متن حاضر به قلم پل پیلار به بررسی مصوبه جدید سنای آمریکا مبنی بر حمایت آمریکا از اسراییل در صورت حمله به ایران پرداخته و معتقد است، حمله اسراییل به ایران کاملا بیمورد و حتی غیرمعقول خواهد بود. بنا به عقیده نویسنده، آمریکا نه تنها باید از چنین اعمالی چشمپوشی کند، بلکه باید به پیشواز آن هم نرفته و از آن حمایت نکند. نویسنده در ابتدای این اثر میگوید، همان طور که همه میدانیم اعضای کنگره، علاقمند به گرفتن ژستهای سیاسی هستند تا توجه مردم را جلب کنند.
در مذاکرات خصوصی، نمایندگان میتوانند کاملا صاف و ساده عمل کنند که این جنبه دیگری در شغلشان را نشان میدهد، که در آن ژست گرفتن کاملا از اتخاذ تصمیمات سیاسی عاقلانه جدا است. آنها چون ادامه فعالیت خود را وابسته به مردم میدانند، تصمیم میگیرند که هرگونه خطر و هزینهای را که به ژست آنها صدمه میزند، کنار بزنند.
وی در ادامه میافزاید، مشکلی که در مورد این رفتارهای رسمی در مورد ژستهای حمایتی وجود دارد این است که اغلب کسی پیدا میشود که میداند چگونه باید از این حمایتها سوء استفاده کند. هر کسی که از حزب خاصی طرفداری کرده باشد، برای همیشه طرفدار سیاستهای آن بهشمار میرود، و باید آن را طوری جلوه دهد که انگار حداقل افراد جامعه طرفدار آن نیستند، حتی اگر چنین چیزی واقعیت داشته باشد. هرگونه شرایط و یا پیشبینی که در مصوبه بیان نشده یا فراموش شده باشد، توسط اقلیت مجلس برای به کرسی نشاندن سیاستهای مورد نظر خودشان ذکر خواهد شد.
پیلار خاطرنشان میکند، تمامی این مسایل در پیشنویس الحاقی مصوبهای که کمیته روابط خارجی سنا آن را هفته گذشته تصویب کرده، ذکر شده است. مصوبه، یکی از نامههای عاشقانهای است خطاب به اسراییل که در پاراگراف آخر از آنها درخواست میکند که درصورتیکه اسراییل برای دفاع قانونی از خود در برابر برنامههای غیرقانونی هستهای ایران، تمایل به اقدام نظامی داشت، دولت آمریکا باید در کنار اسراییل بماند و بر اساس قوانین، آمریکا مطابق قانون اساسی مجلس، حمایت از اسراییل به وسیله نیروی نظامی، سیاسی، و اقتصادی در دفاع از قلمرو، مردم و موجودیتش را باید تأیید کند.
وی میافزاید، در نوشتن این پاراگراف سعی شده جملات منطقیتری از نسخه اصلی نوشته شود تا کمتر نامناسب به نظر آید. این نامه توسط لندزیگراهام و رابرت منندز نوشته شده بود، که واقعا به خاطر این استعدادشان باید به آنها آفرین گفت. تغییرات ما شامل قرار دادن کلمه «قانونی» بود تا بتوانیم جملهای واضح بهدست بیاوریم که تنها مربوط به موضوع برنامه سلاحهای هستهای و مسئولیتهای قانونی مجلس باشد، ولی طرفداران جنگ ممکن است کلمه «قانونی» را بهجای احتمال، به نوعی اخباری و به عنوان مبنای دائمی برنامه ساخت سلاح هستهای ایران برای تصویب مصوبهای از طرف مجلس برای شروع جنگ، در نظر بگیرند. این مساله که اصلاح جملات به سختی توانست واقعیت پیام اصلی پاراگراف را برساند، در این واقعیت نهفته بود که طرفداران جنگ در مورد تأیید کمیته برای جنگ سر و صدا به راه خواهند انداخت.
نویسنده اذعان میدارد، این مصوبه، نامه سرگشادهای است که اسراییل را به شروع جنگ با ایران دعوت میکند و پای آمریکا را هم به این جنگ خواهد کشاند. ممکن است که این مصوبه به طور دقیق «آغازی برای مصوبه اصلی برای جنگ» یا «مصوبه چراغ سبز» محسوب شود. مصوبهای که توسط مجلس رد شده بود ـ که از مجلس هم این انتظار میرفت ـ اگر دوباره توسط طرفداران جنگ مطرح شود، بهعنوان سیاست و تعهد خواهد بود.
با این مصوبه هم همانند مصوبههای مشابه گذشته رفتار خواهد شد. نو محافظهکاران طرفدار جنگ عراق، جنبش آزادی عراق را در سال 1998 مثال میزنند که کلینتون در شرایطی مجبور به امضای آن شده بود که دچار رسوایی لوینسکی شده و به دادگاه احضار شده بود. باید عنوان کرد که سرنگونی رژیم عراق در اثر حمایت دوجانبه ایجاد شد و پروژهای منحصر به نومحافظهکاران نبود.
وی با اشاره به اینکه اوباما نباید از تعهدات خود عقبنشینی کند زیرا چنین کاری به شدت به آمریکا آسیب خواهد زد، افزود، این مصوبه به نوعی تعهدی برای باراک اوباما خواهد بود که سعی در قبولاندن این مساله به اجبار دارد که تسلیحات هستهای ایران، غیرقابلقبول است. در بین این بحثهای داغ، در این هفته به مهمانی شام دعوت شده بودم که یک مفسر نومحافظهکار در مورد این بحث میکرد که آمریکا هیچگاه نباید از تعهدات اوباما عقبنشینی کند زیرا چنین کاری به شدت به آمریکا آسیب خواهد زد. من اشاره کردم که همین بحثهای دفاع از اعتبار آمریکا بود که باعث شد تصمیم برای رفتن به جنگ ویتنام در سال 1960 گرفته شود (که آن مباحث هم به اندازه مباحث کنونی بیاهمیت بودند.)
وی در ادامه میگوید، نمیخواهم در این مبحث تمام دلایلی را که برای جنگ با ایران وجود دارد برشمارم، چه دلایلی که توسط آمریکا مطرح میشود و چه دلایلی که توسط اسراییل به آمریکا دیکته میشود. این دلایل از مقابله با بهرهوری ایران برای جلوگیری از حرکت ایران به سوی ساخت سلاح هستهای گرفته تا تیره کردن روابط با نسل آینده ایران، بدون توجه به اینکه چه نوع حکومتی در آینده در تهران بر روی کار خواهد بود، متفاوت است.
وی برداشت منطقی اسراییل از حمله نظامی را نوعی تعرض دانسته و میگوید، تعرض نسبت به کشوری که هیچگونه سلاح هستهای ندارد، تصمیمی برای ساخت سلاح هستهای نداشته و تعهد داده که چنین سلاحی نخواهد ساخت. کشوری که عضوی از معاهده منع سلاحهای هستهای است و همه فعالیتهای هستهای خود را در معرض بازرسی بینالمللی قرار داده است.
حتی اگر ایران قصد شکستن تمام تعهداتش و ساخت سلاح هستهای داشت، شبیه 9 کشوری میشد که این خصوصیات را دارند. مهاجم احتمالی یعنی اسراییل یکی از آنهاست. برعکس ایران، اسراییل هیچگاه فعالیتهای هستهای خود را تحت بازرسی، کنترل یا قوانین بینالمللی قرار نداده است. اسرائیل دارای ذخایری پر از سلاح های هستهای است ولی هیچگاه به داشتن آنها اعتراف نکرده است.
وی معتقد است، اگر اسراییل جنگی را آغاز کند، باعث ایجاد تهدیدهایی خواهد شد که مسبب اصلی خودش خواهد بود. در مقابل، ایران هیچگاه تهدید به حمله به اسراییل نکرده است. البته دو صد گفته چون نیم کردار نیست. اسراییل سابقه طولانی (و جدید) در مورد حل کردن صورت مساله توسط فشار نظامی و حمله به کشورهای همسایه دارد. این سابقه شامل جنگ فتح در سال 1967 نیز میشود، که در آن پروژه نظامی بلند مدتی در قسمتی از لبنان داشت و حملات شدیدا ویرانگر بر ضد فلسطین در غزه به همراه محاصرهای تنگاتنگ بود.
جمهوری اسلامی ایران هیچگاه بر ضد کشوری جنگ را آغاز نکرده (گرچه ایرانیها در جنگ ایران و عراق، مثل شیر در مقابل حمله ارتش صدام حسین که به ایران تعرض کرده بود جنگیدند.) شروع جنگ از طرف اسراییل با ایران حتی با تفسیرهایی در مورد انگیزههای اسراییل در جهت انحصار سلاحهای هستهای برای اسراییل، روبرو نیست.
نویسنده در خاتمه میگوید، این مساله به نفع اسراییل برای از بین بردن فرصت مذاکرات احتمالی بین واشنگتن و تهران نیز هست، چرا که رسیدن اسراییل به اهدافش فقط با کمک تنها حامیاش در خاورمیانه یعنی آمریکا قابلدسترس است. بهطور خلاصه، حمله اسراییل به ایران کاملا بیمورد و حتی غیرمعقول خواهد بود. آمریکا نه تنها باید از چنین اعمالی چشمپوشی کند، بلکه باید به پیشواز آن هم نرفته و از آن حمایت نکند.
پی نوشت:
1 - The Backdoor-to-War Resolution, Paul Pillar, National Interest, April 18, 2013
ترجمه و تلخیص: حسین عسگریان