از شهدا بیاموزیم:

ماجرای روزه‌داری شهید همت در پادگان دوران طاغوت

«محمد ابراهیم از اینکه شرایط روزه داری در پادگان مهیا نبود ناراحت بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه. ماه رمضـان آمده بود و او هم بی سـرو صـدا گفتـه بود: «هرکس بخواهد روزه بگیرد، سحری‌اش با من.»
کد خبر: ۶۵۷۲۹۸
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۰ - 16March 2024

ماجرای روزه‌داری شهید همت در پادگان دوران طاغوتبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، «یادگاران» عنوان کتاب‌هایی است که بنا دارد تصویر‌هایی از سال‌های جنگ را در قالب خاطره‌های بازنویسی شده، برای آن‌ها که آن سال‌ها را ندیده اند نشان بدهد. این مجموعه راهی است به سرزمینی نسبتا بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعه‌ها و بازگفته ها. خواندنشان تنها یادآوری است، یادآوری این نکته که آن مرد‌ها بوده اند و آن واقعه‌ها رخ داده اند؛ نه در سال‌ها و جا‌های دور، در همین نزدیکی. کتاب حاضر که جلد دوم از مجموعه «یادگاران» می‌باشد، مشتمل بر خاطراتی کوتاه از شهید ابراهیم همت است که انتشارات روایت فتح آن را به چاپ رسانده است.

روایت فتح که در زمینه چاپ کتاب‌های دفاع مقدس، خاطرات شهدا و ادبیات پایداری فعالیت‌های گسترده‌ای دارد، از زیرمجموعه‌های بنیاد فرهنگی روایت فتح است. بنیاد فرهنگی روایت فتح متولی جشنواره‌های بین‌المللی فیلم مقاومت، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره هنر مقاومت است و در حوزه‌های تئاتر و هنر‌های نمایشی، مستند، سینما، هنر‌های تجسمی، ادبیات و رسانه فعالیت دارد.

کتاب محمد ابراهیم همت، روایاتی از زندگی و رشادت‌های این شهید بزرگ است.

در برشی از یادگاران ۲ «شهید همت» به نویسندگی مریم برادران آمده است: «محمدابراهیم از اینکه شرایط روزه داری در پادگان مهیا نبود ناراحت بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه. ماه رمضـان آمده بود و او هم بی سـرو صـدا گفتـه بود: «هرکس بخواهد روزه بگیرد، سحری اش بامن.». 

ولی یک هفته نشده، خبر به گوش سرلشکر ناجی رسید. او هم سرِضـرب، خـودش رو رسـانده بود. دستور داد همه سرباز‌ها به خط شوند و بعد یکی یک لیـوان آب به خـوردشان داده بـود کـه: «سـربازهـا را چـه بـه روزه گـرفتن!» حـالا ابراهیـم، بعد از بیست و چهـار سـاعت بازداشت؛ برگشته بود آشپزخانه.

او هم با چند نفر دیگه، کف آشپـزخونه رو تمیز شستند و با روغـن، موزاییک‌ها را حسابی برق انداختند و بعد منتظر شدند و خداخدا کردند سرلشکر ناجی یه سر بیاد آشپـزخـونه.

اتفاقـاً نـاجی اومـد و جلـوی درگـاه ایستاد؛ نگـاه مشکوکی به اطـراف کرد و وارد شد. ولی اولیـن قدم را که گذاشت داخـل؛ تا تـه آشپزخونه چنان روزمین سُرخورد که مستقیم کارش به بیمارستان کشید. 

پـای سـرلشـکر شکـسته بـود و می‌بایـست چنـد صبـاحی تـوی بیمارستـان می‌مـاند. بچـه‌هـا هـم بـا خیـال راحـت تا آخـر مـاه رمضـان روزه گـرفتند.»

منبع: حیات

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار