر مطهرش پس از تشییع در مقبره‌الشهدای حرم حضرت فاطمه معصومه (س) به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار