خاکریز؛ گزیده خاطرات صادقانه رزمندگان استان قزوین

کتاب اول خاکریز، گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، این کتاب که آثار برگزیده‌ی جشنواره نخست خاطره نویسی دفاع مقدس استان به شمار می‌رود تلاشی بدیع در گردآوری خاطرات کسانی است که تاکنون گوشی شنوا برای شنیدن خاطرات خود پیدا نکرده‌اند.
کد خبر: ۲۳۱۵۷
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۲ - 07July 2014

خاکریز؛ گزیده خاطرات صادقانه رزمندگان استان قزوین

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از قزوین، کتاب اول خاکریز، گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، این کتاب که آثار برگزیدهی جشنواره نخست خاطره نویسی دفاع مقدس استان به شمار میرود تلاشی بدیع در گردآوری خاطرات کسانی است که تاکنون گوشی شنوا برای شنیدن خاطرات خود پیدا نکردهاند.

در مقدمهی این کتاب آمده است: «این خاطرات بسیار صمیمانه است. زبانی ساده مثل نویسندگانش دارد و از واژهگانش برمیآید که از دل سوخته کدام مرد و زن ایرانی برآمده و لاجرم بر دل مخاطبانش مینشیند. خاکریز هدیهای است به همهی مردم ایران زمین که در روزگار غربت ارزشها به کمک دین و میهنشان شتافتند بیآنکه مزدی بخواهند.»

ترکیب خاطرات این کتاب متنوع است و زبان عمدهی آنها عامیانه است که در منتهای صداقت نگاشته شده.

در ادامه چند خاطره کوتاه از این کتاب را میخوانید.

کفشهای شما!

یکی از روزهای تابستان بود که به مهمانی خانه دوستم رفته بودیم. بعد از صرف غذا و چای خواستیم به منزل خودمان بیاییم دوستم ­گفت: «بنشین، مگه عجله داری؟ حالا می­روی». چند ساعت که گذشت به دوستم گفتم: «چیزی شده؟» گفت:«یکی از کفشهایت نیست. شما کفشهای منو بپوش تا کفشتو پیدا کنم». خندیدم و گفتم: «باید یه کفش باشه». گفت: «چرا؟» گفتم: «حسن جان من که یک پا بیشتر ندارم!»

مادر

وقتی جنازه شهید «علی ­اکبر احمدی» را به سپاه قزوین در خیابان نادری آوردند، پدر، برادرها و دوستان دور تابوت را گرفته بر سر و سینه می­زدیم. ناگهان مادر شهید از راه رسید. وقتی به 4 قدمی جنازه رسید ایستاد و دست بر روی سینه گذاشت: «السلام ای شهید راه خدا». بعد آمد جلو و بر سر همه­ی فرزندانش فریاد زد: «چرا اجر پسر مرا ضایع می­کنید؟» خم شد و روی شهیدش را بوسید و رفت.

چقدر خوشحال شدم!

سال 1365 بود که به لشگر 8 نجف مستقر در شوشتر اعزام شدم. مدتی که گذشت یکی از همرزمانم به نام علی میرزائی گفت: «رزمنده جدید آمده. بیا برویم اهواز». به دانشگاه شهید چمران که رسیدیم رزمندگان جدید داخل مراسم بودند. در آن هنگام متوجه شدم که پیرمرد شاعری دارد برای رزمندگان شعر می­خواند

همان جنگی که در دزفول و شوش است

 صدام در سوراخ موش است

همه خواهند که دستگیرش نمایند                                     

ولی مانند حیوان چموش است

پیرمرد با شعرهایش لبان شکربار رزمندگان را شکوفا می­نمود. چقدر خوشحال شدم. پدر من؛ قدمعلی بهرامی بود که داشت برای رزمنده­ها شعر می­خواند. پس از ملاقات و دیدار با پدرم، ایشان فرمودند: «هر دو برادر و پسرعمویت نیز با من به جبهه آمده­اند.»

کتاب اول خاکریز با تیراژ2000 جلد در 252 صفحه به کوشش مدیریت هنری و ادبیات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قزوین و زیر نظر هیئت داوران در سال1391 با  قیمت 25 هزار ریال منتشر شده است. 

علاقهمندان جهت تهیه این کتاب میتوانند به نشانی: قزوین، خیابان عبید زاکانی، پلاک225 مراجعه و یا با شماره 02833247299 تماس بگیرند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار