سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

حسن شفیع‌زاده فرمانده توپخانهٔ قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) سپاه پاسداران بود که در این سِمت در عملیات‌های بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر ۲، والفجر ۴، خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸ شرکت داشت و از اولین موسسان یگان توپخانه‌ای سپاه به شمار می‌رود.
کد خبر: ۶۵۷۲۸۰
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۷ - 16March 2024
سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»
نام و نام خانوادگی: حسن شفیع‌زاده
محل تولد: تبریز
تاریخ تولد: ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۶
درجه: سرلشکر
یگان: نیروی زمینی سپاه
مسئولیت: فرمانده توپخانه سپاه
تاریخ شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶
سن: ۳۰ سال
محل شهادت: ماووت عراق
مزار شهید: وادی رحمت تبریز

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «حسن شفیع‌زاده» در تاریخ ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۶ در شهر تبریز دیده به جهان گشود. پدرش از معتمدان محلی «لیل‌آباد» و از خادمان مکتب همیشه پویای امام حسین (علیه السلام) بود. او در دامن مادری متدین پرورش یافت و از همان کودکی، پا جای پای پدر نهاد و پای ثابت برنامه‌های مذهبی بود و با آن دست‌های کوچکش چای و قند به عزاداران تعارف می‌کرد و پایش که می‌افتاد جفت کردن کفش‌های آنان را افتخار خود می‌دانست.

سال‌های خوش کودکی و آرامش در زیر سایه پدر دیری نپایید و ۱۲ ساله که شد با فوت پدر به حکم طبیعت وظیفه سنگین پدری بر دوش حسن، بزرگترین فرزند خانواده افتاد. او دیگر انیس و همدم تنهایی مادر و محرم و پناه دلتنگی‌های خواهر و دو برادر کوچکتر بود و این گونه شد که از همان سال‌های کودکی عملاً با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کرد و سختی‌ها، ناسازگاری‌ها و کمبود‌ها را تجربه کرد.

دوران آموزش سربازی حسن از بهمن ۱۳۵۵ در پادگان عجب‌شیر شروع شد و پس از اخذ سردوشی برای ادامه سربازی به تبریز منتقل شد و از آنجا که جزء اقلیت چهار نفره بود که در کل پادگان دیپلم داشتند، در پادگان تبریز با سمت منشی گروهان مشغول انجام وظیفه شد.

این سمت تا حدی دست حسن را در برگزاری جلسات بحث و پرسش و پاسخ پیرامون خداشناسی و یا تشکیل نماز جماعت در پادگان باز گذاشته بود تا آنجا که می‌تواند در بیداری از آن دیگر سربازان پادگان بکوشد.

سال ۱۳۵۷ کم کم نهضت اسلامی امام خمینی (رحمة الله علیه) پررنگ‌تر و فعالیت‌های مردم انقلابی علنی‌تر گشت. با مشاهده این وضعیت بیش از پیش به فعالیت در داخل پادگان پرداخت تا آنجا که اعلامیه‌های امام (ره) را بین سربازان پخش می‌کرد و روی در و دیوار پادگان، شعار‌های انقلابی می‌نوشت و حتی گاهی اوقات از طریق یک راه مخفی از پادگان خارج شده و در تظاهرات مردم شرکت می‌کرد.

در همین اوضاع و احوال بود که شنید امام خمینی (ره) حکم داده‌اند که سربازان باید پادگان‌ها را ترک کنند؛ بنابراین شبانه خود را به منزل آیت‌الله مدنی رساند تا از ایشان کسب تکلیف کند، آیت الله مدنی فرموده بودند که فرار کردن بدون اسلحه فایده‌ای ندارد در حالی که می‌توانست در داخل پادگان بسیار مثمرثمر باشد.

پس، از زاویه دیگر وارد عمل شده و نقشه برای مبارزه با مزدوران رژیم در روز عاشورا را طراحی کرد، اما قبل از اجرای نقشه طرح لو رفت و در یکی از شب‌های ماه محرم در حال عزاداری در منزل آیت‌الله مدنی شناسایی شده و به پادگان مرند تبعید شد.

او تا پایان دوره سربازی، یعنی تا اول بهمن ۱۳۵۷ در مرند به فعالیت‌های خود ادامه داد و پس از اتمام دوره سربازی در ۱۶ بهمن بلافاصله خود را به تهران رساند و از نزدیکی شاهد پیروزی انقلاب اسلامی و مردم ایران شد. بعد از پیروزی انقلاب نیز به همراه چند تن از دوستان خود تعدادی از اسلحه‌های پادگان‌ها را جمع کرده و گروهی به نام «سپاه توحیدی» را برای مبارزه با ضد انقلاب تشکیل داد.

 


ورود به سپاه

اواخر سال ۱۳۵۸ به ارومیه رفت و در عملیات سپاه مشغول به کار شد و از همین جا آشنایی او با شهید مهندس مهدی باکری فرمانده سرفراز لشکر عاشورا شروع شد. این دو یار خستگی‌ناپذیر در طی چند عملیات، مناطق سرو سلطانی، حسنلو، پشیران و اشنویه را پاکسازی کردند تا اینکه تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران شروع شد و روحیه بالای آن‌ها را به تلاطم واداشت.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

آن‌ها به همراه ۳۰ نفر از بچه‌های سپاه و یک قبضه خمپاره ۱۲۰ میلیمتری به اهواز رفتند و از آنجا مأموریت یافتند به آبادان بروند و با لنج از طریق ماهشهر به مشقات زیادی به جزیره آبادان برسانند.

آقا مهدی فرمانده خمپاره بود و حسن آقا دیده‌بان؛ با سهمیه روزی سه گلوله خمپاره و با همین سهولت در روز به مقاومت خود ادامه دادند تا اینکه بعد‌ها با فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا کرد و در تاریخ ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ حصر آبادان شکسته شد.

 شهید شفیع‌زاده پس از عملیات طریق القدس به عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا انجام وظیفه کرد و در شکل گیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.

استفاده از توپ‌های بعثی علیه بعثی‌ها

پس از عملیات فتح‌المبین، با تجربیاتی که کسب کرده بود، متوجه شد با گسترش سازمان رزمی مردمی، برای انجام عملیات بزرگ، نیاز به تشکیلات پشتیبانی آتشی به نام توپخانه است. با همفکری تنی چند از فرماندهان، ضمن پی‌ریزی و سازماندهی اولین آتشبار‌های توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات بیت‌المقدس را به عهده گرفت و به خوبی از عهده آن برآمد. او با برخورداری از ابتکار، خلاقیت و آینده‌نگری، همیشه طرح‌های دراز مدت ارائه می‌داد، ضمن آنکه بر مسئله آموزش نیرو‌ها نیز تأکید فراوان داشت. بعد‌ها با تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی خود، قبضه‌های غنیمتی را در قالب توپخانه‌های لشکری و گردان‌های مستقل توپخانه، به سرعت سازماندهی کرد و در عملیات رمضان، اکثریت قریب به اتفاق توپ‌ها را علیه دشمن بعثی بکار برد.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

پس مذاکرات و بی‌هیچ تعللی، تشکیل یگان موشکی در دل توپخانه سپاه پاسداران کلید خورد. سیزده نفر از نیرو‌های با سابقه توپخانه به همراه چند نفر مترجم، برای گذراندن آموزش بکارگیری موشک رهسپار سوریه شدند. سوری‌ها برای آموزش بکارگیری موشک، یک برنامه شش ماهه به نیرو‌های ایرانی ارائه می‌کنند. فرمانده توپخانه سپاه – شهید حسن طهرانی‌مقدم- در این مأموریت، مسئول نیرو‌های ایرانی بود. اولین نیرویی که در این مأموریت با او همراه شد و قول همکاری داد حسن شفیع‌زاده، بود. او هم به اهمیت تطبیق آتش در جنگ واقف بود و از نخستین روز‌های حضورش در جبهه آبادان، خمپاره‌انداز‌های غنیمتی را علیه مواضع دشمن به کار می‌گرفت. فرمانده جدید آتش‌های پشتیبانی سپاه خیلی زود شیفته صلابت و اقتدار حسن شفیع‌زاده شد. آن دو ایده‌های بلندی در تنبیه متجاوزان بعثی داشتند.

اقدامات تحسین برانگیز توپخانه در سال‌های دفاع مقدس/ نقش حسنین در سازماندهی توپخانه

سردار سرتیپ دوم پاسدار ابوالفضل مقدم از پیشکسوتان دفاع مقدس و همرزم و همراه شهید شفیع‌زاده در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ضمن گرامیداشت نام، یاد و خاطره شهیدان طهرانی‌مقدم و شفیع‌زاده اظهار داشت: شهید شفیع‌زاده یک فرمانده مقتدر بود؛ یعنی از فرماندهانی نبود که در قرارگاه نشسته و فرماندهی کند؛ بلکه از تمام یگان‌ها سرکشی می‌کرد.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

وی به دقت نظر شهید شفیع‌زاده به سازماندهی یگان‌های توپخانه اشاره کرد و گفت:هر دو حسن یعنی شهیدان تهرانی‌مقدم و شفیع‌زاده برای توپخانه زحمات زیادی کشیدند؛ اما سازماندهی یگان‌ها مدیون زحمات شهید شفیع‌زاده است چراکه ایشان برنامه سازمانی توپخانه را نگارش و اجرایی کرد.

این پیشکسوت دفاع مقدس با بیان اینکه شهید شفیع‌زاده چیزی از شهید طهرانی‌مقدم کم نداشت؛ تأکید کرد: تمام شهدای ما گرانقدر و گرانمایه بوده و هستند. هرکدام از آن‌ها یک ویژگی بارز داشتند، اما شهید شفیع‌زاده بسیار با برنامه بود.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

مرکز آموزش توپخانه به همت حسن شفیع زاده و یعقوب زهدی راه اندازی شد

سی‌ام فروردین ماه ۱۳۶۱، رحیم صفوی، در پایگاه گلف اهواز (محل قرارگاه مرکزی کربلا) طی حکمی شهید حسن طهرانی مقدم را به عنوان مسئول تطبیق آتش‌های توپخانه و خمپاره‌های سپاه به فرماندهان قرارگاه‌های قدس، نصر، فجر و منطقه ۸ معرفی کرد. وقتی حکم را خواند اولین کسی که برای همکاری نامش را به خاطر آورد، باز هم حسن شفیع زاده بود. محمد آقایی، مصطفی تقی جراح (شهید)، علیرضا ناهیدی (شهید) و... هم به توپخانه سپاه پیوستند. مدتی بعد مرکز تعمیر و نگهداری توپخانه در گلف اهواز آغاز به کار کرد. مرکز آموزش توپخانه به همت حسن شفیع زاده و یعقوب زهدی در اصفهان راه اندازی شد.

نقش سازنده سپاه پاسداران در توقف ماشین جنگی صدام

توپخانه سپاه، روز به روز توسعه پیدا می‌کرد و خودش را در جنگ بیش از پیش نشان می‌داد. دیگر عملیاتی بدون پشتیبانی توپخانه انجام نمی‌گرفت. توپخانه از یگان‌های موثر و مهم سپاه، در جنگ نقش آفرینی می‌کرد و حرفی برای گفتن داشت. شفیع‌زاده در طول عملیات‌های مختلف با به دست آوردن توپ‌های غنیمتی بیشتر، گروه‌های توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروه‌ها بازو‌هایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی بودند.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

در نبرد‌های خیبر، والفجر ۸، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵ که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت او انجام گرفت. اوج نقش آفرینی او در عملیات والفجر ۸ بود. آتش پرحجم و متمرکزی که با برتری کامل، علیه دشمن اجرا کرد، به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگان‌های دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام، منهدم می‌شد.

شوخی میان حاج قاسم و شهید شفیع‌زاده؛ یک ساعت قبل از شهادت

شهید سرافراز حاج قاسم سلیمانی که خود یکی از اسطوره‌های بی بدیل دفاع مقدس بوده درباره شهید حسن شفیع‌زاده، خاطره‌ای از او یک ساعت پیش از شهادتش روایت می‌کند: «در مورد برخورد شهید شفیع زاده با من در جلسات عرض کنم، من با شهید شفیع زاده خیلی رفیق بودم و رفاقتی که با شهید شفیع زاده داشتم از بچه‌های دیگر بیشتر بود، ما معمولاً در جلسات کنار هم می‌نشستیم و با هم دیگر بیشتر شوخی می‌کردیم.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

یادم است، در کربلای ۱۰ به همراه برادر عزیزمان سردار اسدی رفته بودیم برای تثبیت خط. چون شب گذشته عملیات بود، رفتیم به بچه‌ها سر بزنیم، یکی از بچه‌های بسیجی موجی شده بود، به حالت تعرضی به ما گفت که اینجا شاخ بز هم پیدا نمی‌شود، با آقای اسدی آمدیم برای خودمان یک سناریو درست کردیم، رفتیم پیش آقای شمخانی بعد پیش آقای شفیع زاده. بین رزمنده‌ها ما همیشه من باب شوخی چیز‌هایی داشتیم، ایشان هم منتظر این نکته‌ها بود و جواب می‌داد، شروع کردم به صحبت و شوخی کردن.

قریباً عملیات را در قالب یک فیلم آوردیم، وقتی که رسیدیم به موزیک، معمولاً در فیلم به ترتیب گفته می‌شود کارگردان چه کسی است، بازیگران و… بازیگران را خودمان معرفی کردیم، وقتی که رسیدیم به موزیک متن، گفتیم موزیک متن شفیع‌زاده. خدا رحمت کند، ۱۰ دقیقه حسن می‌خندید و می‌گفت بار دیگر بگو و شاید کمتر از یک ساعت قبل از شهادتش بود.

بعد ایشان از همان جا بلند شد و برای سر زدن به منطقه عملیاتی رفت پیش آقای محتاج که در ارتفاع قرارگاه تاکتیکی بود که همان جا توسط اصابت گلوله توپ به خودرویش شهید شد».

سرانجام در ۸ اردیبهشت سال ۶۶ خودروی حسن شفیع‌ز‌اده در منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ در شمال‌غرب (منطقه عمومی ماووت) مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز در گلزار شهدای تبریز به خاک سپرده شد.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

شهدای والامقام منتظر آمدن این شهید هستند

وقتی دفن انجام گرفت و مراسم به پایان رسید و اطراف مزار شهید آرام‌تر شد. خانمی جلو آمد و سوال کرد این شهید کیست و چه مسئولیتی در جبهه داشته است. گفتیم فرمانده توپخانه سپاه بود. جویای علت این سوال شدیم که پاسخ داد: «چون می‌دانم این شهید خیلی مقام عالی دارد.» گفتیم: «شما از کجا می‌دانید؟» گفت: «من مادر شهید مزار کنار شهید شفیع زاده هستم. دیشب فرزندم را خواب دیدم که با وضع و لباس مرتب آمده بود. سوال کردم چه خبر است. پسرم گفت: مگر شما مطلع نیستید، یکی از فرماندهان والامقام مهمان ما است و ما همگی به استقبال وی آمده‌ایم. شهید بهشتی، شهید مدنی، شهید چمران و ... همه بزرگان ما هم برای پیشواز آمده‌اند و ما سه روز است که منتظریم (از شهادت حسن تا دفن سه روز فاصله افتاده بود). به همین خاطر من امروز آمدم تشییع شهید که ببینم آن مقام بزرگ شهر ما که هیچکس او را نمی‌شناسد کیست.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

شهید حسن شفیع‌زاده از فرماندهان عالی سپاه پاسداران که حتی این روز‌ها هم خیلی‌ها او را نمی‌شناسند، ویژگی‌هایی داشته که فقط می‌توان در لابه‌لای خاطرات آن‌ها را یافت. برای همین با مطالعه کتاب «نگین حماسه» بخشی از این خاطرات را می‌خوانیم.

نمی‌خواهم این هدیه نقطه شروع ناخالصی‌ها در زندگی‌ام باشد

آن روز قرار بود در پایان جلسه، هدایایی به رسم قدردانی از زحمات فرماندهان یگان‌ها داده شود. حسن شفیع‌زاده هم جزو این افراد بود. مسئول تدارکات، یک دستگاه تلویزیون به شفیع‌زاده هدیه داد، اما او نپذیرفت. مسئول تدارکات وقتی دید هدیه را قبول نمی‌کند، خودش تلویزیون را برداشت پشت ماشین حسن آقا گذاشت. حسن آقا هم تلویزیون را از پشت ماشین برداشت و گذاشت روی زمین و این کار چندبار تکرار شد و سرانجام شفیع‌زاده قبول نکرد که نکرد. پرسیدم: چرا این هدیه را قبول نمی‌کنی برادر؟ به همه می‌دهند. تو هم مثل بقیه! لحظه‌ای فکر کرد و گفت: میدانی که ناخالص بودن اعمال نقطه شروعی دارد، من نمی‌خواهم این هدیه نقطه شروع ناخالصی‌ها در زندگی‌ام باشد.

پیروزی در کربلای ۵ و تدبیر شهید شفیع‌زاده
سرلشکر پاسدار رحیم صفوی

به نظرم بیستمین روز عملیات کربلای ۵ از طریق شنود بی‌سیم‌ها مطلع شدیم که دشمن ۷۵ درصد نیروهایش را که بیش از ۵۰ تا ۶۰ تیپ و لشکر بود، آماده کرده تا ما را از شلمچه عقب براند. به سنگر شفیع‌زاده و زهدی رفته و جریان را به آن‌ها گفتم. بیست دقیقه‌ای طول نکشید که این دو بزرگوار با استفاده از تکنیک و عقلانیت و روحیه انقلابی‌شان بارانی از آتش بر سر ارتش بعثی عراق ریختند و اگر نبود این طرح آتش، شاید ما در کربلای ۵ نمی‌توانستیم ایستادگی کنیم. یکی از علل پیروزی کربلای ۵ قدرت آتش توپخانه ما بود.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

تلاوت قرآن؛ نقشه‌ای برای فرار از دست‌های شهید شفیع‌زاده
راوی: شهید طهرانی مقدم

هر روز پس از نماز صبح، کارمان را شروع می‌کردیم. آقای شفیع‌زاده خیلی جدی کار می‌کرد. سازماندهی نیروها، سرکشی منظم و مرتب به آتشبارها، حضور در قرارگاه‌های عملیاتی و هماهنگی با برادران ارتشی، سرکشی به مراکز تعمیراتی و کار‌های روزانه او بودند. شب‌ها خسته و کوفته برمی‌گشتیم به قرارگاه تا استراحت کنیم. آن وقت بود که شفیع‌زاده از راه می‌رسید انگار سر صبح است و سرحال و بشاش، تازه می‌خواهیم کارمان را شروع کنیم. خواهش می‌کردیم اجازه بدهد نفسی تازه کنیم. اما او می‌گفت: نباید فرصت‌ها را از دست بدهیم. قرآن را برمی‌داشتیم، بلکه در پناه کتاب آسمانی و به بهانه‌ی تلاوت قرآن از دستش در برویم.

راز و نیاز‌های نیمه‌های شب
دکتر محسن حاجی‌آبادی

به اتفاق حسن آقای شفیع‌زاده برای شرکت در مراسم شهید مصطفی جراح به تیپ ۶۱ محرم می‌رفتیم. شب بود و راه طولانی. از بس رانندگی کرده بودیم که خستگی از سر و رویمان می‌بارید. داشتم چرت می‌زدم که جایم را به شفیع‌زاده دادم. ساعتی آمدیم که یک جایی نگه داشت تا استراحتی بکنیم. شام خوردیم و برگشتیم ماشین. تا نشستم، خوابم برد. نصفه‌های شب بیدار شدم، شفیع‌زاده توی ماشین نبود. گفتم: این وقت شب کجا رفته؟!

پیاده که شدم، چشمم به کلمن آب افتاد. توی دلم گفتم: کلمن اینجا چه کار می‌کند؟ دور و برم را که نگاه کردم، دیدم شفیع‌زاده نماز شب می‌خواند. بی‌آنکه سر و صدایی بکند و مزاحم خواب من شود از آب کلمن وضو گرفته و دورتر از ماشین و در دل شب با معبودش راز و نیاز می‌کرد. به حالش غبطه خوردم..

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»

ثمره‌ی باغ میوه‌ای را که در عملیات فتح‌المبین کاشته بود در فاو چید
سرتیپ پاسدار علی اکبر پورجمشیدیان

او مثل رودخانه‌ای پیوسته از دریا می‌آمد. اگر بخواهیم حسن شفیع‌زاده را بشناسیم باید شهید آیت‌الله مدنی - شهید محراب و امام جمعه‌ی تبریز- را بشناسیم. وسعت وجودی شفیع‌زاده نشأت گرفته از وجود آن عالم مجاهد و معلم اخلاق بود. او در عملیات فتح‌المبین می‌دانست می‌خواهد چکار کند و کجا برسد. ثمره‌ی باغ میوه‌ای را که در آن عملیات کاشته بود در فاو چید. به نظر من رسالت او در آنجا پایان یافته بود، ولی خداوند می‌خواست چند صباحی بماند و حاصل زحمات خودش را ببیند و دید. جهنمی را که در فاو برای ارتش بعثی عراقی خلق کرده بود، می‌شد از حال و روز اسرای دشمن فهمید!

ساخت توپ ۱۲۲ م. م در اوج ناباوری
محرم زنگنه

جزو نخستین کسانی بود که در سپاه، ساخت سلاح و مهمات را در داخل کشور پیشنهاد کرد. او گروهی از رزمندگان با استعداد را برای طراحی و ساخت توپ ۱۲۲ میلیمتری به اراک اعزام کرد. آن روز‌ها که همه صرفا به استفاده از تفنگ کلاش و ژ-۳ و توپ‌های غنیمتی تاکید می‌کردند او به فکر تولید سلاح در داخل کشور بود. در ابتدای امر مدیر کارخانه ماشین سازی اراک زیربار نمی‌رفت و می‌گفت این کار شدنی نیست؛ اما اصرار و تدبیر شفیع‌زاده باعث شد ساخت توپ ۱۲۲ میلیمتری را شروع کردیم و این شروع باشکوهی برای ما در تولید تجهیزات نظامی بود.

سرلشکر شهید «حسن شفیع‌زاده»
تصویر از سمت راست، سردار سرلشکر محمد باقری، شهید حسن طهرانی‌مقدم، شهید حسن شفیع‌زاده

هروقت که نمی‌دیدیمش، باید سراغش را از خطرناک‌ترین خطوط جبهه می‌گرفتی
سرتیپ پاسدار یعقوب زهدی

در جبهه روزش را با خواندن زیارت عاشورا آغاز می‌کرد و با قرائت قرآن به پایان می‌رساند. حتی یکبار هم ندیدم که با ماشین سپاه برود مرخصی. با اتوبوس می‌رفت. در مرخصی هم صله‌ی رحم می‌کرد و دلی را شاد می‌نمود و گره‌ای از مشکلات نیازمندان را می‌گشود. ناشناس برمی‌گشت به جبهه، هروقت که نمی‌دیدیمش، باید سراغش را از خطرناک‌ترین خطوط جبهه می‌گرفتی. با وجود اینکه فرمانده توپخانه سپاه بود گمنام زیست و گمنام شهید شد. او در آسمان‌ها بیشتر مشهور بود!

نظر شهید صیاد شیرازی درباره ابتکارات شهید شفیع‌زاده
امیر سپهبد شهید صیادشیرازی

اوایل شروع کارشان در مجموعه توپخانه سپاه، به بنده معرفی شده بودند که به نحوی از تخصص و تجربه‌های ارتش در امر توپخانه استفاده کنند. توپخانه یک رسته تخصصی و پیچیده‌ای‌ست و از نظر من مشکل بود که بچه‌های سپاه بتوانند در مدت کوتاهی به این تخصص دست پیدا کنند. با این حال مخالفتی نکرده، گفتم کار را شروع کنند. حسن شفیع‌زاده با روحیه‌ی عجیب و دقت نظر ستودنی این تخصص را فرا گرفت و به تکنیک‌های آن دست یافت. حتی گاهی اوقات با ما بحث می‌کرد و در بعضی جا‌ها حرف‌ها و طرح‌های ما را هم قبول نداشت! با گذشت چند سال در سایه‌ی روحیه انقلابی و جهادی خود به ابتکاراتی در توپخانه دست یافت که در اجرای آتش واقعا مؤثر بود.

اینجا خانه من است
سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی

روز‌های نخست جنگ با کمبود نیرو‌های متخصص به ویژه در امر دیده‌بانی مواجه بودیم. یک روز با تعدادی از برادران از زیر لوله‌های نفت آبادان گذشتیم و رسیدیم نزدیک خط عراقی‌ها، می‌خواستیم یک آتش حسابی روی سر دشمن بریزیم، یک لحظه شفیع‌زاده را دیدم که پیش از ما آنجا مستقر شده و مشغول دیده‌بانی است. دشمن متوجه شد و روی ما آتش گشود و شفیع‌زاده به شدت زخمی شد، طوری که نای حرف زدن نداشت. با چفیه‌ام زخم سرش و با یک تکه پارچه هم زخم بازویش را بستم. یک فرغون پیدا کرده او را نشاندم رویش و به اورژانس رساندم. دوباره برگشتم خط، از روزی که شفیع‌زاده رفته بود احساس دلتنگی می‌کردم. توی دلم می‌گفتم: دو سه روز که در بیمارستان بستری شده برای استراحت می‌رود تبریز و تا برگردد یکی دو هفته‌ای طول می‌کشد. کاش زخمی نمی‌شد. سه روز گذشت. یکباره چشمم افتاد به رزمنده‌ای که از درب پایگاه، خودش را سینه‌خیز می‌کشد داخل، سرش باندپیچی شده بود. اصلا انتظار نداشتم این رزمنده حسن شفیع‌زاده باشد، دستش را دراز کرد. دستش را به گرمی فشردم، انگار جانی دوباره یافته‌ام. گفتم: چرا نرفتی خانه استراحت کنی؟ با تبسم گفت: اینجا خانه‌ی من است!

فرمانده توپخانه پای درس علما
مادر شهید

 همان اولین روزیکه آمده بود مرخصی، موقع عصر لباسش را پوشیده، از خانه بیرون رفت. آمدنش تا شب طول کشید. نگران شده بودم. وقتی برگشت، پرسیدم: حسن‌جان کجا بودی، نگفتی نگرانت می‌شوم؟ مثلا آمدی مرخصی که تو را بیشتر ببینیم!

گفت: پیش آیت الله مدنی رفته بودم تا در موضوعی کسب تکلیف کنم. تا حدی خیالم راحت شد. پرسیدم: چه موضوعی؟ گفت: امام خمینی (ره) دستور داده سرباز‌ها پادگان‌ها را ترک کنند. آیت‌الله مدنی گفتند اگر بتوانید با اسلحه فرار کنید بهتر است. ما به وجود شما احتیاج داریم... بعد اضافه کرد: منزل شان بودم که ماموران ریختند آیت‌الله مدنی را با خودشان بردند، اما من فرار کردم!


 

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار