معرفی کتاب/ انتشارات صریر

«روایت حبیب»؛ روایت سردار جان‌نثاری از کودکی تا ادغام کمیته و دوران دفاع مقدس

روایت حبیب، روایت سردار حبیب‌اله جان‌نثاری از کودکی در اواخر دهه‌ی چهل در محله‌ی سرآسیاب دولاب تهران است تا ادغام کمیته و شکل‌گیری نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در اوایل دهه‌ی هفتاد.
کد خبر: ۶۳۵۲۱۵
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۲ - ۰۲:۱۳ - 04December 2023

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، کتاب «روایت حبیب» خاطرات حبیب‌الله جان‌نثاری به قلم خسرو عباسی‌خودلان است که که ۱۷۸ صفحه توسط انتشارات صریر روانه بازار نشر شده است.

حبیب‌الله جان‌نثاری، بچه‌هیئتی و زبر و زرنگ ناف تهران از روز‌های کودکی و نوجوانیِ بعد از انقلاب، پای ثابت جلسه‌های هیئت جان‌نثاران حسینی و عضو افتخاری کمیته‌ی مسجد حضرت حجت (عج) محله‌ی سرآسیاب دروازه دولاب تهران بوده است. پسر معتقد، خوش‌خط و دست به آچاری که هم نگهبانی کمیته مسجد حضرت حجت (عج) در دوره نوجوانی‌اش را در کارنامه دارد و هم فرماندهی مخابرات یک تیپ و لشکر را در سال‌های جوانی.

وقتی موضوع نوشتن خاطرات ایشان به من سپرده شد، در جستجوی اطلاعاتی درباره‌ی زندگی او، به معاونت تربیت و آموزش فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، جانشینی یگان‌های ویژه فراجا و ... رسیدم. فرماندهی یگان ویژه تهران بزرگ، مسئولیت مخابرات لشکر ۲۸ روح‌الله و مخابرات تیپ موسی بن جعفر (ع) کمیته‌ی انقلاب اسلامی دیگر سمت‌های او در میدان رزم بوده است.

اولین دیدار و مصاحبه من با سردار حبیبالله جان‌نثاری، روز چهاردهم تیرماه ۱۳۹۹ در دفتر کارش بود. پنج‌شنبه‌ی هر هفته ساعت هشت صبح زمان مصاحبه‌هایی بود که ۱۶ جلسه طول کشید تا آخرین مصاحبه که در تاریخ ۱۸ دی‌ماه ۱۳۹۹ به سرانجام رسید.

«روایت حبیب»؛ روایت سردار جان‌نثاری از کودکی تا ادغام کمیته و دوران دفاع مقدس

روایت حبیب، روایت سردار حبیب‌اله جان‌نثاری از کودکی در اواخر دهه‌ی چهل در محله‌ی سرآسیاب دولاب تهران است تا ادغام کمیته و شکل‌گیری نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در اوایل دهه‌ی هفتاد.

حال و هوای محلات جنوب شرق تهران در زمان پهلوی و پس از آن در دوران انقلاب و سال‌های پرآشوب بعد از آن تا آغاز دفاع مقدس و پایان آن، مقطع اصلی دوره‌ی تاریخی است که سردار جان‌نثاری با لحنی خودمانی و لهجه‌ی تهرانی برایم روایت کرد.

حضور در مسجد حضرت حجت (عج) محله‌شان در سال‌های قبل از انقلاب و تاثیر آن و پیشینه مذهبی خانواده که از هر دو سو چند نسلی تهرانی و شمیرانی بودند، خاطراتی جذاب را از فضای زندگی در یکی از محله‌های جنوب شرق تهران در خودش داشت.

در بخشی از این کتاب آمده است؛ وسط زیارت عاشورا صدای سوت خمپاره آمد. نزدیک بود؛ خمپاره‌ای که انگار می‌خواهد بخورد توی سرما. سرمان را تو هم کردیم. گلوله خمپاره آمد خورد به این پلیتی که گذاشته بودیم روی سنگر به عنوان سقف. اما عمل نکرد. قشنگ افتاد روی آن خاکی که بود. تقریباً زیر خاک‌ها فرو رفتیم...

انتهای پیام/ 1212

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار