یادداشت/ اکبر صفرزاده

لشکر ۳۱ عاشورا قسمت چهارم؛ وَنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ

قسمت چهارم لشکر عاشورا درباره شهادت حمید باکری است و اینکه مهدی باکری به عنوان فرمانده لشکر پارتی بازی نمی‌کند و تبعیض قائل نمی‌شود و جنازه برادرش را عقب نمی‌آورد.
کد خبر: ۶۱۹۸۱۰
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۴۰۲ - ۰۲:۱۷ - 30September 2023

گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ اکبر صفرزاده: مجموعه «لشکر عاشورا» در قسمت چهارم به فوت مادر شهید باکری می‌پردازد. مهدی و حمید باکری در دو سالگی مادر خود را در یک سانحه تصادف از دست می‌دهند و یتیم می‌شوند. بعد از فوت مادر آن‌ها به خانه عمه می‌روند و در کنار ایشان به زندگی ادامه می‌دهند. رفتن آن‌ها به خانه عمه در حالی نشان داده می‌شود که صدای مهدی باکری روی فیلم می‌آید و از وابستگی و دلبستگی اش به حمید می‌گوید: «مهم نبود که از خانه خودمان به خانه عمه می‌رفتیم مهم این بود که من در کنار حمید بودم و شب موقع خواب دست او در دستم بود».

قسمت چهارم لشکر عاشورا درباره شهادت حمید باکری است و اینکه مهدی باکری به عنوان فرمانده لشکر پارتی بازی نمی‌کند و تبعیض قائل نمی‌شود و جنازه برادرش را عقب نمی‌آورد.

او به جای آنکه تبعیض قائل شود و دیگران را برای آوردن برادرش به زحمت بیاندازد از خودش مایه می‌گذارد و شهید و مفقود می‌شود و در کنار برادرش می‌ماند تا هر دو بازنگردند. مهمدی باکری هر کجا هست دستش در در دست حمید باکری است مثل دو سالگی اشان.

مهدی باکری نمی‌خواست از جبهه بازگردد نه خودش نه جنازه اش؛ مثل برادرش حمید. او هر آنچه برای حمید اتفاق افتاد را برای خودش خواست و خداوند دعایش را اجابت کرد.

در قرآن۲۳ بار راجع به یتیم سفارش شده است. قرآن در سوره ماعون آیه یک بی اعتنایی به یتیمان را علامت کفرو نفاق می‌شمارد و می‌فرماید: آیا دیدی آن را که دین و روز قیامت را دروغ می‌پندارد، پس او کسی است که یتیم را از خود می‌راند.

خداوند در سوره بقره آیه ۱۷۷ می‌فرماید: نیکی (تنها) این نیست که به هنگام نماز صورت خود را به سوی مشرق و مغرب کنید بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد و مال خود را با تمام علاقه‌ای که به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و از کارافتادگان انفاق کند.

باید توجه کرد که یتیم نوازی از نگاه قرآن فقط این نیست که به یتیم آب و نان بدهیم، بلکه نکته اساسی احترام و اکرام یتیم است. پس یتیم را هرگز خوار و رانده مساز (سوره ضحی آیه ۹).

درعملیات بدر آقا مهدی باکری در محاصره دشمن گیر می‌افتد وحجم آتش و فشار دشمن بسیار زیاد می‌شود. از قرارگاه به آقا مهدی پیام می‌دهند که برگردد، اما آقا مهدی جواب می‌دهد: آن‌هایی که با من کار دارند خودشان بیایند اینجا! من اینجا می‌خواهم با بسیجیانم محشور باشم. احمد کاظمی می‌آید پشت بی‌سیم، احمد دوست صمیمی آقا مهدی است. احمد دوباره به آقا مهدی اصرار می‌کند که برگردد. آقا مهدی پاسخ می‌دهد که احمد، کاشکی اینجا بودی می‌دیدی چه جای با صفائیه .. وقت کردی بیا بیا و تماشا کن...

مهدی باکری چند ساعت قبل از شهادت در بین محاصره و تانک و گلوله و آتش سنگین دشمن بهشت را می‌بیند؛ بهشت را می‌بیند و دوستش را به بهشت دعوت می‌کند، به دیدن زیبایی و زندگی در زیبایی که اگرغیر از این بود و چیزی جز بهشت پیش رویش بود هیچ گاه دوستش را به آنجا دعوت نمی‌کرد.

در طول چهل سال گذشته چه بسیار آقازاده‌ها که به پشتوانه خانواده اشان بر چه مسند‌ها که تکیه نزدند و چه فرمان‌ها که نراندند و چه ثروت‌ها که در حساب‌های بانکی اشان ذخیره نکردند و ..، اما ازهیچ کدام اثری نیست و نخواهد بود. وعده خداوند آن است که آقا مهدی و حمید باکری یتیم و مستضعف وارثان و اربابان زمین باشند که هستند و خواهند بود. سی سال از جنگ می‌گذرد، اما نام آقا مهدی و حمید باکری همچون الماس می‌درخشد و خواهد درخشید.

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها