دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

زنِ ایرانی؛ از مبارزه با استعمار تا قیام گوهرشاد و دفاع از حجاب

زنان در واقعه مسجد گوهرشاد و هم بعد از آن، در اختناق و بیداد ناشی از سیاست‌های ضددینی و ضدملی رضاشاه، ایستادگی کردند و حاضر نشدند فرهنگ و ایمان خود را رها کنند؛ چیزی که به آن‌ها اصالت و هویت می‌بخشید.  
کد خبر: ۵۸۴۸۴۳
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۲:۲۲ - 23April 2023

گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، قیام خونین مسجد گوهرشاد؛ قیامی که بسیاری از مورخان و پژوهشگران حوزه تاریخ معاصر، آن را نشانه اوج‌گرفتن عصر دیکتاتوری رضاشاهی می‌دانند. تردیدی نیست که فرایند وقوع چنین رویداد غمباری، یک‌شبه طی نشد؛ مقدمات بسیاری لازم بود تا درنهایت، برای مردم چاره‌ای جز تقابل رودررو باقی نگذارد.

درواقع باید قیام مسجد گوهرشاد را مهم‌ترین واکنش مردم به یک دهه تحرکات ضددینی و ضدملی پهلوی اول بدانیم؛ تحرکاتی که با ایجاد تغییر در لباس مردم و تحت عنوان «متحدالشکل کردن» آغاز شد و به‎تدریج پا را فراتر از محدوده عفت عمومی گذاشت و غیرت ایرانی مسلمان را جریحه‌دار کرد.

برخی تحلیلگران معاصر برآنند که واکنش عمومی به متحدالشکل‎کردن لباس و پس از آن کشف حجاب، عموماً ناشی از ساختار مردسالارانه جامعه ایران بود؛ این گروه عقیده دارند که مردان ایرانی، به واسطه روحیه خاص ناشی از تربیت سنتی خود، هرگز حاضر نمی‌شدند تن به تغییر بدهند و نوامیس خود را بدون حجاب، راهی کوچه و خیابان کنند.

این تحلیلِ از پایه اشتباه، در حالی نُقل محافل شبکه‌های اجتماعی و نشست‌های متأثر از «فمینیسم» می‌شود که انگار برخی از یاد برده‌اند که نخستین سدّ مستحکم در برابر رویکرد‌های ضددینی و ضدملی رضاشاه، بانوان ایرانی بوده‌اند. این مسئله، به‎ویژه در قیام مسجد گوهرشاد و روزگار پرمحنت پس از آن، بیش از هر زمانی به چشم می‌آید؛ طبق گزارش شاهدان عینی، بخش مهمی از شهدای این واقعه را، بانوان محجبه تشکیل می‌دادند و طی سال‌های پیش از شهریور ۱۳۲۰، این زنان مسلمان و متدین بودند که با اتخاذ شیوه‌های مختلف، کمتر از خانه خارج می‌شدند تا با مأموران خشن رضاشاه و قضیه برداشتن چادر از سر، روبه‌رو نشوند.  نقدی بر افاده‌های روشنفکرانه نویسندگانی مانند تورج اتابکی و کسانی که شبیه او فکر می‌کنند، اقدام رضاشاه در سرکوب قیام مسجد گوهرشاد و پس از آن، از دی‌ماه سال ۱۳۱۴، کشف حجاب و برداشتن اجباری چادر از سر بانوان را، بخشی از فرایندی می‌دانند که به آن عنوان «تجدد آمرانه» داده‌اند؛ طبق این تحلیل به‎اصطلاح روشنفکرانه، جرم رضاشاه و اطرافیان او، نه مخالفت با دین و هویت مردم ایران که استفاده از خشونت و تندروی برای زدودن فرهنگ آن‌هاست؛ در حالی که اصل دعوا، نه در روش اجرا که در نفْس ماجرای تجددطلبی رضاشاهی است؛ این‌که اصالت لباس و حجاب ایرانی که برخاسته از فرهنگ اسلامی و ریشه‌دار هزار و ۴۰۰ ساله این سرزمین است، به عنوان واپس‌گرایی و تحجّر، مردود شناخته می‌شود و کسانی که مدعی باستان‌گرایی و توجه به پیشینه تاریخی ایران هستند، این ۱۴ قرن را نادیده می‌گیرند و به دنبال جایگزین کردن نسخه‌های وارداتی و بیگانه هستند.

در این معرکه نابرابر، بانوان ایرانی در خط‌مقدم قرار دارند. ما عمدتاً در بررسی‌های تاریخی خود، هنگامی که به سراغ بررسی رویدادی مانند قیام مسجد گوهرشاد می‌رویم، معمولاً از مردانی صحبت می‌کنیم که در زمره رهبران و مبارزان این قیام بوده‌اند؛ از شیخ محمدتقی بهلول گرفته تا نواب احتشام رضوی و دیگران؛ البته کسی منکر حق و نقش آن‌ها در این ماجرا نیست، اما آن‌چه از یاد می‌بریم، حضور مداوم بانوان در این معرکه خونین و ماجرا‌های پس از آن است؛ موضوعی که بررسی و تحلیل آن کمتر به چشم می‌آید و ضروری است نگاه ویژه‌ای به آن داشته باشیم.  آن‌چه در مسجد گوهرشاد گذشت گزارش‌هایی که از واقعه مسجد گوهرشاد به دست ما رسیده‌است، نشان می‌دهند که جمع زیادی از حاضران در مسجد گوهرشاد که از روز ۱۸ تا ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴، به‎تدریج در مسجد متحصن شدند، بانوان بودند.

حسین مکی در کتاب «تاریخ بیست‌ساله ایران» از زنان و کودکانی سخن به میان می‌آورد که اتفاقاً نزدیک در‌های ورودی مسجد نشسته و عمدتاً خوابیده بودند؛ مصاحبه‌های متعددی که سینا واحد با شاهدان عینی این واقعه انجام داده و در کتاب «قیام گوهرشاد» ثبت شده‌است هم، این مسئله را تأیید می‌کند. هجوم نهایی برای سرکوب قیام، در بامداد روز ۲۱ تیرماه اتفاق افتاد؛ ناگهان در‌های مسجد شکسته شد و باران گلوله از هرسو به سمت متحصنان باریدن گرفت.

طبعاً کسانی که بیش از همه در معرض این هجوم قرار گرفتند، زنان و کودکان بودند؛ آن‌ها نزدیک‌ترین افراد به در‌های ورودی مسجد محسوب می‌شدند. مرحوم میرمحمد حسینی، یکی از شاهدان این واقعه گفته‌است: «کشتند و آن هم کشتنی که تا به‎حال هم کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیه مسجد گوهرشاد مشهد چقدر خون ریخته شد. بخش مهمی از این‌ها زن‌ها بودند که در گوشه‌ای حضور داشتند و موقع فرار از دروازه مسجد، هدف گلوله قرار گرفتند. چقدر آدم کشته شد؟ چقدر آدم نمرده زیر خاک رفت؟ نمی‌دانم.

یکی از رفقایم مدرسه نواب بود. جلوی مدرسه ایستاده بود. خودش برایم نقل می‌کرد کامیون‌ها که جنازه‌ها را در آن‌ها ریخته بودند، می‌آمد برود و یک‌مرتبه دیدم از یکی از این کامیون‌ها صدا می‌آید و یک نفر می‌گوید من زنده‌ام، مرا کجا می‌برید؟» برای افرادی مانند سرهنگ قادری یا سرهنگ نوایی که مسئولیت مستقیم این جنایت را برعهده داشتند، زن و مرد فرقی نمی‌کرد؛ برای زهر چشم گرفتن از مردم، باید همه را از دم تیغ می‌گذراندند.  دوران پس از قیام بنابراین، در قیام مسجد گوهرشاد، بانوان یکی از ارکان مبارزه بودند؛ اما آن‌چه نقش بانوان را برجسته‌تر می‌کند، حراست و پاسداری آن‌ها از ثمرات این قیام خونبار است؛ این‌که زنان مسلمان ایران، به قیمت جان خودشان، از عفت و حجاب پاسداری کردند، مقوله‌ای بسیار ظریف و مغفول‎مانده در تاریخ معاصر ماست.

مرحوم آیت‌ا... حسنعلی مروارید، عالم و عارف نامدار مشهد، در گفت‌وگویی که در کتاب «قیام گوهرشاد» مضبوط است، می‌گوید: «زن‌های خانواده ما و منسوب به ما، سحر از منزل بیرون می‌رفتند و صله ارحام به‎جا می‌آوردند. حتی یکی از خانم‌ها را که مأمور تعقیب کرد، حالتی برایش به وجود آمد که بعد از دو سه روز ناراحتی، در منزل ما فوت شدند.» در این مسئله، تنها بانوان وابسته به خاندان‌های مذهبی و روحانی درگیر نبودند.

سیدمحسن محلاتی، ملقب به «صدرالاشراف»، از رجال سیاسی دوره قاجار و پهلوی که در دهه ۱۳۲۰، برای مدت کوتاهی نخست‌وزیر شد و حتی زمانی هم، او را به عنوان رئیس مجلس سنا برگزیدند، در زمان واقعه مسجد گوهرشاد و پس از آن، ماجرای کشف حجاب، وزیر عدلیه (دادگستری) بود. صدرالاشراف در خاطراتش می‌نویسد که رضاشاه به وی دستور داد تا مانند دیگر وزارتخانه‌ها، مجلسی را برای شرکت کارمندان به همراه همسرانشان ترتیب دهد و همه بانوان باید بدون حجاب در مجلس حاضر شوند تا قضیه عادی شود!

همسر صدرالاشراف، بانویی محجبه و عفیف بود. او نمی‌خواست در چنین مراسمی شرکت کند؛ اما ظاهراً صدرالاشراف چاره‌ای نداشت! او می‌نویسد: «من ناچار شدم و مجلسی در کلوب ایران که وسعت زیاد داشت، فراهم کرده و دعوت کردم، ولی در خانه من حالت عزا بود. ناچار شب وقتی عده زیاد از اعضا و سایرین آمده بودند، خانم من با کراهت با دخترهایم حاضر شدند و از مدعوین پذیرایی شد. اما بعد از مراجعت از آن‌جا، خانم من مریض شد و دیگر از آن خانه بیرون نیامد تا در مدت یک‌سال بعد فوت شد و جنازه او بیرون رفت.» در این مقاومت گسترده، نقش بانوان بسیار گسترده‌تر از مردان بود.

آن‌ها هم در واقعه مسجد گوهرشاد و هم بعد از آن، در اختناق و بیداد ناشی از سیاست‌های ضددینی و ضدملی رضاشاه، ایستادگی کردند و حاضر نشدند فرهنگ و ایمان خود را رها کنند؛ چیزی که به آن‌ها اصالت و هویت می‌بخشید.  

به نقل از خانم خیری، یکی از همسران رئیسعلی که در حوادث جنگ دلوار حضور داشته، «زن و بچه‌های دلوار در کوه‌های اطراف به سرپرستی چند نفر تفنگچی از جمله سید اسماعیل دلواری و گلناز خانم و پریخان خانم (از زنان منصوب رئیسعلی) کار حراست و نگهداری آنان را بر عهده داشته‌اند» (مؤمنی، ۱۳۸۸: ۱۷). «شهین» همسر زایر محمد و مادر شهید رئیسعلی دلواری از دیگر زنان سلحشوری است که در کشاکش نبرد، فرزند دلاور خود را تنها نگذاشت و همواره در نبرد‌های استقلال‌طلبانه یار و یاور رزمندگان میدان‌های نبرد بود و با غرور و صبر شهادت فرزندش خود را تحمل کرد.

«زلیخا» مادر زایرخضرخان نیز از جمله زنان سخاوتمندی است که کمتر در مورد آن سخن رانده شده است. «در سیمای روشن تاریخ تنگستان از قافله‌سالاری گل‌ناز خانم و پری‌خانم در نبرد چهار روزه دلوار که با رشادت تمام از کاروان زنان دلوار حراست کردند تا مأمورین ویژه حمل غذای نیرو‌های مستقر در سنگر‌های این نبرد مثل گل‌اندام خانم و گلناز خانم از روستای باغک و شورکی تا فاطمه آقا و خسرو انبارکی که سقای لب‌تشنگان سنگر مجاهدین بوده‌اند، همه حکایت از آن دارد که زنان هم رئیسعلی و یارانش را در نهضت جنوب تنها نگذاشتند.

هنوز پژواک خلخال‌های پای سنگین بانوان سوار بر اسب تندرو در کوه‌های گزی و مل‌گپ و باغ نرگس‌زار به گوش می‌رسد. هنوز آثار دست‌های سخاوتمند فاطمه بخشو و فاطمه آقا بگم روی ماشه تفنگ میجری که کار پر کردن آن را به عهده داشته‌اند، در طول سنگر‌های رئیسعلی پیداست. زنان روستایی با فرهنگ محدود زمان خود با حیله‌های نظامی نیز در طول نبرد با دشمن به‌منظور تحلیل و ناتوانی و عدم دسترسی به اهداف شوم آن‌ها با صحنه‌های کاذب توانایی دشمن را به تحلیل می‌بردند که نمونه آن در روستای انبارک و باغ نرگس‌زار به اجرا گذاشته می‌شود.

به‌هرحال آیا می‌شود شکستن ابهت و قداست یک صاحب‌منصب انگلیسی از سوی سکو یا سکینه آن دختر دلیر دلواری و مادرش را پشت پرده گویای تاریخ نهضت رئیسعلی پنهان نگهداشت؟» (نیسنی، ۱۳۸۰). خیرالنساء (کل خیری) خواهر رئیسعلی دلواری و همسر محمدعلی‌خان فرزند زایرخضرخان است. وی از جمله زنانی است که چه قبل از ازدواج در کنار برادر خود و چه بعد از ازدواج در کشاکش نبرد‌های استقلال‌طلبان علیه استعمارگران در کنار همسر و پدرشوهر خود؛ یعنی زایرخضرخان نقش مهمی داشته است. نقش او پس از ترور زایرخضرخان، سام (برادرشوهرش) و همسرش همچنان در تاریخ جنوب پررنگ مانده است.

دختران زایرخضرخان یعنی «بیخان» و «زلیخا» نیز هرکدام نقشی در تاریخ تنگستان ایفا کرده‌اند. «به‌راستی آیا شیرزنان و بانوان تنگستانی در احساس ملیت و وطن‌خواهی و تحمل سختی‌ها کمتر از خانم‌های صدر اسلام و عثمانی بودند؟ چه‌بسا اگر اخبار رشادت‌های این بانوان نیز به تهران می‌رسید، در نشریات زنان از آن یاد می‌شد؛ بنابراین این فداکاری‌ها و ایثار این بانوان گرچه به‌طور شفاف وارد منابع تاریخی نشده؛ اما به‌عنوان تکاپو‌های حیرت‌انگیز در خاطره شاهدان حادثه باقیمانده است.» (مؤمنی، ۱۳۸۸: ۲۴).»

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها