خاطره روزهای جنگ و اتش در "نیروهای نیمه وقت"

کتاب "نیروهای نیمه وقت" به قلم علی رضا طاهری بروجنی در 144 صفحه و 20 بخش خاطرات خود را از روزهای دفاع مقدس روایت می کند.
کد خبر: ۲۳۲۱۵
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۳ - 08July 2014

خاطره روزهای جنگ و اتش در

به گزارش خبرگزای دفاع مقدس، کتاب "نیروهای نیمه وقت" به نگارش علی رضا طاهری بروجنی در ۲۰ بخش خاطرات خود را از دفاع مقدس به رشته تحریر درآورده است.  در مقدمه کتاب نویسنده با اشاره به خواسته قلبی خود برای نگارش خاطرات روزهای جنگ امیدوار است تا با نوشتن این سطور بتواند پیام مردان دورانی باعظمت را برای نسل امروز بازگو کند.

 در بخشی از کتاب میخوانیم:

اسلحه را از نگهبان قبلی گرفتم. اولین کار در حضور پاس بخش، خارج کردن خساب، اطمینان از خالی بودن اسلحه سالم و سالم بودن سیستم ماشه و کنترل موجودی بیست تیر فشنگ آن بود اسلحه را در دست گرفتم وب ا فشار دادن ضامن، خشاب را درآوردم و با شصت دست راست محکم بر روی تیرهای خشاب فشار آوردم، تیرها تکان قابل توجهی نخوردند، معنی آن این بود که بیست تیر فشنگ جنگی در خشاب است. سلحه خالی را از ضامن خارج نموده و به طف اسلحه آسمان گرفته و "گلن گدن" کشیدمف سپس ماشه را چکاندم صدای حرکت سوزن در لوله خالی پیچید، همه چیز درست بود خشاب را در اسلحه گذاشتم و آن را روی ضامن قرار دادم.

در قسمتی از کتاب آمده است:

ان روز جمعه بود  افراد خانواده مثل همیشه در نماز جمعه شرکت کردند. بعد از نماز جمعه نمازگزاران، رزمندگان اعزامی را از محل نماز جمعه تا محل اعزام بدرقه کردند. همیشه اعزام از جوار مرقد پاک شهدا صورت گرفت. فریاد "رزمندگان اسلام خدا نگهدارتان" صدای صلوات، دود اسپند و گریه پدر و مادرها و دوستان و آشنایان هنگام خداحافظی، با سرودی که همزمان از بلندگوی یک خودرو پخش می شد در هم آمیخته بود. پس از مراسم بدرقهو خداحافظی سوار اتوبوس شدیم، اتوبوس حرکت کرد.

نویسنده در بخش دیگر کتاب می نویسد:

جالب اینکه  عراقی ها که ظاهرا متوجه حضور ما شده بودند شروع به شلیک خمپاره به سمت نفربر کردند. پشت سرهم گلوله های خمپاره به اطراف نفربر می خورد و منفجر می شد. با شنیدن صدای سوت هر گلولهای من از نفربر فاصله می گرفتم و روی زمین درازکش می شدم تا مبادا گلوله به نفربر بخورد و منفجر شود. اما برادر رفیعیان بی خیال این همه اتش با صبر و حوصله کار خود را انجام می داد. عاقبت شدت آتش به حدی شد که برادر عباسی فرمودند که برگردیم. وسایل باز شده از نفربر را برداشتیم و برگشتیم.

در قسمت دیگر کتاب می خوانیم:

اولین شبی که در پادگان دوکوهه خوابیدیم شب جالبی بود. پادگان دوکوهه در نزدیکی شهر اندیمشک پادگانی بسیار وسیع با بلوک های ساختمانی چند طبقه، میدان صبحگاه و امکانات نسبتا مناسب که البته ان روزها نسبت به جاهای دیگر از برتری نسبی برخوردار بودیم. خستگی ناشی از پیمودن کیلومترها راه با اتوبوس و پشت سر گذاشتن مراسم اعزام و... باعث شده بود تا به خواب عمیقی فرو رویم. نیمه های شب ناگهان اماده باش دادند. با صدای رگبار گلوله فریاد های الله اکبر و صدای افتادن اجسام در راه پله های ساختمان از جا بلند شدیم. ما که اولین بار بود به جبهه آمده بودیم فکر کردیم جنگ از همین جا شروع شده است.

کتاب "نیروهای نیمه وقت" در ۱۴۴ صفحه همراه با تصاویر نویسنده در روزهای جنگ از سوی اداره کل بنیاد حفظ آثار استان چهار محال بختیاری و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهیه و توزیع شده است. علاقه مندان جهت تهیه این کتاب می توانند به نشانی: بلوار آیت الله طالقانی. خیابان سعادت. کوچه ۳ پلاک ۱ مراجعه و یا با شماره ۰۳۸۱۲۲۲۶۱۶۳ تماس بگیرند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار