سردار شهید «محمود شهبازی»

محمود شهبازی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده سپاه همدان و در دوره‌ای قائم‌مقامی فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله بود که در اجرای عملیات فتح‌المبین در شمال شرقی خرمشهر مورد اصابت ترکش توپخانه دشمن قرار گرفت و شهید شد.
کد خبر: ۶۵۷۶۹۲
تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۲۳ - 18March 2024
سردار شهید «محمود شهبازی»
نام و نام خانوادگی: محمود شهبازی
محل تولد: اصفهان
تاریخ تولد: اول بهمن ۱۳۳۷
درجه: سرلشکر
یگان: سپاه همدان
مسئولیت: قائم‌مقام فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)
تاریخ شهادت: دوم خرداد ۱۳۶۱ 
سن: ۲۴ سال 
محل شهادت: خرمشهر
مزار شهید: گلستان شهدای اصفهان

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: محمود شهبازی (۱۳۳۷-۱۳۶۱ش) فرمانده سپاه استان همدان و قائم مقام تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در دوران جنگ عراق و ایران بود. شهبازی که از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت بود در اوایل سال ۱۳۵۸ش پس از پیام امام خمینی، نخستین اردوی جهاد سازندگی دانشجویان این دانشگاه را در مناطق محروم راه‌اندازی کرد. وی همچنین در مناظره‌های دانشجویی در جهت مقابله با افکار گروهک‌های کمونیستی و مجاهدین خلق فعال بود. بعد از انتصاب به فرماندهی سپاه همدان، کمیسیون ارزیابی و نظارت را جهت بکارگیری نیرو تاسیس کرد. وی در آستانه فتح خرمشهر در دوم خرداد ۱۳۶۱ش به شهادت رسید.

زندگی‌نامه

شهبازی در اول بهمن ۱۳۳۷ش، در اصفهان به دنیا آمد. پدر وی که یک کشاورز بود و مادرش نیز فرزند یک روحانی بود. شهبازی قرآن را در دامان مادرش آموخت. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در اصفهان به پایان برد. شهبازی تحصیلات خود را در دبیرستان احمدیه که به وسیله روحانیون حوزه علمیه اصفهان و دبیران متدین و انقلابی اداره می‌شد و سپس حکیم سنایی به پایان برد. وی در مجالس سخنرانی‌های آن زمان که توسط سید علی اکبر پرورش و آیت الله طاهری و آیت الله سید محمد احمدی برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد.

شهبازی به همراه دوستانش در مسجد شفیعی میدان جمهوری اسلامی در جهت مبارزه با رژیم پهلوی فعالانه تلاش می‌کرد. در خلال این فعالیت‌ها با بعضی از دانشجویان انقلابی آشنا شد و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را بین مردم پخش می‌نمود.

شهبازی در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد. وی پس از ورود به دانشگاه همکاری نزدیکی با انجمن اسلامی داشت. وی در اوایل سال ۱۳۵۷ش توسط شهید محمد بروجردی با گروه توحیدی صف آشنا شد.

شهبازی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در کمیته مردمی استقبال از امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی مسؤولیت برنامه ریزی و تأمین امنیت قسمتی از بهشت زهرا را برعهده داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه مردم به پادگان‌ها رفته و اسلحه بر دوش گرفت و در کمیته انقلاب اسلامی مشغول خدمت شد. در اسفند سال ۱۳۵۷ ش به خدمت سپاه پاسداران درآمد و در پادگان سعدآباد مشغول به کار شد.

راه‌اندازی اردوی جهادسازندگی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت

شهبازی در اوایل سال ۱۳۵۸ ش پس از پیام امام خمینی بلافاصله نخستین اردوی جهادسازندگی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت را به روستا‌های استان سمنان راه‌اندازی کرد و به فعالیت‌های عمرانی و فرهنگی پرداخت.

تسخیر لانه جاسوسی

شهبازی از عناصر برجسته دانشجویان تسخیر لانه جاسوسی (سفارت آمریکا) بود. همچنین بعد از شکست تهاجم نظامی عناصر آمریکایی در صحرای طبس، وقتی قرار شد که جاسوسان آمریکایی را در سطح استان‌های کشور تقسیم کنند، مسئولیت مخفی کردن تعدادی از آن‌ها را در همدان، برعهده داشت. شهبازی همچنین فعالیت‌های زیادی در جهت مناظره با گروهک‌های مارکسیستی و مجاهدین خلق که در دانشگاه‌ها فعالیت می‌کردند، داشت.

فرماندهی سپاه همدان

شهبازی در سپاه پاسداران عضو دفتر هماهنگی امور استان‌های سپاه بود. با شروع جنگ به همراه بچه‌های گردان ۹ سپاه تهران به جبهه سر پل ذهاب رفت و دست اندرکار شناسایی شبانه روزی خطوط و مواضع عراق شد. پس از مدتی فرماندهی یکی از محور‌های گیلان غرب به وی سپرده شد. وی مدتی در ایلام مشغول هماهنگی امور سپاه شد و از نزدیک با سردار شهید محمد بروجردی فرمانده سپاه غرب کشور همکاری داشت. وی از سوی سپاه مدتی برای راه‌اندازی قرارگاه سپاه در جنوب کشور به سیستان و بلوچستان رفت و در تأسیس و هماهنگی سپاه جنوب شرق کشور قدم‌های مثبتی برداشت. شهبازی در اواخر سال ۱۳۵۹ش برای سامان دادن به وضع سپاه همدان به آنجا رفت و به فرماندهی سپاه آن استان منصوب شد.

شهبازی به مدت ۲۰ روز دستور داد که سپاه همدان طبق روال قبل اداره شود. وی در این مدت موقعیت داخلی سپاه را بررسی کرد. وی سپس اقدام به تعیین مسؤولان و مسؤولیت دادن به نیرو‌های زبده و کارآمد کرد و اصلاحاتی نیز در بخش‌های مختلف انجام داد. برای اولین بار در سپاه همدان، کمیسیون ارزیابی و نظارت را تشکیل داد.

شهبازی به شدت مخالف بنی‌صدر بود. سیاست کاری وی ارتباط تنگاتنگ سپاه با مدیران اجرایی در سطح استان به خصوص هماهنگی با استانداری بود. در یک برهه از زمان که استانداری همدان احتیاج به نیرو‌های زبده و کارآمد داشت وی تعدادی از افراد زبده و نخبه و باسواد سپاه را با وجودی که به آن‌ها نیاز زیادی داشت، به استانداری فرستاد. وی هیئتی به نام ثارالله را در سپاه همدان تأسیس کرد.

کشف خانه‌های تیمی مجاهدین خلق

شهبازی با تمام نقاط شهر همدان آشنا شده بود. به دنبال شروع شورش مسلحانه آغاز سال۱۳۶۰ش مجاهدین خلق، شهبازی با ایجاد پست‌های ثابت و سیار ایست و بازرسی در نقاط گلوگاهی همدان و سایر شهر‌ها موفق به کشف خانه‌های تیمی تروریست‌ها شد.

قائم مقامی تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص)

شهبازی در ۱۷ بهمن سال ۱۳۶۰ ش، به مسئولیت قائم مقامی تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) برگزیده شد.

شهادت

محمود شهبازی در پشت دژ مارِد در جبهه شمال شرقی خرمشهر، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و در ۲ خرداد سال ۱۳۶۱ش به شهادت رسید. پیکر وی در گلستان شهدای اصفهان، قطعه فرمانده کل قوا، ردیف ۳، شماره ۳ به خاک سپرده شد.


فرازی از وصیتنامه شهید

سردار شهید محمود شهبازی در فرازی از وصیت نامه خود آورده است: مادر جان و سفارش عظیم‌تری که به شما دارم که مادرم، چون خودت فرزند یک روحانی بوده‌ای. دلم می‌خواهد که تو مرا بخاک بسپاری و حتی پدرم خاک و گل بروی قبرم بریزد تا همه بدانند که شما سرشار از شوق هستید و ایمان.
 
فامیل بداند که باید فرزند بدهد و ابرقدرت‌ها بدانند که با شهید دادن خانواده‌ها حرکت انقلاب تندتر می‌گردد و چرخ‌های آن سریعتر.

سردار شهید «محمود شهبازی»

در خاتمه آخرین کلمات را به نگارش درمی‌آورم:

برادران فقط باید به فکر اسلام بود و بس و برای یاری اسلام باید اکنون از روحانیت و سپاه یاری جست و امام را یاری کرد و باید بدانیم که به قول قرآن:
«ماعندکم ینفد و ماعند ا… باق
ماتنفقوا من شیء فی سبیل ا… یوف علیکم»
 درود بر شهیدان اسلام بخصوص شهید مظلوم شهید آیت ا… بهشتی


کتاب‌های منتشر شده درباره شهید

درباره این شهید بزرگوار کتاب‌های بسیاری نوشته اند و پایگاه مجازی شهید شهبازی و نرم افزار الکترونیکی زندگینامه شهید شهبازی تهیه شده که در این گزارش کوتاه به معرفی این کتاب‌ها پرداخته ایم. 

از جمله این کتاب‌ها می‌توان به عطر شب بوها، راز نگین سرخ، بی‌نشان، مهتاب‌خین، حماسه بی‌پایان، نخستین فاتح، بهار ۸۲ و دو کتاب مثل یک ستاره و مهندس شهر قشنگ در حوزه کتاب‌های کودک و نوجوانان اشاره کرد.

راز نگین سرخ به قلم حمید حسام نویسنده پرآوزه همدانی است که به صورت روایتی داستانی زندگینامه سردار شهید مهندس محمود شهبازی را به تحریر در آورده است. این کتاب به سه زبان انگلیسی، عربی و اردو ترجمه شده است. 

سردار شهید حسین همدانی دوست و همرزم سردار شهید محمود شهبازی در بخشی از کتاب مهتاب خیّن عملیات بیت‌المقدس و نحوه شهادت محمود شهبازی را اینگونه روایت می‌کند:

ساعت از دوازده شب هم گذشته بود و وارد دقایق اولیه‌ی یکشنبه، دوم خرداد ۱۳۶۱ شده بودیم. من پیش حاج همت، در مقر نصر ۲ مانده بودم و آقای محمودزاده، در همان مقر جلویی، پیش حاج محمود شهبازی بود. حاج محمود، در همان دقایق اولیه‌ی دوم خرداد، در خط شهید شد.

خودم از لحظه‌ای دچار شک و ابهام شدم، که دیدم روی شبکه‌ی مخابراتی مردم پیام نصر ۲، هیچ صدایی از حاج محمود شنیده نمی‌شود. عمده‌ی مکالمات آن محور را، یا مسعود نیک بخت با فرمانده گردان‌های محور سلمان انجام می‌داد، یا آقای محمودزاده. قدری که گذشت، حاج همت هم دلشوره پیدا کرده و گفت: عجیب است، حاج شهبازی با ما تماسی ندارد.

من می‌روم ببینم کجا رفت. از مقر نصر ۲ رفت سمت سنگر آقای شهبازی. دقایقی بعد که برگشت، دیدم با یک شتاب عجیبی از کنار من گذشت، رفت پای بی سیم و پشت به من، گوشی به دست، مشغول مکالمه با گردان‌های محور محرم شد.

سردار شهید «محمود شهبازی»

شهید همدانی در قسمتی دیگر از کتاب خود می‌آورد: رفته بود بیرون سنگر خودش یکی از زخمی‌های جامانده از ستون نیرو‌های گردان مسلم را که مدام از درد ناله می‌کرد، به عقب بیاورد، که موشک کاتیوشای دشمن کنار او به زمین اصابت کرد و در جا شهید شد. افراد حاضر در آن سنگر؛ به استثناء آقایان محمودزاده و نیک بخت، همگی بعد‌ها شهید شدند.

عیوضی شهید شد، شکری موحد شهید شد. سعید بادامی هم، آن شب عقب بود و در آن جا حضور نداشت. منتها، برادرمان مجتبی صالحی پور، که همه جا مثل سایه با حاج همت حضور داشت، چون مدام بین سنگر همت و مقر شهبازی در رفت و آمد بود، فکر می‌کنم از جزئیات نحوه‌ی شهادت حاج محمود، خبر‌هایی داشته باشد.

سردار شهید همدانی در کتاب مهتاب خین می‌نویسد بعد از مطلع شدن از شهادت شهید محمود شهبازی دو تا عصا را زدم زیر بغل و راه افتادم. پرسید: کجا با این عجله؟ جوابی برای سوال آقای محمودزاده نداشتم. از سنگر که خارج شدم، زیر نور مهتاب، فاصله‌ی کوتاه بین آن جا تا آن سنگر را، عصازنان طی کردم. کنار سنگر که رسیدم، دیدم اسماعیل شکری موحد، دو زانویش را محکم در بغل گرفته و یک گوشه مچاله شده.

همان طور که چمباتمه نشسته بود، سرش را بلند کرد و زل زد توی چشم‌های من. صورت اش خیس اشک بود و از شدت بغض در گلو مانده، چانه‌اش بی اختیار می‌لرزید. نمی‌دانم در آن لحظات، این چه صبری بود که خدا به من داد. حتی نَم اشکی هم به چشم‌هایم نیامد. برگشتم از بچه‌هایی که دور من حلقه زدند، پرسیدم: کجا شهید شد؟ مرا بردند دویست متر جنوبی‌تر از محل آن سنگر و زمین را نشان‌ام دادند.

زیر نور رنگ پریده‌ی مهتاب، قیفِ انفجارِ به جا مانده و زمین سوخته و زیر و زبَر شده‌ی اطرافش را دیدم. کاملا مشخص بود که موشک کاتیوشا، با چه ضربِ مهیبی آن جا فرود آمده. چند قدمی کنارتر، در یک گودال کوچک، خون زیادی جمع شده بود. به زحمت خم شدم، کفِ دست راست‌ام را جلو بردم و زدم به لُجه‌ی خونِ سرخ محمود شهبازی و بعد، دستِ خون آلودم را، با تمام عشقی که به این برادر سفر کرده داشتم، کشیدم به سر و صورت‌ام. به آسمان نگاه کردم. قرص ماه، بالای سرم ایستاده بود.

 

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار